خبرگزاری مهر، گروه مجله: اسفند ماه سال گذشته بود که سید ابراهیم رئیسی به جنوب سیستان و بلوچستان سر زد. به روستای «دور» در منطقه دشتیاری که مردمش چند روزی بود به واسطه بارانهای پیاپی با سیل دست و پنجه نرم میکردند.
آب، راه تعدادی از روستاها را بسته بود و اهالی را برای رفت و آمد به سختی انداخته بود. دور اول انتخابات مجلس شورای اسلامی هم به تازگی برگزار شده و سازوکارهای مختلف را معطوف خود کرده بود. چیزی نگذشت که خبر رسید رئیسجمهور قرار است به منطقه بیاید. او درباره این سفر خود گفته بود: «شخصاً به سیستان و بلوچستان آمدم تا درباره احتمال وقوع سیل مجدد و نیز رسیدگی به وضعیت سیلزدهها تشکیل جلسه داده و موضوع را بررسی کنیم.»
حوالی عصر، رئیسجمهور در جمع مردم «دور» بود. کودکان بلوچ و مردهای روستا دورش حلقه زده بودند و میان لبخندها و خوشآمدگوییها، گلایههایشان را میگفتند. تا اینکه دهیار روستا مخاطب رئیسی میشود و حرفهایش را میزند. فیلمی که از گفتوگوی دهیار با رئیسی منتشر میشود، خوراک بیبیسی فارسی و امثالش میشود. فیلم را از جایی برش میزنند که به کارشان میآید… طوری که انگار دهیار به رئیسی میگوید: «بعد از ۹ روز آمدید اینجا… این شد خدمت؟» حالا یک هفتهای از سقوط بالگرد رئیسجمهور و همراهانش میگذرد. رئیسجمهور، شهیدجمهور شده و یک نوار مشکی بالای تمام عکسهایش نشسته است.
بعد از تبریز و قم، و قبل از بیرجند و مشهد، نوبت به تشییع پیکر خادم ملت در تهران میرسد. لابلای اخبار و حاشیههای منتشر شده از مراسم تشییع در پایتخت، هرچند ماسک دارد اما آشنا به چشم میآید. لباس بلوچ به تن دارد و عکسی از رئیسی را در دست گرفته است. یکی دو بار مرور فیلم کافی است تا اطمینان حاصل شود او همان دهیار «دور» است. همان مرد گلایهمندی که در بازدید رئیسی از روستایشان تند و تیز حرف زده بود و درد مردمش را چشم در چشم مسؤولان به زبان آورده بود.
هیچکس؛ فقط رئیس جمهور!
پیدا کردنش کار سختی نیست. بعد از اینکه کاروان رئیسی از روستا خداحافظی کردند شمارهاش را گرفته بودم تا روزهای آتی، روند پیشرفت بازسازی راههای روستایشان را از خودش پیگیری کنم. حالا در خبرگزاری روی صندلی نشسته و یک بار دیگر خودش را معرفی میکند. «عبدالله پیشبهار» دهیار روستای دور در سیستان و بلوچستان است و برای آنکه درباره روزهای سیل اسفند ماه توضیح دهد، اول چند خطی درباره موقعیت جغرافیایی روستا میگوید: «دور، از توابع بخش مرکزی شهرستان دشتیاری است. روستای ما بین دو رودخانه بزرگ قرار دارد؛ از سمت شرق رود باهو در دو کیلومتری این روستا و از سمت غرب رود خواجه در یک کیلومتری. همین وضعیت باعث شده این روستا در بخش مرکزی سیلاب قرار بگیرد، به شکلی که وقتی سیل بیاید تمامی روستا با آب محاصره میشود.»
پیش بهار درباره سیل اسفند ماه ۱۴۰۲ توضیح میدهد: «آن سیل باعث شده بود مردم در سطح روستا با قایق رفت و آمد کنند. ۹ روز تمام مردم ما در سیل بودند اما هیچکدام از مسؤولان نیامدند. نه مسؤولان بالادست، حتی بخشدار یا فرماندار یا استانداری سراغی از ما نگرفته بودند. رئیس جمهور اولین مسؤولی بود که به ما سر زد تا به وضعیتمان رسیدگی کند.»
در شرایطی که کسی از بخشداری و استانداری سراغشان نیامده بود، تصور اینکه رئیس جمهور به آنها سر بزند، به ذهن هیچکدامشان خطور نمیکند: «تا ۲۰ دقیقه قبل از رسیدن رئیس جمهور، نمیدانستیم که مهمان چه کسی است. فقط اطلاع داده بودند که یکی از سران کشوری قرار است به روستا سر بزند. فکر کردیم نهایتاً وزیر راه یا چنین کسی قرار است به روستایمان بیاید؛ اما یک دفعه اطلاع دادند که آن مهمان مسؤول رئیس جمهور کشور است!»
سیلاب را فراموش کردیم...
نه میخواهد و نه میتواند خوشحالی مردم روستایشان را پنهان کند، آن زمان که فهمیدند بعد از چند روز تنهایی، مهمان ویژهای دارند. چشمهایش میخندد و تعریف میکند: «من و همه اهالی روستا وقتی متوجه شدیم مهمانمان چه کسی است خیلی خوشحال شدیم؛ فکر نمیکردیم رئیسجمهور بیاید! به اندازهای خوشحال شدیم که سیلاب را فراموش کردیم.»
جاده و مسیری که قرار بود رئیسجمهور برای رسیدن به روستا از آنجا بگذرد مسدود بود. مردم اما گلایهها را فراموش کرده و به فکر مهماننوازی بودهاند: «مردم روستا خودشان پیشنهاد دادند از آبگرفتگی اطراف روستا بگذرند و به آن سمت جاده بروند تا رئیس جمهور برای عبور از آبها اذیت نشود؛ اما آقای رئیسی قبول نکرد!»
حالا لبهایش میخندد اما چشمهایش، حسرت را فریاد میزند: «قبول نکرد! گفت شخصاً باید به روستا بیاید. رئیس جمهور، واقعاً رئیس جمهور محرومان و مستضعفان بود.»
بعد انگار یک دفعه یادش آمده باشد حرف را با صدای بلندتری ادامه میدهد: «حتی یک جفت کفش ضد آب برایش آورده بودیم، یک جور پوتین.»
آبگرفتگی اطراف دور، نسبتاً زیاد بود. رفت و آمد با پای پیاده غیر ممکن نبود اما خیلی سخت بود. در نقطهای از مسیر، آب جاده را شسته و برده بود و عمق آبگرفتگی به حدود یک متر میرسید: «کفشها را جلوی پاهایش گذاشتم تا بپوشد و خیلی اذیت نشود. قبول نکرد و با همان کفش و جوراب خودش از آبها رد شد…»
شهیدجمهور؛ راه رسیدن به روستاهای دور
بعد از سفر رئیس جمهور به روستای دور، مسؤولان شروع به پیگیری وضعیت روستا کردند. پیشبهار توضیح میدهد که بعد از حضور رئیسجمهور در روستا، تقریباً هر روز مسؤولی به آنها سر میزده تا ببیند اوضاع در چه حالی است و کارهایی که لازم بود انجام بشود، انجام شده یا خیر! حالا دهیار روستا میگوید به دلیل همین پیگیریها گامهای مهمی در مسیر رفع مشکلاتشان برداشته شده است.
دور، یک مشکل عمده دارد و آن جاده و راه اصلی دسترسی به روستا است. اما دهیار میگوید که بعد از سفر رئیسی به آنجا بسیاری از مسؤولان برای بهبود مسیر تلاش کردند. حتی در مدت کمی حدود ۵۰ درصد کار بازسازی و اصلاح جاده را پیش بردند اما دوباره در فروردین ماه سیل آمد و پروژه عقب افتاد: «بعد از سیل فروردین دوباره کار را شروع کردند و خدا را شکر به مراحل خوبی رسیده است. قرار است به پیشنهاد مردم روستا پس از تمام شدن پروژه، نام شهید جمهور را روی آن مسیر بگذاریم.»
«فرق میکند چه کسی رئیسجمهور باشد!»
پیش بهار به خاطره روزی برمیگردد که رئیس جمهور به روستا رفته بود، همان روزی که توانست او را ببیند و از وضعیت موجود روستا گلایه کند: «زمانی که رئیس جمهور آمده بود، استاندار توضیحاتی میداد مبنی بر اینکه سیل خوشبختانه تخریب نداشته و قربانی هم نداده است در حالی که ما تخریب داشتیم و سقف خانههایمان ریخته بود. من خطاب به استاندار گفتم که ما تخریب داشتیم و امروز پس از ۹ روز شما تازه برای شن ریزی آمدید! این شد خدمت؟»
این جمله پیشبهار خطاب به استاندار بود که رسانههای فارسی زبان خارج از کشور و برخی شبکههای فضای مجازی داخل کشور، مغرضانه آن را طوری به مخاطب خود نشان دادند که گویی مخاطب جمله دهیار رئیسجمهور بوده است؛ هرچند که اگر این طور هم بود به نظر باز هم واکنش رئیسی به دهیار تفاوتی نداشت. ادامه میدهد: «وقتی این جمله را خطاب به استاندار گفتم رئیس جمهور از من درباره آمار تخریبیها پرسید. برای او با جزئیات آمار را ارائه دادم و او هم گوش داد و اطمینان خاطر داد رسیدگی میکند.»
حسرت از چشمها به زبانش راه پیدا میکند و میگوید: «حالا اگر میتوانستم یک بار دیگر با رئیس جمهور حرف بزنم از او بابت محبتهایش قدردانی میکردم؛ چرا که بعد از آمدن او بزرگترین مشکل ما یعنی راه دسترسی به روستا بهبود یافت.»
دهیار دور یادآوری میکند: «قبلاً هم پیش آمده بود رئیس جمهورهای دیگر در سالهای گذشته به روستاها و شهرستانهای دور و اطراف سر بزنند؛ همین چند سال پیش وقتی در دوره دولت دوازدهم سیل آمده بود رئیسجمهور وقت آمد به یکی از روستاهای نزدیکی ما سر زد اما هیچ اقدام درست درمانی از جانب دولت صورت نگرفت.» بدون آنکه سوال مشخصی برای این جوابش پرسیده شده باشد چند بار روی این جمله تاکید میکند که «آن روستا هم رئیسجمهور به خود دید اما مردمش فایدهای ندیدند؛ این بار اما که رئیسی به ما سر زد هم کار اصلاح جاده روستایمان سرعت گرفت؛ هم آن روستایی که رئیسجمهور قبلی به آن سر زده بود و شرایطش همان جور مانده بود… کدام رئیس جمهور در این چهل و اندی سال به روستاهای دور افتاده ما آمده رفته و درد مردم را شنیده بود؟»
شاید پیشبهار، آن شعار سیاسی و تبلیغاتی را نشنیده و ندیده باشد. آن روزها که رئیسجمهور دولت سیزدهم اقدامی مؤثر انجام میداد و هوادارانش عملکرد او را با دورههای پیشین مقایسه میکردند و مینوشتند: «فرق میکند چه کسی رئیسجمهور باشد…» هرچند حالا آن سبک و سنگین کردنها و قیاسها جای خود را به حسرت و افسوس داده باشد، اما دهیار روستای دور بدون آنکه اسیر دعواها و گرایشهای سیاسی باشد، یک بار دیگر یادمان میاندازد: «فرق میکند چه کسی رئیسجمهور باشد!»
دور؛ عزادار رئیسجمهور
پیش بهار میگوید زمانی که مردم روستا خبر سقوط بالگرد را شنیدند تا چه اندازه ناراحت شدند: «تمامی اهالی روستا که تقریباً ۸۰۰ نفر هستند در مسجد روستا برای دعا و قرآن خواندن جمع شدند تا برای سلامتی آنها دست به آسمان ببرند.» او از وفا و محبت و وطندوستی مردم روستایی میگوید که در محرومترین نقطه کشور زندگی میکنند اما با همه محرومیتها دلشان صاف است و قلبشان به وسعت مشکلاتشان. همان مردمی که در روزهای سختی، خواستهها و نیازها و گلایههای جامعه کوچکشان را فراموش میکنند و به یک هویت ملی و به یک واحد بزرگ فکر میکنند: «به وطن»
او میگوید: «فردای آن روز، زمانی که اهالی دور خبر شهادت رئیسجمهور را شنیدند در مسجد روستا، برای شهیدان راه خدمت مراسم عزاداری برگزار کردند؛ قرآن خواندند و آن ساعات سخت را کنار هم گذراندند.»
خودش تهران است اما از اهالی دور خبردار شده که مردم روستا به صورت خود جوش امروز مراسم هفتم شهید جمهور را در مسجد روستا برگزار کردهاند و جوانهای روستا کارهای لازم برای پذیرایی مراسم را بر عهده گرفتهاند: «آن روزی که رئیس جمهور به روستای ما آمد تعداد زیادی بچه اطراف او جمع شدند و الان همان بچهها برای عزاداری به مسجد میروند.»
روستاییها رئیسی را دوست داشتند
دهیار این روستا اشاره میکند به اینکه برخی ممکن است یک دهم مشکلات مردم روستا را نداشته باشند اما نگاهشان به مسائل خودخواهانه و شخصی است؛ اما مردم روستاها مخصوصاً مردم دور شکرگزار نعمتهای انقلاب اسلامی هستند و هرچند مشکلاتی داشته باشند اما بیانصاف و قدرنشناس نیستند!
خودش سالهای قبل از انقلاب را ندیده اما از پدر، پدربزرگ و ریش سفیدهای روستایشان نقل میکند که قبل از انقلاب هیچ نداشتهاند و برای آنکه خیالش راحت باشد حق مطلب را ادا کرده چند بار پشت سر هم تکرار میکند «هیچ! هیچ! هیچ!» حالا قدرشناس آنچه به یکی از دورترین روستاهای کشور رسیده هستند؛ امکاناتی مانند آب، برق، تلفن و… که هرچند رفاه به شمار نرود اما برای مردم سختیکشیده آنها، بسیار ارزشمند و یک نعمت بزرگ است.
او باور دارد که براندازان و بیوطنهایی که در این غم با مردم ایران شریک نبودهاند از اهالی روستاهای کشور نیستند: «قشر روستایی دلسوز و مستضعف است و کوچکترین توجه و محبتی را فراموش نمیکند. روستاییها رئیسی را دوست داشتند چرا که او سید و دوستدار محرومان بود. رئیسی در عنوان ریاست جمهوری به جامعه ضعیف کشور خدمت میکرد و برای خدمترسانی به مردم دائماً در سفر بود. آخر هم در راه همین سفرهایی که برای مردم گوشه و کنار کشور بود جان خود را از دست داد.»
پیش بهار، مرد بلوچ و از عزیزان اهل سنت، یکی از میلیونها نفری بود که در مراسم تشییع پیکر شهیدان خدمت در تهران شرکت کرد: «اول اینکه حضور در این مراسم وظیفه انسانی من بود؛ به خصوص با توجه به پیگیریهای آقای رئیسی درباره وضعیت روستایمان! دوم اینکه من به نیابت از مردم روستایمان در این مراسم شرکت کردم؛ به نیابت از همه آنها که عزادار بودند اما به دلیل راه طولانی نتوانستند خودشان را برسانند.»
دهیار روستا میگوید اهالی دور، خودشان بنر بزرگی سفارش دادهاند تا آن را همان جایی که شهید جمهورشان ایستاده و برایشان سخنرانی کرده به یادگار نصب کنند. او میگوید خاطره آن روز آن قدر در ذهن مردم دور پررنگ و ارزشمند است که اهالی دوست دارند در همان مکان، قدمگاهی بنا کنند: «خواسته تمام مردم ساخت همین قدمگاه است تا فراموش نکنند بعد از ۹ روز تنهایی در سیل، تنها کسی که به آنها سر زد رئیسجمهور بود.»
هرچند شهید سید ابراهیم رئیسی بعد از روستای دور، سفرهای استانی زیادی را در همین مدت دو ماه انجام داد، اما حضور در دشتیاری آخرین باری بود که شهیدجمهور برای یک بحران خودش را به گوشهای از ایران رسانده بود؛ سرزده، کم سر و صدا، مؤثر و با همان عبا و عمامه خاکی...