خبرگزاری مهر - گروه استانها – کورش دیباج: در دنیای پیشرفته امروز همراه با تحولات بسیار شگرف به وجود آمده در راه و روش زندگی انسانها عکس و عکاسی بهعنوان یکی از اجزای جدانشدنی زندگی روزمره ما درآمده است. عکاسی عامترین و پرمخاطبترین هنر و زبان مشترکی است که با گسترش تدریجی و آرام خود تأثیر بسیاری بر انتقال فرهنگها، سنتها، آئینها و … داشته است. ظهور چنین حرکتی بدون هیچ ادعایی به کمک پدیده عکاسی صورت گرفته است که باید زبان آن را شناخت و پیام آن را انتقال داد. عکاسی طی تکامل خود از نقاشی و آتلیه به عکاسی مستند، ورزشی، اجتماعی، خبری و… رسیده است و حال نیز در تمامی علوم ازجمله شهرسازی و معماری همچون ابزاری برای ثبت وضع موجود شهرها و روند تکامل آن به کار میرود. ازاینرو در گفتوگو با مهدی تمیزی، عکاس و نویسنده کتابهای هنر و ادبیات به بهانه عکاسی ویژه وی (عکاسی از گورستانها تاریخی و سنگ آرامگاه ها) به بررسی اهمیت عکاسی از موتیفها و نمادهای شهری بهویژه گورستانهای تاریخی پرداخته است که مشروح آن را در ذیل از نظر میگذرانید.
از چه سالی وارد هنر عکاسی شدید؟ و بیشتر در چه حوزه عکاسی فعالیت دارید؟
اگر عکاسی با دوربین زنیت و چاپ عکس در دوره هنرستان هنرهای زیبای سالهای ۷۱ تا ۷۵ را حساب نکنیم، از سال ۱۳۸۰ عکاسی را شروع کردم؛ ابتدا برای به دست آوردن «نقش و نشانه، برای هنر گرافیک» عکاسی میکردم؛ اما خیلی زود علاقهمند به زمینهای از عکاسی شدم که کمتر در دسترس مردم بوده و هست، و آن چیزی جز عکاسی از نقشها، نشانهها و نمادها نیست. بیشترین چیزی که در این زمینه به آن روی آوردم و از آن عکاسی کردم، نقوش نشسته بر بناهای تاریخی بود، ازجمله: خانهها، کاخها، مسجدها و عبادتگاههای دیگر ادیان؛ ولی مهمترین بخش از عکاسیهای من، علاقهمندیام به گردش، پژوهش و عکاسی در گورستانها بوده و هست؛ بهویژه سنگ آرامگاه.
هنر عکاسی در ابتدا نیازمند وسیلهای به نام دوربین است یا عامل دیگر؟
امروزه که دوران دیجیتال است، گروه بزرگی را در جامعه داریم که به آنها عکاس میگویند یا خودشان را عکاس میدانند!؛ حتی همه موبایلداران، شوخی یا جدی به خود عکاس میگویند!. در حالی که در دوران آنالوگ، یعنی آن زمان که دوربینها آنالوگ بود، به این میزان عکاس نداشتیم و ادعایی نیز نبود. معمولاً آنهایی که عکاس بودند، دوربین تهیه میکردند و حرفهای به این کار میپرداختند. البته دوربین خانگی نیز در برخی خانهها بود، ولی مالک دوربین، ادعای عکاس بودن نداشت.
با آمدن دوربین عکاسی دیجیتال و موبایلهای دارای دوربین کارآمد، نخست باید گفت که خوشبختانه امکانات حرفهای و سبک وزن به فراوانی در اختیار عکاسان قرار گرفت؛ اما در مرحله بعدی باید گفت که شوربختانه، هر فردی که این ابزار را در اختیار گرفت، خودش را عکاس معرفی کرد!.
در حالی که عکاسی پیش از این که نیازمند دوربین و ابزارهای عکاسی باشد، نیازمند اندیشه، آگاهی و کانسپت است برای آغاز یک پروژه و سپس، به پشتکار و تجربه نیاز دارد. پس از این پیشنیازها، ابزار به کمک میآید؛ همین. امروزه بسیاری از نوجوانها را میبینیم که دوربینهای گرانقیمت دیجیتالی تهیه میکنند و نهایتاً فنون بدنه دوربین را میآموزند، اما چیزی از روح عکاسی و این که میشود با این ابزار چهکارهایی کرد، نمیدانند!
اهمیت عکاسی در حوزه موتیفها و نمادهای شهری چیست؟
زمانی که دوربین وارد ایران میشود، میانه سلطنت قاجار بود. افرادی همچون «آنتوان سوروگین» که روس بود و «ارنست هولتسر» که آلمانی بود، تلاشهای بسیاری برای ثبت فرهنگ ایران و ایرانیها انجام دادند. اگر افرادی چون ایشان نبودند، چیز زیادی از تاریخ و مردم آن زمان در دست نداشتیم. ناگفته نماند که این دو نفر که نام برده شد، آن قدر زیست ایرانی داشتند و ایرانی شدند که حتی همین ایران را برای ماندن انتخاب کردند و پس از مرگ، در ایران به خاک سپرده شدند؛ یکی در گورستان دولاب تهران و دیگری در گورستان ارامنه اصفهان. ما اکنون از ایشان بهعنوان نخستین عکاسان ایران یاد میکنیم و باید قدر ایشان را در ثبت فرهنگ ایرانمان بدانیم...
در زمانی که ابزاری جدید به نام دوربین آمد تا تصویر را ثبت و نگاهبانی کند، آنها به اندازه نوجوانان امروزی که دوربین دیجیتال تهیه میکنند و هیجانزده میشوند، شاید هیجانزده نشدهاند. بلکه فکر کردهاند که حالا با این ابزار میشود چه کرد؛ با این ابزاری که کاری فراتر از طراحی و نقاشی میتواند انجام دهد، چگونه باید مواجه شد.
ما وقتی آثار این دو عکاس را بررسی میکنیم، متوجه میشویم که همه زندگی خود را وقف این کرده بودند که با اندیشه، بررسی و برنامهریزی، چه سوژهای را موضوع کار کنند و البته کاری که انجام دادند، کارستان بود.
«آنتوان سوروگین» و «ارنست هولتسر»، مردم زمانه خود و شهر و شهرسازی و معماری زمانه خود و آنچه از گذشته در دورانشان برجا مانده بود را چنان عکاسی کردند که اگر امروزه بخواهیم تصویری از مردم و زندگی گذشتگان را مشاهده کنیم، باید به آثار آنها مراجعه کنیم.
علت اینکه تأکید دارید عکاس نباید هیجانزده ابزاری به نام دوربین عکاسی شود چیست؟
دلیل تأکیدم بدین سبب است که یک عکاس بهمثابه فردی است که نقش، موقعیت یا روایتی را ثبت و ضبط میکند. میدانیم که پیش از اختراع دوربین عکاسی، ثبت و ضبط تصویر، بر عهده طراحان و نقاشان بوده؛ کسانی که زیست مردم و یا آثار تاریخی را ترسیم و ماندگار میکردند. پس ثبت یک سوژه و موضوع مهم بوده، چه پیشا دوربین با طراحی و نقاشی و چه پسا دوربین با عکاسی. تصاویری که از دوره صفویه برجای مانده و هم اکنون میتوانیم مشاهده کنیم را «ژان شاردن» نقاش و جهانگرد فرانسوی برای ما ثبت کرده و این ثبت به وسیله دوربین عکاسی نبوده، بلکه با طراحی ثبت شده است.
ارزش و اعتبار و ثبت سوژهها، موضوعها، روش زندگی، مردم، آثار تاریخی و مواردی از این دست، مهمتر از این است که چه ابزاری در دست داشته باشیم. اگر آخرین امکانات اختراع شده بشر را داشته باشیم ولی اندیشه و کانسپت برای اجرا نداشته باشیم، هیچ فایدهای ندارد.
زمانی که دوربین عکاسی را در دهه ۷۰ به دست گرفتم، به واقع تصمیم داشتم که یک عکاس به مفهوم آن چیزی که به آن میگویند: « photographer» نباشم؛ ترجیح دادم دوربین را به مثابه ابزاری برای ثبت و ضبط نقشمایهها و آثاری که شوربختانه در حال از بین رفتن است، برای آیندگان ثبت و ضبط کنم. همانگونه که «آنتوان سوریوگین»، «ارنست هولتسر» هم پیش از این که دنبال این باشند که خودشان را بهعنوان عکاس معرفی کنند، در حال ثبت و ضبط زیست مردم، فرهنگ و هنر و آثار مردم بودند. البته آن دو با آن شرایط سخت و ابزار آن زمان کجا و ما کجا!؛ اما برآنم «اگر مراد نیابم، به قدر وسع بکوشم».
دلیل این که عکاسان ما کمتر در زمینه عکاسی از موتیفها و نشانههای شهری فعالیت میکنند، چیست؟
ضربالمثلی انگلیسی است که میگوید: زیبایی در جزئیات است؛ ما هر آن چه در جزئیات زندگی داریم، برگرفته از نقشمایهها است؛ برای نمونه، ما استراکچری داریم که به آن ساختمان میگوئیم؛ همان چیزی که اگر شایسته باشد، نام معماری را بر آن میگذاریم. ولی آن چیزی که به ما لذت میدهد، ظرافتهای آن معماری است.
در مسئله شهر نیز همین گونه است. شهر شاید در نگاه کلی جذاب نباشد، اما جزئیات آن شهر است که آن را برای شهروندانش جذاب کرده و ارزشمندش میکند. آن زمانی که اختصاص پیدا میکند برای پرداختن به جزئیات، دارای ارزش است؛ در غیر این صورت، با غارهایی که انسانهای نخستین در آنها زندگی میکردهاند، فرقی نمیکند!.
هنرمندی که دارای اندیشه باشد و برای پروژه خود، کانسپت داشته باشد، چنانچه اقدام به ثبت و ضبط نقشمایههای یک فرهنگ کند، ثبت و ضبطی که بتواند مایه خلق اثری تازه شود، به نظر من موفق است.
از نظر شما مهمترین ایرادی که جامعه عکاسان با آن مواجهاند، چیست؟
گمان کنم این است که وقتی یک نفر، یک دوربین دیجیتال بهویژه با آپشنهای بسیار تهیه میکند، بیش از این که فکر کند که با این ابزار باید چه کند که به هدفش نزدیکتر شود، مبهوت آن میشود و سالها این مبهوت بودن ادامه پیدا میکند؛ مانند برخی که اتومبیل مدل بالای فول آپشن میخرند و بیشترین و به جای استفاده از آن، سربارشان میشود!
همچنین شاهد این مقوله هستم که بسیاری از عکاسان در چرخه تکرار افتاده و از روی هم عکس میگیرند و بهنوعی سرقت ایده انجام میدهند. در صورتی که هیچ کدامشان به دنبال پیدا کردن سوژه خودشان برای زندگی هنریشان نبودند.
این شگفتزدگی را میتوان ناشی از نبود دانش و بینش افراد در حوزه عکاسی دانست؟
هم دانش و هم بینش در حوزه عکاسی مهم است. اگر در یک پروژه پژوهشی میدانی، از چندین نفر، مثلاً چندین عکاس یا به اصطلاح عکاس پرسش کنید که میزان مطالعه شنیدنی مانند: موسیقی، مطالعه دیداری مانند: عکس و فیلم، مطالعه مکتوب مانند: کتاب، در روز یا ماه چه قدر است، پاسخها حیرت انگیز و البته تأسفآور است. بسیاری از هنرمندان دیگر رشتهها نیز در این ورطهاند!. بهویژه در بین نسل جدید. سوادها پایین و ادعاها بسیار!.
دلیل این که شما از بین موتیفهای شهری، نقشمایههای گورستان را در عکاسیتان انتخاب کردید چه بود؟
از زمانی که ابزاری به نام دوربین را در دست گرفتم، بیشتر تمایل داشتم نقشمایهها و موتیفها را عکاسی کنم. چندین پروژه را برای خود تعریف کردم. تعدادی از آنها را به دلایل گوناگون به بایگانی سپردم و چند پروژه از آن میان را تا کنون که بیش از دو دهه است، دنبال میکنم. امااعتراف میکنم که گورستانها برای من بسیار اهمیت دارند. چراکه شوربختانه با سرعت بسیار، در حال نابودی هستند.
این شعار من شده: «سنگ آرامگاهها را دوست داشته باشیم و نگاهبانشان باشیم». شوربختانه به سبب دافعهای که گورستانها دارند، از هر جا و از هر کس مشت و لگد میخورند!. جدا از مردم و بهویژه هیئت امناها، نهادهایی همچون: میراث فرهنگی، اوقاف و شهرداریها، اگر رودربایسی در کار نباشد، گورستانها را از بین میبرند!
ما هر روز خبر تخریب سنگ آرامگاهها و گورستان تاریخی ایران را میشنویم و شوربختانه این تخریبها تبدیل به یک کار روتین شده است!. هیچ شخصی در هیچ بخشی از حاکمیت، مانع این تخریبها نمیشود و مردم نیز تخریب گورستانها برایشان چندان مهم نیست؛ زیرا دلیل وجود گورستانها و اهمیت آنها را نمیدانند. به این سبب، که در رأس آن ناآگاهی و سپس سودجویی است، شاهد هستیم که گورستانهای تاریخی و ارجمند «امامزاده عبدالله» و «ابنبابویه» در شهرری به راحتی و در روز روشن مورد حمله و تخریب قرار میگیرد. من و برخی دیگر از عکاسان گورستان، تصویر سنگ آرامگاههایی را در آرشیو داریم که دیگر نیست!.
اکنون وضعیت گورستان تخت فولاد اصفهان، به نسبت بسیاری از گورستانهای تاریخی ایران، خوب است؛ اما در گورستانهای کوچک و امامزادههای اصفهان، تخریب سنگ آرامگاههای تاریخی و هنرمندانه پیاپی ادامه دارد. در همین «امامزاده احمد اصفهان» سنگ آرامگاههای بسیار نفیسی در حیاط امامزاده بود که به نام فضاسازی برای عبور و مرور زوار، برداشتند و به اتاقهای مجاور بردند و برخی از آنها در این اقدام، شکست!. یکی از آنها سنگ آرامگاه فردی بود به نام «معظم». بر سنگ او، علم عاشورایی به شیوهای عالی سنگتراشی شده بود. نمونهاش را در اصفهان و هیچ کدام از شهرهای ایران ندیدهام.
نهادهایی همچون میراث فرهنگی، اوقاف، شهرداریها و یا هیئت امناهای مساجد و امامزادهها این دانش را ندارند که این سنگ آرامگاهها، بخش مهمی از هویت فرهنگی و هنری ملی و دینی ما ایرانیان است. این سنگ آرامگاهها جدا از نقوش نشسته بر خود، حاوی اطلاعاتی هستند که پژوهشگران میتوانند از آنها بهره ببرند و مردم میتوانند از آنها لذت ببرند.
کوشیدهام تا در دو دهه گذشته، در حد توان، سنگ آرامگاهها را عکاسی و ثبت کنم. حاصل این سالها، جدا از جلسههای آموزشی و سخنرانی و برپایی چندین نمایشگاه، کتاب «در سایه سرو» است و دو مجموعه عکس به نام: «گورنگاریهای مهدی تمیزی» که یک جلد به «تخت فولاد» و دیگری به «گورستانهای ری و تهران» اختصاص دارد. امیدوارم که این کارها، به بالابردن آگاهی جامعه کمک کند.