خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: کتاب «سیدالشهدا (ع) و یارانش» اثر آیتالله میرزاخلیل کمرهای نسخه خلاصهشده و ویراسته دو کتاب «عنصر شجاعت یا هفتاد و دو تن و یکتن» و «یکشب و روز عاشورا» از ایننویسنده است که سال ۱۳۹۱ توسط انتشارات موسسه دارالعرفان آن را منتشر و در سال ۹۹ نیز چاپ دومش را راهی بازار نشر کرد.
آیتالله کمرهای متولد سال ۱۲۷۷ و درگذشته به سال ۱۳۶۳ است که در کتاب «عنصر شجاعت» خود، در حجمی حدود ۴ هزار صفحه به امام حسین (ع) و یارانش پرداخته است. ایناثر مفصلترین کتاب ایننویسنده درباره قیام عاشورا و شخصیتهای اصلی آن است. آسانیاب نبودن دو کتاب مورد اشاره باعث شده، انتشارات دارالعرفان، نسخه خلاصه و ویراستهای از آندو را در قالب کتاب «سیدالشهدا و یارانش» ارائه کند. نکته مهم درباره اینکتاب گروهبندی شهدای قیام امام حسین (ع) است که مولف آنها را براساس زمان پیوستنشان به قافله حسینی گروهبندی کرده است. به اینترتیب بخشی از شهدای کربلا، از ابتدای قیام با امام حسین (ع) با او همراه بودهاند، اما برخی دیگر از مکه، برخی دیگر از میانههای راه کربلا و برخی دیگر در کربلا به او پیوستهاند.
آغاز ماه محرم ۱۴۰۳، بهانهای برای تورق اینکتاب و مطالعه دو شخصیت از یاران امام حسین (ع) است. اینمطلب که پنجاه و سومین مقاله از مجموعه «مطالعه و مرور عاشورایی» است، به معرفی شخصیتهای سعید بن عبدالله و جناده بن حارث اختصاص دارد که روز عاشورا به شهادت رسیدند.
سعید بن عبدالله حنفی
این شهید سعید نیکبخت، از شیعیان با وجاهت کوفه است که روی و آبروی شیعه به آنهاست و از آن طبقهای است که در میان شیعه هم صاحب شجاعت است و هم مرد عبادت و نیایش. وی به نمایندگی از مردم کوفه به مکه رفت. محقق استرآبادی در رجال کبیر میگوید: سعید بن عبدالله حنفی از اصحاب حسین بن علی (ع) بود و با او در طف کشته شد.
سیرهنویسان گفتهاند: هنگامی که خبر مرگ معاویه به کوفه رسید، طایفه شیعه جمع شده، نوشتههایی به حسین (ع) نوشتند. اولاً به همراه عبدالله بن وال و عبدالله سبع و ثانیه به همراه قیس بن مسهر و عبدالرحمن بن عبدالله و ثالثاً به همراه سعید بن عبدالله حنفی و هانی بن هانی، آننامهها را فرستادند. این بزرگان فقط حامل نوشته نبودند، بلکه در حقیقت، سفرای آبرومندی بودند که به نمایندگی از مردم رفتند. انتخاب اینها به امید آن بود که وجاهت اینها امام (ع) را قانع کند که به جانب آنان هجرت فرماید. اسامی کسانی که سعید بن عبدالله حنفی را به نمایندگی از خود به سوی حسین (ع) فرستادند و به دست او نامههای بسیار به خط و امضای خویش سپردند، از این قرار است:
۱. شبث بن ربعی ۲. حجار بن ابجر ۳. یزید بن حرث ۴. یزید بن رویم ۵. عزره بن قیس ۶. عمرو بن حجاج ۷. محمد بن عمیر ۸. قیس ابن اشعث
سپس سعید بن عبدالله حنفی برای سخنرانی ایستاد و آنقدر گرم سخن گفت که دل همه را فروزان کرد. گفت: به ذات خداوندی قسم، واگذارت نمیکنیم تا خدا بداند و ببیند که احترام پیغمبرش محمد (ص) را ما درباره تو حفظ کردهایم. به خدا سوگند! اگر بدانم کشته میشوم، سپس زنده شده و بعد از آن زندهزنده سوخته و پس از آن خاکسترم به باد داده میشود و اینکار را هفتادمرتبه بر سرم بیاورند که از تو جدا شوم، من از تو جدا نخواهم شد، تا مگر مرگ بین ما جدایی اندازد. من پیش از تو و در برابر روی تو مرگم را دیدار خواهم کرد. چرا خود را فدای تو نکنم که جز یکبار کشتهشدن نیست و دنبال آن ارجمندی و سربلندی است که هرگز پایان ندارد. صورت نامه اینطبقه که سعید و هانی آوردند، این است:
«بسمالله الرحمن الرحیم. هر سوی اینکشور و هر پهلوی اینسرزمین سبز است، میوهها رسیده، کیلها پر و لبریز شده، هر زمان بخواهی تو وارد میشوی، بالای سر لشکری از خودت که از همه جهت مهیا و آماده است.»
سعید و هانی به مکه آمدند. امام (ع) برای جواب نامه اینطبقه، سعید و هانی را به کوفه بازگرداند و به اشخاص نامبرده نامه نوشت. صورت نامه امام اینگونه است:
«بسمالله الرحمن الرحیم. اما بعد. همانا سعید و هانی با نامههای شما بر من وارد شدند. از نمایندگان شما این دوتن آخرین کسانی هستند که بر من ورود کردند. مقصود شما را از آنچه مشروحا یادداشت و ذکر کرده بودید، فهمیدم. سخن شما این است که بر سر ما امامی نیست. بنابراین به سوی ما بیا، بلکه به وجود تو خدا ما را بر هدایت و حق گرد آورد. من هم وادار کردم پسر عمم، برادرم، مورد وثوقم از میان کسان خانوادهام، مسلم بن عقیل را که به شهر شما بیاید. به او دستور دادم که از حال شما و کار شما و رای شما برای من بنویسد. بنابراین اگر او در مراسله خود به من آگهی دهد که رای اشراف شما و خردمندان شما قطعی است، با خواست خدا بهشتاب خواهم آمد؛ زیرا قسم به حیات و زندگانیام که امام جز آنکس نیست که فقط و فقط عامل به کتاب خدا، پیرو عدالت و بنده حق باشد و محدود کند نظر خود را و حبس کند دلخواه خود را به ذات اقداس خدا، و جز خداوند سبحان کسی را در نظر نداشته باشد.»
بدینترتیب، سعید به کوفه برمیگردد. سپس مسلم، همراه قیس و عبدالرحمن، راهی کوفه میشود. سعید در کوفه به مسلم دلگرمی میدهد. طبری میگوید: وقتی که مسلم در کوفه حاضر و در خانه مختار پیاده شد، با جمعیت شیعه روبرو گشت. مردم از شوق گریه میکردند. مسلم نامه امام (ع) را بر آنها میخواند و خطبای آنها نیز خیر مقدم گفتند. حبیب و سعید برای خطابه به پا خاستند. سعید، بعد از حمد و ثنای خدا قسم یاد کرد که تصمیم دارد و دل بر آن نهاده است که حسین (ع) را یاری کند و نفس و جان خود را فدای او نماید.
پس از آن، مسلم او را با مراسلهای پیش امام (ع) در مکه فرستاد و در مکه بود تا باز این راه دور و دراز را، تا کربلا، همراه امام (ع) پیمود و با امام (ع) باقی ماند تا کشته شد.
ابومخنف گفته است: در شب عاشورا، امام (ع) برای اصحابش خطبهای خواند و فرمود: این شب تاریک شما را فرو پوشیده. از تاریکی آن استفاده کنید و جان به در برید. جان خود را از این وادی پرخطر برهانید و بروید. نخست خویشان حسین (ع) به پا خاستند و هرچه میباید بگویند، گفتند. سپس سعید بن عبدالله حنفی برای سخنرانی ایستاد و آنقدر گرم سخن گفت که دل همه را فروزان کرد. گفت: به ذات خداوندی قسم، واگذارت نمیکنیم تا خدا بداند و ببیند که احترام پیغمبرش محمد (ص) را ما درباره تو حفظ کردهایم. به خدا سوگند! اگر بدانم کشته میشوم، سپس زنده شده و بعد از آن زندهزنده سوخته و پس از آن خاکسترم به باد داده میشود و اینکار را هفتادمرتبه بر سرم بیاورند که از تو جدا شوم، من از تو جدا نخواهم شد، تا مگر مرگ بین ما جدایی اندازد. من پیش از تو و در برابر روی تو مرگم را دیدار خواهم کرد. چرا خود را فدای تو نکنم که جز یکبار کشتهشدن نیست و دنبال آن ارجمندی و سربلندی است که هرگز پایان ندارد.
بعد از او زهیر برخاست و سخن گفت و او نیز بیعت خود را با امام (ع) تجدید کرد. زهیر نیز یادآوری کرد که جان در راه حق و حقیقت، متاعی نیست که بدان دل سپاریم و از راه خدا روی گردانیم.
باز ابومخنف روایت کرده است: هنگامی که حسین (ع) در روز عاشورا نماز ظهر را خواند (نماز را به خوف گزاردند) بعد از ظهر جنگ شدت گرفت، یاران جانفشانی کردند، جنگ سختی شد، دشمن نزدیک به حسین (ع) رسید. در اینهنگامه که دشمن نزدیک شده بود و وجود اقدس او در جای خود ایستاده بود، سعید حنفی پیش دویده، جلوی روی امام (ع) ایستاد و خود را آماجگاه دشمن ساخت. از چپ و راست تیر میبارید. اما او امام (ع) را از تیرها نگهداری میکرد. به جان و تنش تیر میآمد. نوبتی صورت، دیگر نوبت سینهاش، یکنوبت دستها و یکبار پهلوها را سپر بلا کرد. از نگهبانی و پاسبانی، کار را به اینجا رسانید که تیری به حسین (ع) نمیرسید تا در آخر به زمین افتاد. هنگام شهادت گفت: «خدایا! لعنت و دورباشی که به عاد و ثمود فرستادی، و آنان را به باد فنا دادی، بر اینمردم نیز بفرست. فرمان ده که دودمانشان به باد فنا رود؛ آنها را ریشهکن کن و از بیخ و بن برافکن که جفا و ناپاکی نمیدانند. بار خدایا! از من به پیامبرت سلام برسان و با او بگو که از اینجراحتهای پر درد، من امروز چهها کشیدم، چهها دیدم، چه به سرم آمد. خدایا، مراد و مقصود من در یاری پیامبرت، پاداش تو بود.»
***
جناده بن حارث انصاری خزرجی
محقق استرآبادی در رجال کبیر میگوید، جناده بن کعب بن حارث انصاری خزرجی از اصحاب حسین (ع) بود. با او در کربلا کشته شد. در زیارت ناحیه آمده است: السلام علی جناده بن کعب بن الحرث الانصاری الخزرجی و ابنه عمرو بن جناده. شیخ طوسی او را از شهدای کربلا و صحابه امام حسین (ع) دانسته است.
جناده در روز عاشورا بر سایر شهدا پیشی گرفت و در حملهای با عدهای از یاران، صفوف اهل کوفه را از هم گسست. حضرت عباس بن علی (ع) به یاری آنها شتافت و آنها را از دست دشمن خلاصی داد؛ اما آنها مایل نبودند سالم بازگردند و دشمن را نظاره کنند. پس همگی دوباره با دشمن درگیر شدند و به شهادت رسیدند جناده پسر حارث، از مشاهیر شیعه و از اهالی کوفه بود. وی از طایفه خزرج بود و از انصار مدینه که از مکه با خانواده خود امام حسین (ع) را تا کربلا همراهی کرد. برخی او را به نام جدش، جناده بن حارث خواندهاند. همسرش بحریه دختر مسعود خزرجی بود. جناده از شیعیان مخلص اهل بیت (ع) به شمار میآمد. در کوفه به همراهی مسلم بن عقیل دست به قیام زد. او دریافت امام حسین (ع) تنها شده است. از کوفه به همراهی عدهای چون «عمرو بن خالد الصیداوی» به سوی امام حرکت کرد تا اینکه در «عذیب الهاجات» به امام ملحق شد. حر مانع الحاق آنها به امام شد، اما امام (ع) آنها را از خود دانستند و با حر برخورد کردند.
او صبح عاشورا در اولینحمله و همه جانبه لشگر عمر سعد به میدان رفت و چنین رجز خواند:
انا جناد و انا ابن الحارث / لست بخوار و لابناکث
عن بیعتی حتی یرثنی وارثی / الیوم شلوی فی الصعید ماکث
«من جناده و فرزند حارثم، ذلیل و پیمانشکن نیستم تا وارثینم از پیمانشکنیام سود برند. امروز پیکرم در میان خون مینشیند.»
جناده در روز عاشورا بر سایر شهدا پیشی گرفت و در حملهای با عدهای از یاران، صفوف اهل کوفه را از هم گسست. حضرت عباس بن علی (ع) به یاری آنها شتافت و آنها را از دست دشمن خلاصی داد؛ اما آنها مایل نبودند سالم بازگردند و دشمن را نظاره کنند. پس همگی دوباره با دشمن درگیر شدند و به شهادت رسیدند.
جناده از آن بزرگانی است که از مکه به صحبت حسین (ع) مفتخر شد. احمد ابن حمید در کتاب حدائق گفته است: خودش با اهل بیت و طفل جوانش به همراه امام (ع) از مکه آمده بودند.
او با لشگریان عمر سعد سخت جنگید و به نقل برخی مورخان _ همچون مناقب ابن شهر آشوب _ شانزده نفر را کشت و آنگاه خودش به شهادت رسید. بعد از او پسرش نیز که نوجوانی به نام عمروبنجناده بود به جنگ با دشمن رفت و به شهادت رسید.
***
از سال ۱۳۸۹ تا امروز، مطالب زیر در قالب پرونده «مطالعه و مرور عاشورایی» در خبرگزاری مهر منتشر شدهاند:
* مقاتل به مرور زمان از واقعیات عاشورا فاصله گرفتند
* مطالعه مختارنامه با لحن شاهنامه و داستانهای اساطیری
*"قیام مختار" کتابی برای زدودن غبار ابهامات و شبهات
* روایتهایی از «قهرمان علقمه» / روزی که علی (ع) پیشانی ماه را بوسید
* فرازی از روایت شهادت امام حسین (ع) در «لمعات الحسین»
* عاشورا را نباید به داستان فروکاست / جامعه عاشورایی چگونه است؟
* چرا امام حسین (ع) به سمت کوفه رفت؟ / معرفی یک کتاب تحلیلی عاشورایی
* مجموعه خاطرات پیرغلامان حسین (ع) / کاسبی جای خود، هیئت هم جای خود
* تحول سنتهای عزاداری در عصر رسانه / آسیب شدن آسیبشناسی هیأتها!
* «چابکسوار» پایبند به اسناد نیست / تفاوتهای مختارنامه با تاریخ
* دقت به روایات تاریخی درباره شهادت حضرت علیاصغر (ع)
* نماز ظهر عاشورا و شهادت حر بن یزید ریاحی
* مجموعه خاطرات پیرغلامان حسین (ع) / کاسبی جای خود، هیئت هم جای خود
* دقت به روایات تاریخی درباره شهادت حضرت علیاصغر (ع)
* آماده عبور از پل مرگ و آزادی از زندان دنیا باشید!
* تربیت یزید چگونه بود و کربلا به چه معناست؟
* روایت شهادت امام حسین (ع) و شهیدان کربلا براساس منابع کهن
* مرور کار مشترک معلم و موسوی گرمارودی روی دوازدهبند محتشم
* رویاروییهای کربلا / دو یزید خوشعاقبت و بدعاقبت عاشورا که بودند؟
* داستانی از خدمتگزاری به زبان شعر و نثر / رسم اهل ادب در پیشگاه اهل بیت (ع)
* امام حسین چگونه حاکمیت شمشیر را به فرمانده شامی نشان داد
* دختر علی (ع) چگونه کوفیان و پسر زیاد را با تیغ کلام زیر و رو کرد / مادر به عزایت بنشیند پسر مرجانه!
* وقتی ابوخالد امام برحق زمان خود را شناخت
* شیطان ماجرای عاشورا را برای نوجوانان روایت میکند
* پیرغلامی که مولایش را در ابتلا رها نکرد / دلدادگی جوْن به سیدالشهدا
* آنسهمرد کوفی که به وعده عمل کردند و آنکوفی بوقلمونصفت
* دستکاری اسناد توسط امویان و دروغبودن کرنش امام سجاد مقابل یزید
* وقتی امام علی مروان را به زمین کوبید / خشم مقدسوانقلابی چگونه است؟
* زندگینامه کوتاه حضرت زینب و جمله عظیم «جز زیبایی ندیدم»
* تلقی سطحی ما از دعا و لعن / عدم درک ما بهمعنی عدم دعوت آنها نیست
* نیمقرن پس از پیامبر عرب به جاهلیتش برگشت که حسین به قتلگاه رفت / ناگفتهای از قتل خلیفه دوم
* نشنالجئوگرافیک هم اربعین راتحریم کرده / به صحرا شدم عشق باریده بود
* گریه سلاح ماست / محبت زودتر از خوف انسان را به بندگی میرساند
* روایت یاد یار و دیار برای نوجوانان؛ کنار قدمهای جابر
* مناظری که بانوی قهرمان کربلا دید به روایت نویسنده مصری
* تفرجی در چهارباغ میرزایحیی مدرس اصفهانی
* قاتلان پنهان حسین (ع) و نقش سکوت نخبگان در انحراف جامعه
* رماننویس حنفی ترک از «سفیر عشق» میگوید
* ماجرای شعر گفتن قیصر امینپور در بهشت و مواجهه با زائر کربلا
* نگاه معنادار شمر به ابنسعد؛ مجروحش نکنی سربازان حریفش نمیشوند! / داستان ۹۹ روز آخر امام حسین (ع)
* ماجرای ابوخالد خرمافروش و روایت زندگی یاران اباعبدالله (ع)
* این زمین کرب و بلا و جایگاه ریختن خونهای ماست / غرقه دریای خون و صبر جمیلش
* سه کتاب از روضههایی که زندگی میکنیم
* ماه بنیهاشم در پیش چشمان برادر خاموش شد / وای از مصیبتی که بعد از تو خواهیم داشت
* دختر علی چگونه با بلاغت و فصاحت مردان دشمن را در هم کوبید / با دین پدرم هدایت شدی اگر مسلمان باشی
* ماجرای نزاع برادر والی مکه با اباعبدالله (ع) / هراسی از مرگ نیست
* آب ننوشم تا حسین تشنه باشد / اجازت فرمای تا جان خویش بر سر خدمت کنم
* امام به عبدالله بن عمر چه گفت؟ / چرا کسی که به مجلس حسین (ع) برود «وجب له الجنه»؟
* یاد حاجقاسم محمدی و حاجقاسم سلیمانی در عمود ۵۳/ مواجهه حمید حسام و رزمنده عراقی جنگ تحمیلی
* پژوهشی جدید در حوزه شعر شیعه و شناخت دعبل خزاعی
* استقبال شاعران پارسیسرا از ترکیببند محتشم / ما را هوای سلطنت ملک دیگر است