خبرگزاری مهر، گروه استانها: نام چابهار با اسم تاسوعای حسینی عجین شده چرا که ۱۴ سال قبل، شیعه و سنی در مراسم عزاداری ابا عبدالله الحسین (ع) به خون غلطیدند و به شهادت رسیدند.
۲۴ آذرماه ۱۳۸۹ که مصادف با نهم محرم الحرام در تاسوعای حسینی بود، که دستههای عزاداری پس از طی کردن مسیر، آماده ورود به مسجد و اقامه نمار ظهر بودند که حدود ساعت ۱۰ و ۳۰ دقیقه و در نزدیکی مسجد امام حسین (ع) و میدان فرمانداری چابهار، به یک باره صدای مهیب شنیده شد و فریادهای «یا ابوالفضل» فضا را پر کرد، این صدای انفجار مربوط به عمل کردن دو کمربند انتحاری بود که توسط دو نفر از چهار عوامل گروهک جندالشیطان حاضر در محل منفجر شده بود، نفر سوم نیز دقایقی بعد درحال آماده شدن برای انفجار کمربند خود در این حادثه شده بود که توسط مأموران امنیتی مورد هدف قرار میگیرد و نفر چهارم نیز دستگیر میشود.
براساس آمارها، ۳۹ نفر در این جریان شهید و ۹۵ نفر مجروح شدند و در بین شهدا از کودک چهل روزه تا افراد بزرگسال حضور داشتند، شیعه و سنی در این حادثه مجروح شده و یا به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.
کنار نام فرزندت که عنوان شهید ترور بیاید، یک جورهایی غریب میشوی و دلت میگیرد، درست است که شهیدان با هم فرقی ندارند اما زمانی که کنار مادر شهدایی مینشینی که خاطرهای از رفتن و آمدن فرزندشان به جبهههای جنگ ندارند و شهیدشان قربانی عمل نابخردانه و کورکورانه عدهای مغرض شده دلت بیشتر میگیرد.
پای حرفها و درد دل خاله شهیده «سکینه سندگل» که بنشینی دلت میخواهد هیچ نگویی تا او با لهجهای غلیظ حرف بزند چراکه سکینه را همچون دختر خود بزرگ کرده و او را دوست داشت و با هم بسیار صمیمی بودند.
در خاطراتش که غرق میشود به یاد میآورد روزهای شیرینی که سکینه را درون جعبهای گذاشته بود که یک سر آن طناب داشت و دور تا دور حیات خانه آن را میچرخاند.
از فکر بیرون میآید و میگوید: شهیده سکینه سندگل مادر شهید ثنا پردل در سال ۱۳۵۸ در روستای حیدرآباد شهرستان زابل متولد شد، فرزند سوم خانواده بود که پس از اخذ مدرک کارشناسی در دانشگاه پیام نور سیستان و بلوچستان به حرفه شریف معلمی روی آورد و رهسپار شهر چابهار شد و در آنجا ازدواج کرد.
زنجانی ادامه میدهد: روز تاسوعا همراه دختر و مادرم برای عزاداری قمربنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس (ع) به خیل عزاداران در خیابان آزادی زاهدان متصل شدیم که دخترم متوجه خبری مبنی بر حمله تروریستی در چابهار شد، زیرنویس تلویزیون که شرح حادثه و نام شهدا را اعلام میکرد متوجه شهادت «سکینه» و طفل چهل روزه شیرخوارش «ثنا پردل» شدیم و راهی چابهار؛ اما در میانه راه اعلام کردند پیکر مطهر شهدا به زاهدان اعزام شد.
مرور خاطرات آن روز برای خالهای که سکینه را همچون نوزاد خود بزرگ کرده بود سخت است، با کمی مکث بیان میکند: حتی خورشید گرم چابهار هم نتوانست مانع خیل عزاداران حسینی شود، «سکینه» نوزاد دو ماههاش را به سینه میفشرد و با این که حال خوبی نداشت، اما میخواست گوش دخترکش صدای «حسین حسین» را بشنود و از همان کودکی مهر علی و اولاد علی (ع) در دل دو فرزندش بنشیند.
خاله شهیده سندگل اظهار میکند: وقتی که هیأتهای عزاداری در میدان اصلی شهر شور گرفته بودند، ثنای چهل روزه بیقراری میکند سکینه فکر میکرد نوزاد گرسنه شده و شاید گرما بیطاقتش کرده، تصمیم گرفت به کناری برود و دخترَکَش را شیر بدهد؛ اما صدای انفجار بلند شد، پس از آن ثنا در اولین تاسوعای عمر کوتاه اما پر برکتش، در آغوش مادری که با توسل به قرآن اسم او را انتخاب کرده بود، به شهید شش ماهه کربلا اقتدا کرد.
زنجانی، عکس سکینه و ثنا که بر روی میزعسلی خودنمایی میکند را در دست گرفته و به سینه میفشارد، ادامه میدهد: سکینه مهربان، خونگرم، مظلوم، مؤمن، محجبه و دلسوز بود، بالاترین رتبههای تحصیلی و دانشگاهی را داشت و مادری نمونه بود؛ بیاد دارم روزی در کنارم نشست و گفت خاله رازی در دل دارم که میخوام از آن مطلع شوی.
بغض در گلویش باعث شد تا کمی مکث کند و بگوید: سکینه آن روز گفت که «روزی دو جز قرآن میخواند»، گفتم با این همه مشغله کاری، فرزندداری و همسرداری خوشابهسعادتت؛ این کلام سکینه الگوی من شد بطوریکه گاهی اوقات در سه روز قرآن را ختم میکنم.