خبرگزاری مهر: استودیو هشت رادیو تهران که زمانی پاتوق حمید عاملی راوی هزار و یکشب بود، صبح روز دوشنبه دهم دی‌ماه میزبان او شد تا بزرگداشت بابا قصه‌گو را در دل خود اجرا و خاطراتش را با وی از سال 1330 تا امروز مرور کند.

وقتی به میدان ارک و رادیو تهران می‌رسم، ناخودآگاه خاطرات قصه‌های عاملی برایم تداعی می‌شود. به یاد می‌آورم چگونه یکسال و نیم پیش در حالی که قطرات اشک چشمانش را بارانی کرده بود، بغض خود را فروخورد و آرام سر به زیر انداخت و از برنامه "هزار و یکشب" به ناچار خداحافظی کرد.

او فریاد زد، ولی صدایش به جایی نرسید، حتی وقتی به او گفتند دیگر پیر شده و تپق می‌زند، باز هم چیزی نگفت و آرام کوله‌بار رادیویی‌اش را که از سال 1330 با خود آورد بود، جمع کرد و از رادیو تهران رفت. عاملی متولد ... مهم نیست، عاملی بزرگ شده ... مهم نیست. او به مدرسه ... باز هم مهم نیست. مهم این است که بچه‌ها رویای شنیدن صدای او را همیشه در خاطر دارند.

ژاله علو مجری مراسم بزرگداشت حمید عاملی

در حالی که خاطراتم را در پسکوچه‌های ذهنم مرور می‌کنم، وارد محوطه رادیو تهران می‌شوم. خاطراتی که جوانه آن هرگز در دلم خشک نمی‌شود. محوطه باز رادیو تهران با بنرهای حمید عاملی تزئین شده است. وارد استودیو هشت می‌شوم. ژاله علو اولین چهره‌ آشناست که چهره مهربانش آرامشی خاص را منتقل می‌کند. از برگزارکنندگان می‌خواهد صندلی را برای او کنار بگذارند تا روی آن بنشیند.

پیشکسوتانی چون گلستانه، ایرج برخوردار، امیر میریان، غزل تاجبخش، مریم نشیبا، عباس تهرانی، مهدی صدیفی، منوچهر آذری، صدرالدین شجره، خسرو فرخزادی، محمود سارنگ، غلامرضا کاووسی، ایرج فهیمی، حسن درخشان، امیر نوری و .. هم یکی یکی به جمع حاضران اضافه می‌شوند.

بعد از چند دقیقه نفس‌های عاملی استودیو هشت را گرم می‌کند. البته با رنگی پریده و موهایی سفید، حتی توان صحبت کردن ندارد. او را با صلوات در گوشه‌ای می‌نشانند. نگاهی به خط‌های پیشانی همسرش می‌اندازم. چهره او نشان می‌دهد همراه همسرش درد می‌کشد. عاملی روی صندلی می‌نشیند. پیشکسوتان، خبرنگاران و عکاسان دور او جمع و صدای شاتر دوربین‌ها بلند می‌شود.

بدون اینکه کسی حرفی بزند، عاملی می‌گوید: "پنجاه سال کم نیست. به یاد دارم سال 1330 پیانویی در این استودیو بود. از آن زمان تا سال 1340 از شنبه تا پنجشنبه هر روز در استودیو هشت بودم تا هنرپیشگی را یاد بگیرم. کار را زیر نظر اساتیدی چون نصرالله محتشم و هوشنگ سارنگ یاد گرفتم. دوست داشتم دو خط از داستان هزار و یکشب را بخوانم."

بعد از چند دقیقه صدای علو که اجرای مراسم بزرگداشت همکاری قدیمی‌اش را به عهده دارد، فضای استودیو را پر می‌کند: "یکی بود یکی نبود، غیر از خدای مهربون هیچکس نبود" و بعد صدای آرشیوی بابا قصه‌گو پخش می‌شود که می‌گوید: "فرزندانم امشب هم می‌خواهم داستان یکشب از هزار و یکشب را برایتان بگویم و ..." و علو می‌گوید: "بعضی‌ها دل‌هایشان پر است، اما می‌خندند. قصه سرزمین ما در دل آنهاست و آنها لالایی زندگی را سر می‌دهند."

در ادامه مراسم باز هم صدای عاملی پخش می‌شود: "من شب و روز با رادیو زندگی کردم. عمرم را در رادیو گذاشتم، اما راضی‌ام. آرزو می‌کنم دوباره پایم را به میدان ارگ بگذارم و قصه‌ دیگری را تعریف کنم." در ادامه نوبت به سکینه احمدی مدیر رادیو تهران می‌رسد: "ادبیات شفاهی ما مدیون عاملی است و خوشحالم که این فرصت در اختیار ما گذاشته شد تا برای او مراسم پاسداشت بگیریم. ما باید قدردان زحمات او باشیم."

باز هم صدای آرشیوی عاملی طنین‌انداز می‌شود: "گویندگی را از 31 تیر سال 1337 شروع کردم. به یاد دارم هر روز صبح قصه گوش می‌دادم و با تشویق‌های مادرم به ذهنم می‌سپردم. هفت سالم بود، اما قصه‌های زیادی را بلد بودم." علو از عباس تهرانی به عنوان یکی از پیشکسوتان تهیه‌کنندگی رادیو دعوت می‌کند تا چند کلمه‌ای صحبت کند. او خاطرات نمایش جانی دالر را با عاملی مرور می‌کند.

شجره از دیگر سخنرانان است که می‌گوید 14 سال داشت که وارد رادیو شد. او یادی هم از نصرت‌الله محتشم و تشویق‌های عاملی می‌کند. می‌گوید: "در آن زمان دوست نداشتم کسی متوجه سنم شود، به همین دلیل به همه می‌گفتم 18 سال دارم نه 14 سال. برای اینکه خودم را بزرگ نشان دهم، حتی سیگار می‌کشیدم. یک روز عاملی من را کنار کشید و گفت وقتی 14 سالت است، چرا می‌گویی 18 سال؟ بهتر است سیگار نکشی. من هم ترک کردم."

علو در ادامه مراسم می‌گوید عاملی پایه‌گذار انجمن ادبی غزل بود و به همین دلیل از غزل تاجبخش دعوت می‌کند. او هم از شب‌ شعرهایی می‌گوید که عاملی برگزار می‌کرد. نشیبا هم در حالی که سعی می‌کند گریه‌اش را پشت پلک‌هایش نگه دارد، با صدای بغض‌آلود می‌گوید: "ای کاش قبل از اینکه مشکلی برایمان پیش بیاید همدیگر را بنوازیم، چرا که خالق مهربان هم ما را خواهد نواخت."

رضا گوهریان که از شنوندگان پر و پا قرص برنامه‌های عاملی است پشت میکروفن حاضر می‌شود و از عاملی می‌گوید که وقتی به صدای او گوش می‌داد، انرژی می‌گرفت. او بعد از صحبتی کوتاه می‌گوید: "صبح به حرم عبدالعظیم رفتم. آنجا شکلات به من دادند، اما من آنها را آورده‌ام تا به عاملی بدهم و او با خوردنش شفا پیدا کند."

حمید عاملی و همسرش

حسن خجسته معاون صدا که در میان صحبت‌ نشیبا به جمع حاضران ملحق شده، می‌گوید: "آدم‌هایی که اینجا جمع شده‌اند، توقعی از هم ندارند و من یکرنگی از عرش خداوند را در این جلسه می‌بینم. اشک خانم نشیبا، حس صدای خانم علو و حضور پیشکسوتان رنگی دیگر به این مراسم داده است. مدال زرین به سینه ستبر عاملی است. باید قدردان او باشیم، چرا که رادیو احتیاج مبرم به آن چیزی دارد که در سینه عاملی است. تمام سرمایه‌های رادیو در وجود عاملی است."

محمدحسین صفار هرندی وزیر ارشاد هم به جمع حاضران می‌پیوندد. عاملی در حالی که به سختی در مراسم نشسته از حضور معاون صدا و وزیر ارشاد قدردانی می‌کند. صفار هرندی می‌گوید: "همه ما مدیون عاملی هستیم. او جایگاهی ویژه دارد و من به پرکاری او غبطه می‌خورم. او خلاء ما پدر و مادرها را که فرصت نداشتیم برای فرزندانمان قصه تعریف کنیم با قصه‌های خود پر می‌کرد. زمانی که فرزندم کوچک بود تمام قصه‌های بابا عاملی را از حفظ داشت و من او را تحسین می‌کردم."

در پایان مراسم وزیر ارشاد، معاون صدا، مدیر رادیو تهران و نماینده مدیر رادیو ایران با اهداء هدایایی از حمید عاملی تقدیر کردند. اما یک سئوال در ذهن من بی‌جواب ماند که چرا حمید عاملی زود شکست؟ ما می‌توانستیم امروز شاهد شکستن او نباشیم.