رمان «تو در قاهره خواهی مرد» حمیدرضا صدر نشان می دهد قاهره، آخرین مقصد شاهی بود که با هر چالشی از کشورش می‌گریخت.

خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: حمیدرضا صدر، متولد ۳۰ فروردین ۱۳۳۵ را بیشتر به عنوان منتقد سینما و مفسر فوتبال می‌شناسیم، اما اون رمان نویس هم بود و قصه نویسی اش مثل گزارش‌ها و تفسیرهای بود. او پس تحمل بیماری سرطان، در ۲۵ تیر ۱۴۰۰ در شصت و پنج سالگی درگذشت.

۵ مرداد سالروز مرگ محمدرضا پهلوی آخرین پادشاه ایران است و رمان «تو در قاهره خواهی مرد» حمیدرضا صدر درباره یک سال از زندگی این شخصیت است، اما با نگاه و شیوه روایت صدر مدام در زمان عقب و جلو می‌رویم. چون زبان گزارشی صدر ترس‌ها و باورهای شاه را در رفت و برگشت‌های زمانی روایت می‌کند. این کتاب که در جایزه ادبی جلال آل احمد ۱۳۹۴ تقدیر شده، حاصل مطالعه مجلات، کتاب‌ها و اسناد کتابخانه‌های ایران است.

شروع ماجرا از سال ۱۳۴۴ است، وقتی دو روز قبل از عید خبر مرگ ملک فاروق آخرین پادشاه مصر به محمدرضا پهلوی می‌رسد؛ محمدرضایی که سرنوشتش با قاهره گره خورده و در ابتدای جوانی برای اولین بار به مصر می‌رود، به طلب شاهزاده زیبای مصری، خواهر ملک فاروق و اولین ملکه خود، فوزیه بنت ملک فواد. ازدواجی که دو کشور افسانه‌ای را به هم پیوند داد… اما سرنوشت، این شاه جوان را که در این کتاب صریح و پرشتاب تو خطاب می‌شود، پس از فراز و فرود زیاد دوباره به مصر و قاهره فرامی‌خواند، آخرین مقصد شاه.

اطلاعات و جزئیاتی که صدر به آنها اشاره می‌کند زیاد هستند. نویسنده وقتی از یک واقعه‌ی خاص یا حتی یک رویداد معمولی در این اثر می‌گوید، تا جایی که می‌تواند جزئیات را هم به تصویر می‌کشد. بیشتر این توصیفات مو به مو مربوط به بازه‌ی زمانی اسفند ۱۳۴۳ تا اول فروردین ۱۳۴۵ می‌شوند. به گفته خودش مدت‌ها در فکر نوشتن رمانی بر اساس واقعیت‌های تاریخی و وقایع مستند بوده است، و بعد از ترجمه‌ی رمان یونایتد نفرین شده که درباره‌ی زندگی برایان کلاف مربی جنجالی فوتبال انگلیس می‌باشد، به فکر نوشتن رمانی با این موضوع افتاد و به نظرش رسید آخرین شاه ایران بیش از هر چهره‌ی تاریخی دیگری می‌تواند برای روایت چنین رمانی مناسب باشد. شخصیتی که قدرت و ثروت او را فرا می‌گیرد و در عین حال در خلوت و تنهایی‌اش از چیزهای زیادی وحشت دارد و این تناقض‌ها و پرداختن به آن‌ها برای نویسنده جذابیت داشته است، از طرفی خواندن تاریخ معاصر ایران هم یکی از علاقه‌مندی‌های او به شمار می‌رود.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

«وقتی محرم رسید و مراسم سوگواری سه روزه‌ای را در کاخ گلستان برپا کردی، اسدالله علم نخست وزیرت بود. وقتی آیت الله خمینی در مدرسه فیضیه‌ی قم به تو و دولت تو حمله کرد، اسدالله علم نخست وزیرت بود. وقتی اخبار اعتراض و تظاهرات را به تو دادند، اسدالله علم نخست وزیرت بود. وقتی نیروهای پلیس و ارتش و تانک‌های نظامی راهی خیابان‌ها شدند، اسدالله علم نخست وزیرت بود. وقتی سرلشگر پاکروان معاون نخست وزیر و رئیس سازمان امنیت به دستگیری آقایان آیت الله خمینی و آیت الله قمی اشاره کرد و تیمسار سپهبد نصیری، فرماندار نظامی تهران مقررات حکومت نظامی در تهران و منع عبور و مرور از ده شب تا پنج صبح را توضیح می‌داد، اسدالله علم نخست وزیرت بود… تو پس از اسدالله علم، حسنعلی منصور را نخست وزیر کردی. حالا حسنعلی منصور مرده و امیرعباس هویدا برابرت ایستاده، نخست وزیر تازه نفست. ولی با خواندن گزارشها دلشوره گرفته‌ای، می‌ترسی، بیم داری. تو سال بعد اسدالله علم را کنارت خواهی آورد. تو اسدالله علم را آبان سال بعد وزیر دربارت خواهی کرد. تو اسدالله علم را در کاخت در همین نزدیکی، کنارت، پشت سرت قرار خواهی داد برای روبه رو شدن با همه چیز؛ برای رویارویی با سه چیزی که خوب می‌شناسی: دلشوره و ترس و بیم.»

حمیدرضا صدر در «تو در قاهره خواهی مرد» در خلال تصویرهایی که می‌سازد، شخصیت شاهی را به تصویر می‌کشد که علیرغم داشتن عنوان بزرگ شاهنشاه ایران، شخصیتی متزلزل و ترسان دارد. در نهایت قاهره، آخرین مقصد شاهی بود که با بروز هر چالشی از کشورش می‌گریخت.