نوری رمید
جرقه ای رسید
ستاره ای افول کرد
و جان در تپش یار می مرد
و خورشید رو به کاروان گفت
امروز روز جلوه آیت حق است
و راز عجیبی در آن شکفته
و خداوند بندگانش را به بهترین آیین می خواند
و آرام آرام مشق ولایت را
در جلوگاه انسانیت زمزمه کرد
و باد صبا همراز با خورشید، شکوه و عظمت عشق الهی را ، با خود به آینده برد
و همگان مست در نرگش چشمانش، هم آواز ندای آسمانی شدند، به ناگاه آسمان لرزید
و جرقه ای رو به کاروان گرفت، و مرد آسمانی چنین گفت: "من کنت مولاه فهذا علی مولا"
و نگاه ابرمردی از تاریخ
با قدمهای سبک و آرام
بر دلهای سنگین اهریمنی نهاد و دست در دست خورشید
همچون نسیم بهاری بر دل خستگان تاریخ وزید و عطر الهی را بر جان سرگشتگان معبر عشق دمید و این عاشق کش عیار پیشه آتش وجودش خرمن زهد و ریا را جملگی نیست و نابود کرد و سکوت زیبای شقایق رنگین فام ما بلبلان باغ را به آشوبی متین در عصر ظهور نهاد و همگان مبهوت در غوغای سکوتش شدند و زیبایی شقایق نیلگون ما در دریای بیکران بلاغتش در فلق خون آلود سحرگاهی در یم پرتلاطم، امواج سحرآمیز را بر جان خسته تاریک کوفت و عصری نو در ورق تازه جان انسانیت دمید و خط بطلان بر خدایان ساحلی کشید و رسولان باطنی را به وجد آورد و این راز شکوفایی چمن از سردابه عالم امکان بود.
--------------------
زینب کرد