قبرستان شهدای داخل مجتمع پر شده، مردم از ترس گم شدن پیکر عزیزان‌شان، آنها را در همان خانه‌هایی دفن می‌کنند که آنجا آواره شده‌اند، طوری که انگار اینها بخشی از روزگار و امنیت و امان‌شان هستند.

خبرگزاری مهر؛ گروه مجله _ اسما خواجه‌زاده: شاید هیچ‌وقت فکر نمی‌کردیم جایی در دنیا باشد که آدم‌ها آرزویشان این باشد که بتوانند مردگانشان را به خاک بسپارند و قبری باشد تا بتوانند کنارش بنشینند و داغشان را سبک کنند؛ اما جنگ کاری می‌کند که همین کار به ظاهر ساده به آرزو تبدیل شود.

این روایت «آمنه حمید» است. از مرگ حرف می‌زند و از آرزویی که جنگ با خودش آورده است!

*

این قبرها حالا تسبیحی برای شب شده‌اند و زمین، وطنی جدید برای پیکرهای شهدا.

هنگام غروب، من بالاسر قبرستانی ایستاده‌ام که ده‌ها گور فقیرانه داخلش است. صحنه‌ای غم‌انگیز است.

روی این گورها، سنگ مرمر نگذاشته‌اند و نام پیکرها و بدن‌های تکه تکه برخلاف معمول، با رنگ قرمز روی سنگ حک نشده است! بلکه سنگ قبرها، درِ یک یخچال شکسته یا تکه فلزی مستطیلی شکلی است که معمولاً در انبارها به عنوان قفسه برای نگهداری اشیا استفاده می‌شود.

حتی بعضی سنگ قبرها مقوایی است که اسم شهید و محل سکونت اصلی او را رویش نوشته‌اند و تو می‌توانی جغرافیای گوناگونی از محلات و مناطق غزه، مانند الشاطیء و الشغف و الزیتون را ببینی که در بیمارستان «شفاء» دفن شده‌اند.

با این‌حال آسمان را که نگاه می‌کنی به نظر می‌رسد زندگی خیلی عادی و مثل قبل جریان دارد؛ هنوز هم آبی است و ابرها بعد از دو روز بارانی همدیگر را هل می‌دهند و پراکنده می‌شوند. چند گنجشک هم دارند پرواز می‌کنند. چشم‌هایم را روی صحنه قبرها می‌بندم و از صدای بچه‌ها لذت می‌برم. می‌خندند و بازی می‌کنند و لابه‌لای قبرها یا روی ویرانه برخی ساختمان‌های بیمارستان که در معرض بمباران و انفجار قرار گرفته‌اند، این طرف و آن طرف می‌پرند.

با گذشت چندین ماه از جنگ، کفن کردن اجساد به یک مسأله عادی تبدیل شده است. ممکن است جسدی را به شکلی خیلی معمولی کنار اجاقی که برای تنها وعده غذایی روشن شده ببینی! شاید هم موقع قدم زدن در خیابان‌های غزه، با پیکر ده‌ها شهید روی زمین مواجه شوی که در اثر خونریزی زیاد به شهادت رسیده‌اند.

هنوز آمار روزانه شهدا زیاد است و فقط یک تفاوت بزرگ با قبل دارد. آن هم اینکه چون قبرستان شهدای داخل مجتمع پر شده، مردم از ترس گم شدن پیکر عزیزان‌شان، آنها را در همان خانه‌هایی دفن می‌کنند که آنجا آواره شده‌اند، طوری که انگار اینها بخشی از روزگار و امنیت و امان‌شان هستند.

ماجرای تلخی است اما، این جنگ و وحشی‌گری آن باعث شد تا جست‌وجوی زمین برای دفن اجساد داخل قبر افزایش پیدا کند، آن هم قبری که بتواند ثابت باشد. چون ارتش اشغالگر به بهانه جست‌وجوی تونل‌ها، نبش قبر می‌کند! قبرها را هدف گرفته و حتی قبرستان‌های معروف شهر را تخریب کرده، تمام قوانین را زیر پا گذاشته و انسانیت را ندید گرفته است.

در قبرستان شفاء هنگام غروب پیوندی قوی بین آسمان و زمین برقرار می‌شود و آسمان انگار با رنگ‌های تیره سرمه کشیده است. آن موقع اگر دقیق‌تر نگاه کنی، مقبره شهیده‌ای به اسم «نور» را می‌بینی که یک نفر به عنوان نمادی از هماهنگی عشق و جنگ، کنار سنگ قبر فلزی‌اش گل سرخی کاشته تا قبر او میان ده‌ها قبر دیگر قابل تشخیص باشد...

در شمال و شهر غزه، این قبرها حالا به تسبیح آسمان تبدیل شده، و زمین بدون هیچ طبقه و درجه‌بندی به وطنی جدید برای پیکر شهدا.

حالا آوارگان در اردوگاه‌های خود کنار قبر گل سرخ، زندگی آوارگی خود را ادامه می‌دهند؛ لباس‌ها را می‌شویند، آنها را میان قبرها پهن می‌کنند، یا حتی غذا می‌پزند و بچه‌ها بازی می‌کنند. اینجا «قبرستان شفاء» به قبرستان رویاها تبدیل شده. قبرستانی برای زندگی آسوده زندگان و مردگان!