دیشب جای سید ابراهیم رئیسی خالی بود و صدای آن مرد آذری زبان، با لهجه شیرین و حزن‌آلود ترکی، هر از گاهی توی گوش جشن می‌پیچید: «حاج‌آقا… هارداسان؟»

خبرگزاری مهر؛ گروه مجله: همیشه توی رویدادهای شبیه این، آن وقت‌ها که شلوغ است و همه می‌آیند؛ خبرنگارها یک چشم‌شان به سوژه‌های مردمی است و یک چشم‌شان دنبال چهره‌ها. مبادا لا به‌لای شلوغی‌های جمعیت یک دفعه مقامی، مسئولی بیاید و رد شود و او جا بماند.

مهمونی کیلومتری سال قبل هم زودتر از آنچه قرار بود شروع شد؛ حوالی ساعت ۹ دیگر دمار از روزگار دست‌اندرکاران جشن درآمده بود، از نیروی انتظامی گرفته تا رفتگرها؛ از آنها که بالا سر دیگ می‌ایستند گرفته تا مجری‌های روی سن‌ها.

ساعت از ۹ که می‌گذرد خبر می‌رسد رئیس‌جمهور آمده؛ کجای این ده کیلومتر؟ مشخص نیست. تقلا هم فایده‌ای ندارد. صد متر آن طرف‌تر هم که باشد، رسیدن به حلقه نزدیکش توی این فشار جمعیت، تقریباً غیرممکن است.

جشنی به این شلوغی؛ آمده که ساعتی از غدیر را کنار شادی مردم باشد…

*

همیشه توی رویدادهای شبیه این، آن وقت‌ها که شلوغ است و همه می‌آیند؛ خبرنگارها یک چشم‌شان به سوژه‌های مردمی است و یک چشم‌شان دنبال چهره‌ها. مبادا لا به لای شلوغی‌های جمعیت یک دفعه مقامی، مسئولی بیاید و رد شود و او جا بماند.

بیشتر چهره‌های مهمونی کیلومتری اما، چهره‌های روی عکس‌های تبلیغات انتخابات‌اند. صاحب عکس‌ها سرشان شلوغ رقابت است. می‌دوند و می‌گویند و می‌شنوند تا دو روز دیگر مردم برای نوشتن اسم‌شان سراغ صندوق‌ها بروند. عکس‌هاشان فقط روی در و دیوار است.

بعضی‌ها پوستر نامزدشان را دست مردم می‌دهند. یک سری‌ها رد می‌کنند؛ یک سری‌ها پوستر را می‌گیرند تا با چهره نامزد محبوب‌شان، میانه جشن عکس بگیرند و احتمالاً جایی در شبکه‌های مجازی منتشرش کنند.

عکس رئیسی از همه عکس‌ها مظلوم‌تر است...

*

همیشه توی رویدادهای شبیه این، آن وقت‌ها که شلوغ است و همه می‌آیند؛ خبرنگارها یک چشم‌شان به سوژه‌های مردمی است و یک چشم‌شان دنبال چهره‌ها. مبادا لا به لای شلوغی‌های جمعیت یک دفعه مقامی، مسئولی بیاید و رد شود و او جا بماند؛ اما انسان است و فراموشی. یادش می‌رود سال گذشته همین وقت عکس‌ها و خبر حضور رئیس‌جمهور را می‌گرفت و می‌نوشت؛ اما حالا شاید فراموش کرده؛ دنبال هر چهره‌ای می‌گردد غیر از رئیس‌جمهور...

خیلی‌ها ولی یادمان بود دیشب جای سید ابراهیم رئیسی خالی ماند؛ که جایی در میانه سرشلوغی‌های یک رئیس‌جمهور، خودش را به شلوغی جمعیت برساند و کنار «سید» محافظ چهارشانه‌اش، با مردم هم‌قدم شود و بگو و بخند کند… که ساعتی از غدیر را کنار شادی مردم باشد...

جایش خالی بود و عکس‌های «شهید رئیسی» کنار عکس نامزدهای ریاست‌جمهوری، ترکیب عجیبی را رقم زده بود.

جایش خالی بود و صدای آن مرد آذری زبان، با لهجه شیرین و حزن‌آلود ترکی، هر از گاهی توی گوش جشن می‌پیچید...

«حاج‌آقا… هارداسان؟»