خبرگزاری مهر، گروه استانها _ بهرام قربانپور: همه چیز از یک مکالمه تلفنی شروع شد؛ «الو بهرام _ سلام _ خوبی _ دیدار مقام معظم رهبری هست عید غدیر _ تشریف می بری!؟» چند ثانیهای پشت تلفن ماتم برد که با الو الو گفتن دوستم به خودم آمدم و بی درنگ این دیدار ولایی و وصال یار را پذیرفتم.
به وقت دیدار یارِ مهربان
همچنان مات و مبهوت بودم؛ اگرچه سالهای پیش چندباری توفیق «دیدار یار» نصیبم شده اما نمی دانم چرا این دفعه شرایط فرق میکرد! واژههای پر تکرار و کلمات ناپیوسته مدام در ذهنم رژه میرفتند چقدر حرفها در دلم داشتم تا با نایب امام زمان (عج) بزنم، حرفهایی از جنس دلدادگی، عشق، معنویت، صداقت و کمی هم با چاشنی مشکلات و درد و دلها.
به قدری خوشحال بودم که در پوست این وصف از ابراز خرسندی نمی گنجید، چرا که دارم به دیدار یاری میرویم که یک جهان شیفته مهربانی، شجاعت، اقتدار، وقار و متانتش هستند و اگر بگوییم که صاحب مقتدرترین رهبر جهان هستیم گزافه نگفتیم، فقط یک خطابه نیم ساعت رهبری معظم انقلاب موازنهها و معادلات سیاسی را در فضای بین الملل تغییر میدهد.
ایشان در برابر تقابل با دشمنان شدیدِ شدید هستند و در مقابل مردم متواضع، مهربان و رئوف و برای حفظ، دوام و قوام انقلاب اسلامی آبرویشان را گذاشتند، داریم از شخصیت برجسته ای صحبت میکنیم که در طول سی و اندی سال مدیریت، راهبری و رهبری انقلاب اسلامی نه تنها کشور را از گزند دشمنان مصون داشته بلکه به جهان اسلام عزتمندی و قدرت بخشیده و اکنون چشم امید تمام مستضعفان جهان به تصمیم گیری و نُطق گوهربار رهبر معظم انقلاب دوخته شده است.
هم نفسی کوتاه با حضرت آقا
«آقای خوب» ما در عین ابهت، اقتدار و عزتمندی دارای روحیه پدرانه، مومنانه و رئوفی هست که یک جهان را شیفته اخلاق و مهربانیهایش کرده و این حجم از محبت، عشق و دلدادگی را فقط میتوان رهبر مسلمین جهان سراغ گرفت.
ساعت ده و نیم به وقت شب است و جمعیت زیادی در مصلای بزرگ شهر گرد هم آمدند تا با هم یک سفر معنوی را تجربه کنند، مرد و زن، پیر و جوان و کارگر و کارمند؛ فرقی نمیکند از هر قشری آمدهاند تا به دیدار حضرت عشق بشتابند.
وقتی باب صحبت را با برخی از این مسافران «راه عشق» باز میکنی، با شور و حال خاصی از این دیدار سخن میگویند و در صور خیالشان روایتهای جالبی از این دیدار پیش رو ترسیم کردهاند.
اکثر قریب به اتفاق آنها معتقدند؛ که این دیدار مهمترین رویداد و خاطره تاریخ زندگی شأن خواهد بود، آنها حتی نفس کشیدن در فضایی که حضرت آقا نفس میکشد را متبرک و مقدس میپنداشتند.
دیدار با خورشید از قبیله باران
ساعت به ۳۰ دقیقه بامداد رسید و با معطلی دو ساعته، کاروان بارانی «دیدار با خورشید» رشت شهر بارانهای نقرهای را به مقصد پایتخت (تهران بزرگ) ترک کرد.
وقت اذان صبح به حسینیه شهدای آبیک قزوین رسیدیم و در هوای خنک و مطبوع آبیک تجدید وضو کرده و در کنار هم استانیهای دیار ۸ هزار شهید گلگون کفن انقلاب اسلامی صف بستیم و نماز عشق را به سجده رفتیم.
آسمان شهر با نقاشی ابرهای تکه تکه شده به قالیچه آبی رنگی بدل شده که نقش و نگارش با این ابرها سرخ و سفید شده و تصویر کم نظیری در میان تغییر پست «ماه و خورشید» به ثبت رسانده است.
هر چه مسیرها برای «دیدار آقا» کوتاهتر میشود دلهره ناشی از شور و شعف در چهرهها نخ نما میشود. ساعت ۷ را نشان میدهد، عددی خوش یمن و مقدس که به ما میگوید؛ «اینجا تهران است و میدان آزادی».
مهمانی ۱۰ کیلومتری «غدیر»
مسیر آزادی را به سمت بیت رهبری ادامه میدهیم؛ طول مسیر صف کیلومتری مواکب بساط عاشقی پهن کردند که تعدادشان از حوصله شمارش خارج است، مواکب و خادمانی آمده اند تا مهمانی ۱۰ کیلومتری «غدیر» را در پایتخت رقم بزنند.
از لابه لای مواکب که در دو سوی (رفت و برگشت) خیابان غرفه سازی کردند تا از دلدادگان اهل بیت (ع) پذیرایی کنند، رد میشویم بعد از نیم ساعتی پیمایش مسیر به «بیت رهبری» می رسیم، جایی که میلیونها نفر برای تجربه چنین لحظه زیبایی بارها لحظه شماری میکنند.
گذر از هفت خان
از خیابان شهید کشوری وارد ورودی اول شدیم؛ پس از یک ساعت انتظار از ورودی و خان نخست را بدون مسألهای عبور کردیم به «خان دوم» رسیدیم و بعد از طی مراحلی وارد بیت شدیم. جمعیت باشکوهی آمده بودند و به شکل منظم نشسته بودند و من هم به شدت بی قرار دیدن یار بودم در نزدیک ترین محل استقرار «حضرت آقا» نشستم.
ساعت انتظار به کُندی سپری میشد و حتی ثانیهها دور کُند گذاشته بودند، بعد از قرائت قرآن و اجرای سرود ملی، «حاج مهدی مطیعی» پشت تریبون رفت و با اشعار حماسی و انقلابی اش، شور و هیجانی وصف ناشدنی در حسینیه انقلاب به پا کرد و پس از آن نوبت به «حاج محمدرضا طهماسبی» رسید تا با اشعار زیبایش در وصف مولا علی (ع)، زمزمه «حیدر حیدر» را آسمان پایتخت بلند کند.
علاوه بر گیلانیها مردمان ۴ استان دیگر هم توفیق حضور و دیدار مردمی با حضرت آقا را پیدا کرده بودند و اگر از دورنما به چیدمان نقش بسته شده مردم در روی فرشچه های حسینیه نگاه میکردی، ترکیبی از اقوام مختلف را با رنگ و لباسهای مختلف میدیدی که در نوع خود بسیار جالب و تحسین برانگیز بود.
همه چیز برای استقبال بی نظیر از رهبری معظم انقلاب توسط مردمِ منتظر میسر بود، که ناگه نوری از سمت شرق حسینیه به مردم تابید، همچون گذشته مقتدرانه و با اُبُهتی مثال زدنی و دشمن کور کن وارد شد و خیل جمعیت به عشق نایب امام زمان (عج) به پا خواستند و با شعارهای «این همه لشکر آمده به عشق رهبر آمده» به استقبال فرمانده کل قوا رفتند و لحظهای فضای حسینیه در شعارها، همهمهها و شور و شوق مردم نسبت به حضرت آقا گم شد.
موج مردم در حسینیه به گونهای بود که از صفهای جلو ما را به عقب راند و حالا من فقط دستهای حضرت آقا را می بی نم که به ابراز علاقه مردم «پاسخ» محبت آمیز میدهد، این ابراز علاقهها چند دقیقهای ادامه یافت تا اینکه رهبری معظم روی صندلی شأن مستقر شدند و مردم هم یکی پس از دیگری نشستند اما شعارهای سراسر عشق و محبت همچنان در فضای حسینیه میپیچید.
عینکی برای بهتر دیدن
موجی که ایجاد شد ما را از محل استقرار حضرت یار دور و دورتر کرد و حالا باید از دور حضرت آقا را زیارت کنیم؛ جوانی که در کنارم نشسته بود برای اینکه گل روی ماه حضرت آقا را شفافتر و بهتر ببیند، عینکم را قرض گرفت تا به تماشای رخ ماه بنشیند.
صحبتهای آقا بارها با تکبیر حاضران مورد تصدیق، تأیید و تاکید قرار گرفت، بعد از اتمام سخنرانی مقام معظم رهبری، مردم با استقبال گرم وبی نظیر ایشان را مشایعت کردند.
حالا وقت اذان و نماز عشق رسیده و به اتفاق نمازگزاران با تجدید وضو به «زینبیه» رفتیم تا نماز عشق را به وقت «بیت رهبری» اقامه کنیم چه حس و حال قشنگی. پس از نماز نوبت به «اطعام غدیر» رسید، به به چه غذایی، چه فضایی و چه روزی؛ در پوست خودم نمی گنجم که در روز عید غدیر و در حسینیه بیت رهبری به ضیافت غدیر میروم.