خبرگزاری مهر؛ گروه مجله: کوچه پسکوچهها را سیاهی زدهاند و لباس مشکیها را به تن کردهاند. کودکان این طرف و آن طرف میدوند تا یک گوشه کار را بگیرند و نوجوانان در محلهشان دوره افتاده و ایستگاه صلواتی میزنند؛ اینها همه تصاویر آشنایی از ماه محرم است.
«شور حسینی همراه با شعور حسینی»؛ این عبارت را بسیار شنیدهایم و در محرم بسیارتر! اما اینکه چقدر توانستهایم در راه «شعور حسینی» قدم بر داریم جای حرف دارد. گرچه حب و عشق امام حسین (ع) در میان شیعیان زبانزد جهانیان است اما شاید این یک «اعتراف» باشد که علیرغم این عشق شورانگیز، شاید کمتر کسی در لحظه بتواند حدیث یا نقل قولی از آن امام معصوم بر زبان بیاورد یا دست کم بیشتر آنچه از اباعبدالله به یاد داریم، به واقعه عاشورا مربوط میشود. این در حالی است که به همت بزرگان علم شیعه، احادیث زیادی از ایشان بدون تحریف و در کمال سلامت به دست امروز رسیده است.
«مجله مهر» برای آن که سهمی کوچک از قدم برداشتن در راه «شعور حسینی» داشته باشد، تلاش میکند از امروز که آغاز محرم است تا چهل روز دیگر که اربعین حسینی از راه میرسد، از آن امام بزرگوار مطالبی را منتشر کند که برگرفته از کتاب «حکمتنامه امام حسین» است؛ یکی از آثار به جا مانده از مرحوم «آیتالله محمدی ریشهری».
کسی از قلم نیفتد؛ میخواهم از امیر بگویم!
یکی از مهمترین و ریشهدارترین مباحث شیعه به بحث «امامت» برمیگردد که نقطه شروع آن را «واقعه غدیر» میدانیم. غدیر از قضا چند روزی قبل از شروع ماه محرم است و یک اتفاق مهم را در تاریخ اسلام رقم میزند؛ رویدادی مذهبی که حالا حدوداً سه سال است که در ایران به صورت مفصل برگزار میشود و شیعیان شیرینی به ولایت رسیدن امیرالمومنین را جشن میگیرند.
اما اگر در همین جشنهای غدیر، پای حرف آنها که تاریخ شیعه را میشناسند بنشینید؛ حتماً برایتان میگویند که اگرچه پیامبر در حج وداع دست علی بن ابی طالب را بالا برد و او را ولی مسلمانان بعد از خود معرفی کرد؛ اما ۲۵ سال طول کشید تا مردم کوفه به بیعتی که با پیامبر خدا کرده بودند،. وفا کنند و در خلافت علی (ع) را خلف وعده نکنند.
جالب است بدانید امام حسین (ع) هم در آخرین حجی که قبل از واقعه عاشورا، یعنی سال ۵۹ قمری رفتهاند، مانند پیامبر (ص) مردم را جمع کردهاند. سفارش کردهاند کسی از قلم نیفتند؛ آن گاه برایشان از غدیر گفتهاند؛ در حالی که ۴۹ سال از آن میگذشت؛ برای آنکه مردم این واقعه را از یاد نبرند! این تنها یکی از مصادیقی است که نشان میدهد غدیر با عاشورا پیوندی ناگسستنی دارد.
حدیثی که زیر میخوانید عین آنی است که در کتاب مرحوم ریشهری از کتاب «سلیم بن قیس» نقل شده است. بخوانید آنچه امام حسین زمان انجام اعمال منا، در حجی که دو سال قبل از شهادت رفته بود؛ فرمود...
حدیث غدیر از زبان شهید عاشورا
یک سال پیش از مرگ معاویه امام حسین (ع) حج گزارد و عبدالله بن عباس و عبدالله بن جعفر نیز با او بودند. امام حسین همه هاشمیان، مرد و زن و وابستگان و پیروانشان را که به حج آمده بودند، گرد آورد و نیز هر کس از انصار را که امام حسین و خاندانش را میشناخت؛ سپس، پیکهایی فرستاد که همه یاران پیامبر خدا را که امسال حج گزاردهاند به شایستگی و درستکاری معروف هستند، برایم گرد آورید و کسی را فرو مگذارید. بیش از هفتصد تن در خیمه و خرگاه امام در منا گرد آمدند که بیشتر آنان از تابعیان و حدود دویست مرد هم از یاران پیامبر و غیر ایشان بودند.
امام حسین در میان ایشان به سخن ایستاد و پس از حمد و ثنای الهی گفت: «اما بعد، این سرکش، کارهایی با ما و پیروانمان کرده که دیدهاید و میدانید و گواهید. من میخواهم از شما چیزی بپرسم. اگر راست گفتم تصدیقم کنید و اگر دروغ گفتم تکذیبم کنید. از شما میخواهم که به حق خدا بر شما و حق پیامبر خدا و حق نزدیکیام با پیامبرتان، چون از اینجا رفتید و گفته من را باز گفتید و همه یارانتان را از قبیلههایتان، آنان را که مورد اطمینان و وثوق شما هستند، فرا خواندید به آنچه از حق ما میدانید؛ دعوت کنید. من بیم آن دارم که این امر کهنه شود و حق برود و مغلوب شود، و البته خداوند، تمام کننده نور خود است، هر چند کافران را خوش نیاید».
امام، هیچ آیهای از قرآن را که در حق ایشان نازل شده بود، نگذارد جز آنکه آن را تلاوت و تفسیر کرد و هیچ سخنی از پیامبر در حق پدر و برادر و مادر و خود و خاندانش نبود جز آنکه روایت کرد. در همه آنها یاران پیامبر میگفتند: «به خدا، آری! شنیدیم و گواه بودیم.»
هر تابعیای نیز میگفت: «به خدا، آن را فردی از یاران پیامبر که تصدیقش میکنم و به او اطمینان دارم برایم نقل کرده است.»
امام فرمود: «شما را به خدا سوگند میدهم که این مطالب را به کسی که به خود و دینش اعتماد دارید؛ باز گویید.» آنچه امام حسین (ع) سوگندشان داد و به یادشان آورد، این بود: «شما را سوگند میدهم آیا میدانید هنگامی که پیامبر میان یارانش پیمان برادری بست؛ علی بن ابی طالب (ع)، برادر پیامبر خدا شد و پیامبر او را برادر خود خواند و فرمود: تو برادر منی و من، برادر تو در دنیا و آخرتم؟»
گفتند: «به خدا، آری» فرمود: «شما را به خدا سوگند میدهم آیا میدانید که پیامبر خدا، در جایی مسجد و منزلهایش را خرید و آن را با ۱۰ اتاق ساخت که ۹ اتاق برای خودش بود و دهمین اتاق در میان آنها، برای پدرم بود. سپس هر دری را که به مسجد راه داشت، بست، جز در اتاق (خانه) پدرم را. برخی در این میان، چیزهایی گفتند و پیامبر فرمود: من، درهای شما را نبستم و در او را نگشودم؛ بلکه خداوند مرا به بستن درهای شما و باز گذاشتن در او فرمان داد! سپس، مردم را جز او از خوابیدن در مسجد نهی کرد و علی در مسجد خانهاش، در خانه پیامبر خدا بود و فرزندانی برای پیامبر خدا و او، از نسل فاطمه به وجود آمد؟».
گفتند: «به خدا، آری!»
فرمود: «آیا میدانید که عمر بن خطاب، مشتاق بود که سوراخی کوچک به اندازه چشمش از اتاقش به مسجد داشته باشد، اما پیامبر نپذیرفت و به سخن ایستاد و فرمود: خداوند، موسی را فرمان داد که مسجدی پاکیزه بسازد و کسی را جز خود و هارون و دو پسرش در آن جای ندهد خداوند به من هم فرمان داده است تا مسجدی پاکیزه بسازم که کسی جز من و برادرم (علی) و دو پسرش را در آن جای ندهم؟». گفتند: به خدا، آری!
فرمود: «شما را به خدا سوگند میدهم آیا میدانید که پیامبر خدا، او را روز غدیر خم، برپا داشت و به ولایت او ندا داد و فرمود: حاضر به غایب برساند؟». گفتند: «به خدا، آری!»
فرمود: «شما را به خدا سوگند میدهم آیا میدانید که پیامبر خدا در غزوۂ تبوک به او فرمود: تو برای من به منزله هارون برای موسی هستی و تو ولی هر مؤمن پس از منی؟»
گفتند: «به خدا، آری!»
فرمود: «شما را به خدا سوگند میدهم آیا میدانید که پیامبر خدا، هنگامی که مسیحیان نجران را به مباهله فرا خواند فقط با او و همسرش فاطمه و دو پسرش آمد؟».
گفتند: «به خدا، آری!»
فرمود: «شما را به خدا سوگند میدهم آیا میدانید که پرچم را در جنگ خیبر به او سپرد و فرمود آن را به مردی میسپارم که خدا و پیامبرش او را دوست دارند و او نیز خدا و پیامبرش را دوست دارد باز گردانده است و نه گریزنده خداوند بر دستان او فتح را به ارمغان میآورد؟».
گفتند: «به خدا، آری!»
فرمود: «آیا میدانید که پیامبر خدا او را برای برائت از مشرکان روانه کرد و فرمود: از جانب من جز من یا مردی از خاندان من، ابلاغ نمیکند؟».
گفتند: «به خدا، آری!»
فرمود: «آیا میدانید که پیامبر خدا هیچ سختیای به او نرسید، جز آنکه او را از سر اعتمادی که به وی داشت پیش انداخت و هیچگاه او را به نامش نخواند و فقط میفرمود: ای برادر من و برادرم را برایم بخوانید؟».
گفتند: «به خدا، آری!»
فرمود: «آیا میدانید که پیامبر خدا میان او و جعفر و زید قضاوت کرد و به او فرمود: ای علی! تو از منی و من از تو، و تو ولی هر مرد و زن مؤمن پس از منی؟».
گفتند: «به خدا، آری!»
فرمود: «آیا میدانید که او هر روز با پیامبر خلوت میکرد و هر شب، ساعتی بر او وارد میشد و چون از پیامبر میخواست عطایش میکرد و چون ساکت میشد، پیامبر آغاز به سخن میکرد؟»
گفتند: «به خدا، آری!»
فرمود: «آیا میدانید که پیامبر خدا او را بر جعفر و حمزه برتری داد، هنگامی که به فاطمه فرمود تو را به همسری بهترین فرد خاندانم درآوردم؛ اسلام آوردنش از همه پیشتر، بردباریاش از همه بیشتر و دانشش از همه فراوانتر است؟».
گفتند: «به خدا، آری!»
فرمود: «آیا میدانید که پیامبر خدا فرمود: من، سرور فرزندان آدمم و برادرم علی، سرور عرب است و فاطمه سرور زنان بهشتی است و پسرانم حسن و حسین، سرور جوانان بهشتیاند؟».
گفتند: «به خدا، آری!»
فرمود: «آیا میدانید که پیامبر خدا او را به غسل خویش پس از درگذشت فرمان داد و به او خبر داد که جبرئیل به او کمک میکند؟»
گفتند: «به خدا، آری!»
فرمود: «آیا میدانید که پیامبر خدا، در آخرین سخنرانیاش فرمود: ای مردم! من در میان شما دو چیز گران سنگ به جا نهادم: کتاب خدا و خاندانم. پس به آنها چنگ بزنید تا هرگز گمراه نشوید؟»
گفتند: «به خدا، آری.»
امام حسین هیچ چیز از آنچه خدا درباره علی بن ابی طالب و خاندانش در قرآن و بر زبان پیامبرش نازل کرده بود را نگذاشت جز آنکه آنان را به قبول آن سوگند داد و یاران پیامبر هم میگفتند: «به خدا آری، آن را شنیده ایم» و هر تابعیای میگفت: «به خدا، آن را فلانی یا فلانی که به او اطمینان دارم برایم نقل کرده است.»
سپس آنان را سوگند داد که آیا از پیامبر شنیدهاند که فرمود: «هر کس ادعا کند که مرا دوست میدارد ولی علی را دشمن میدارد؛ دروغ میگوید. نمیشود مرا دوست بدارد ولی علی را دشمن بدارد و شخصی به ایشان گفت: ای پیامبر خدا! این چگونه میشود؟ فرمود: چون او از من است و من از اویم؛ هر کس او را دوست بدارد، مرا دوست خواهد داشت و هر کس مرا دوست بدارد، خدا را دوست خواهد داشت و هر کس او را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است و هر کس مرا دشمن بدارد، خدا را دشمن داشته است؟».
همه گفتند: «به خدا، آری شنیدهایم!» و سپس، متفرق شدند...