خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: کتاب «شمع محفل» نوشته محمدعلی عباسی اقدم توسط دفتر نشر فرهنگ اسلامی اردیبهشتماه امسال در سی و پنجمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران رونمایی شد. اینکتاب با محوریت مرور و بررسی زندگی آیتالله مجتبی تهرانی، پنجمین جلد از مجموعه «قله ها به آسمان نزدیکترند» است که عناوینش با پژوهش و گردآوری عباسی اقدم منتشر میشوند.
«اقیانوس آرام»، «آن مرد بی نهایت»، «کرشمه ماه» و «بهشتی در این حوالی» عناوین دیگر مجموعه مورد اشاره هستند که درباره علامه محمدحسین طباطبایی، امام خمینی (ره)، آیتالله محمدتقی بهجت و آیتالله شهید بهشتی منتشر شدهاند.
تاکنون دومقاله زیر درباره شخصیتهای شهید آیتالله سیدمحمد حسینی و آیتالله سیدروحالله خمینی در مرور و بررسی کتابهای مجموعه «قلهها به آسمان» نزدیکترند طی روزهای اردیبهشت و خرداد ۱۴۰۳ در مهر منتشر شدهاند.
* «از تاکید بر آموختن فلسفه هگل تا جروبحث با امام خمینی سر کلاس / شریعتی در نگاه بهشتی»
* «نگاه عرفانی و عاشقانه امام به زندگی / ظاهر و غذای مورد علاقه امام»
در ادامه، زندگی آیتالله حاجآقا مجتبی تهرانی را که بخشی از تاریخ معاصر کشور را نیز شامل میشود، براساس کتاب «شمع محفل» مرور میکنیم؛
* تربیت در خانهای مادرسالار
مجتبی شهیدکلهری (تهرانی) دومین فرزند میرزاعبدالعلی ۱۵ فروردین ۱۳۱۶ در تهران متولد شد. میرزاعبدالعلی تهرانی پدر آقامجتبی، چهارسال از سیدروحالله خمینی بزرگتر بود. هر دو پای درس شیخ بزرگ، آیتالله عبدالکریم حائری یزدی مینشستند و دوستی و رفاقت قدیمی و ریشهداری داشتند. هر دو فرزند شهید بودند و پس از درس آیتالله حائری یزدی، به جلسات درس اخلاق علمای بزرگ ازجمله میرزاجواد ملکی تبریزی و شیخ محمدعلی شاهآبادی راه پیدا کردند.
طاهرهخانم مادرش زنی باسواد و مکتبدیده بود که بهروایت راویان، کنار میرزاعبدالعلی مینشست و بحث فقهی میکرد. میرزا به فرزندانش یاد داده بود مادر را خانم صدا کنند. طایفه کلهر از اصل و اساس، یک ایل مادرشاهی است. مهدی کلهر برادر آقامجتبی میگوید «اجازه نداشتیم مادرمان را مامان، مادر، مادرجون یا عزیزجون صدا کنیم. حتی دیگران مادرمان را خانم و بعدها حاجخانم صدا میکردند. حتی در ایام روضه و نذری دادنها، سرمدیر ایشان بود و دیگران اعم از پسرها و دخترهای ایشان یا مریدان حاجآقا، همه زیر نظرحاجخانم به وظیفهشان عمل میکردند.»
میرزاعبدالعلی گاهی به مغازه یک عالم اهل معنا، بهنام سید عبدالکریم کفاش در انتهای بازار آهنگرها میرفت که به سید عبدالکریم پینهدوز معروف بود. این سید با اینکه روحانی و اهل علم بود، از طریق پینهدوزی و کفش دوختن در مغازه کوچک خود، امرار معاش میکرد. بین علما مشهور بود که امام زمان (عج) به او توجه دارد و گاهی به حجرهاش سر میزند. حاجآقا مجتبی روایت کرده وقتی کودک بوده، اینسید به منزلشان رفت و آمد داشته است.
* تعهد هرساله پدر برای کبوترهای مشهد
میرزا عبدالعلی مقید بود هرسال خانوادهاش را به زیارت امام رضا ببرد و بهگفته فرزندانش، از واجبات سفر مشهد این بود که هربار یکجفت کبوتر سفید پاپر بخرد و به تهران بیاورد. از اینکبوترها جوجه گرفته میشد و هرسال که میخواستند برای زیارت به مشهد بروند، تمام کبوترها را که تعدادشان هم زیاد بود، به کسی میدادند و دوباره یکجفت دیگر از مشهد میآوردند.
* شروع تحصیل و مشاعرههای خانوادگی
مجتبی مانند پدرش به ریاضیات بیشتر علاقه نشان میداد. او در ۱۰ سالگی به مدرسه حاجابوالفتح رفت و بهمدت ۲ سال دروس حوزی را آموخت و معمم شد.
میرزاعبدالعلی در برههای مقیم مشهد شد و این برای فرزندش مجتبی فرصت مغتنمی بود که از استادان صاحبنام مشهد استفاده کند. به اینترتیب در محبوبترین و گرانترین کلاس درس محمدتقی ادیب نیشابوری مشهور به ادیب ثانی یعنی درس مطول ثبتنام کرد و بهطور رسمی در مدرسه خیرات خان شاگرد او شد. او در آنمدرسه با محمدرضا حکیمی همدرس و هممباحثه بود.
پاسبان جلوی آنها را میگیرد و تصدیق دوچرخه طلب میکند. چون گواهینامه نداشتند، آنها را به کلانتری تجریش میبرند. آقامصطفی همیشه یک چاقوی ضامندار برای دفاع شخصی همراه داشت که اگر در کلانتری پیدا میشد، مشکلساز میشد. چون حمل سلاح سرد ممنوع بود. حاجآقا مجتبی با زیرکی آن را در حوض کلانتری میاندازد و ماجرا تا سحر طول میکشد. آنها بدون سحری خوردن نیت روزه میکنند آقامجتبی بهواسطه شاگردی نزد ادیب نیشابوری علاقه عجیبی به ادبیات عرب و شعر پیدا کرد. مصطفی خمینی دوست و همکلاس او هم در ادبیات عرب بسیار ماهر بود و خوب از آن بهره میگرفت. مهدی کلهری میگوید در مشهد، شبهای زمستان تنها تفریح خانواده میرزاعبدالعلی تهرانی مشاعره بود که بهطور خانوادگی بین خواهران، برادران و مادر برگزار میشد.
* خاطره دوچرخهسواری شبانه و چاقوی ضامندار آقامصطفی خمینی
آقامجتبی تهرانی و آقا مصطفی خمینی هرگاه از درس و بحث طلبگی خسته میشدند، بساط مشاعره علم میکردند. مهدی کلهری از دوستی آقامجتبی و آقامصطفی خمینی خاطرهای دارد که به اینترتیب است:
«سالها پیش که ماه مبارک رمضان در فصل بهار بود، حاجآقا مصطفی خمینی در تهران، منزل ابوی مهمان بودند. چندساعت ئیش از سحر، اخوان و آقامصطفی قرار میگذارند که دوچرخه کرایه کنند و در خیابانهای خلوت تهران دوچرخه سواری کنند. با همان شلوار و پیراهن سفید بدون عمامه و قبا دوچرخهها را کرایه کرده و تصمیم میگیرند اول سرپایی پا بزنند و تا شمیران بروند و موقع برگشت در سرازیری بیایند و سحری در منزل باشند. در شمیران پاسبان جلوی آنها را میگیرد و تصدیق (گواهینامه) دوچرخه طلب میکند. چون گواهینامه نداشتند، آنها را به کلانتری تجریش میبرند. آقامصطفی همیشه یک چاقوی ضامندار برای دفاع شخصی همراه داشت که اگر در کلانتری پیدا میشد، مشکلساز میشد. چون حمل سلاح سرد ممنوع بود. حاجآقا مجتبی با زیرکی آن را در حوض کلانتری میاندازد و ماجرا تا سحر طول میکشد. آنها بدون سحری خوردن نیت روزه میکنند. مادرم دلشوره داشت و نمیدانست چه کند تا پدرم برای سحری خوردن میآیند و سراغ آنها را میگیرند. مادرم به ناچار میگوید گویا سحری جای دیگری مهمان بودند. به هرصورت صبح آنها را آزاد میکنند و اخوی [آقا مجتبی] به هوای دست شستن دولا میشود و چاقوی آقامصطفی را از حوض درمیآورد و بالاخره به خانه برمیگردند.» (صفحه ۱۴۸)
* دو برادری که از مراجع شهریه نمیگرفتند
در ادامه، آقامرتضی و آقا مجتبی برای ادامه تحصیل به قم رفتند و در مدرسه حجتیه ساکن شدند. آیتالله مرتضی تهرانی گفته در حجرهای که با برادرش مجتبی گرفته بود، یکگلیم انداخته بودند که فقط نصف حجره را میگرفت و برای پوشاندن نیمه دیگر، کاغذ لفاف گرفتند و با پونز به کف حجره زدند. آقامجتبی و برادرش آقامرتضی از معدود طلبههایی بودند که از مراجع قم شهریه نمیگرفتند. آقامجتبی روایت کرده اولین شهریهای که در تهران گرفت، نزد پدرش برد و او گفت «نمیگویم شهریه نگیر. شهریه حق توست. اما خود من تا حالا نگرفتهام.» به اینترتیب آقامجتبی شهریه را پس داد و دیگر شهریه نگرفت؛ بهجز شهریه آیتالله خمینی که استثنا بود.
* تنظیم متن درسهای آیتالله خمینی برای چاپ
آقامجتبی تهرانی در درس شرح لمعه آیتالله محمدتقی ستوده اراکی حضور پیدا کرد. کفایه الاصول و بخشی از مکاسب را نزد آیتالله محمد مجاهدی تبریزی خواند. او در کنار فراگیری دروس حوزی از شعر و ادبیات هم غافل نبود. سپس به جلسات درس آیتالله سیدمحمد محقق داماد راه پیدا کرد و مبحث حج را در محضر او خواند. او سال ۱۳۳۷ در ۲۱ سالگی در حوزه علمیه نجف در درس خارج فقه آیتالله بروجردی شرکت کرد. همانزمان آوازه کلاسهای حاجآقاروحالله خمینی دوست پدرش به گوشش رسیده و شنیده بود اینکلاسها بهشت اشکالکنندگان هستند و شیوه تدرس ایناستاد هم، محققانه است نه مقلدانه. به اینترتیب در جلسات درس خارج فقه حاجآقاروحالله شرکت کرد.
آیتالله حسینعلی منتظری در سالهای حیاتش روایت کرده نحوه بیان حاجآقا روحالله در مجلس درس گاهی عدهای را به گریه میانداخت. حاجآقا مجتبی هم میگوید ارتباط تنگاتنگش با حاجآقا روحالله تاثیر زیادی در سلوک رفتاریاش داشته است. «آیتالله خمینی عادت داشت درسهایی را که میداد، روی کاغذ کاهی با نی و مرکب مینوشت و آخر هر هفته، آنها را در یک بقچه میگذاشت و توسط آقای شیخ حسن صانعی میفرستاد و میگفت حاجآقا مجتبی ببیند! حاجآقا مجتبی آندرسها را تنظیم میکرد و توسط دیگران چاپ میشد.» (صفحه ۹۹) کتاب مناسک حج امام خمینی (ره) هم به همینترتیب چاپ شد.
* شاگردی علامه طباطبایی و آیتالله منتظری
آقامجتبی در ادامه تحصیلش، در جلسات تفسیر علامه طباطبایی حاضر شد. در جلسات درس اسفار علامه نیز شرکت کرد. درسهای اشارات و شرح منظومه آیتالله منتظری هم دیگر کلاسهایی بودند که در آنها شرکت کرد.
۲۲ آبان ۱۳۴۶ ماموران ساواک، شهربانی و نماینده دادستانی به دستور نعمتالله نصیری رئیس وقت ساواک به کتابخانه ولیعصر حمله کرده و ضمن دستگیری آقامجتبی، همه کتابها را ضبط کردند. ملاقاتهای حاجآقا مجتبی با آیتالله خمینی در نجف هم باعث تشکیل پرونده انفرادی برای او در ساواک شد. دستور تداوم مراقبت از او هم سال ۱۳۴۷ در ساواک صادر شد بهجز سیدمصطفی خمینی، محمد فاضل لنکرانی هم از دیگر دوستهای صمیمی آقامجتبی تهرانی بود. هردو سالها در جلسات خارج فقه و اصول آیتالله خمینی حضور پیدا کرده بودند.
* اجتهاد در ۲۵ سالگی، زندگی شخصی و مبارزه در رکاب حاجآقاروحالله
میرزاعبدالعلی دوست داشت آقامجتبی بعد از تشکیل خانواده در تهران ماندگار شود. اما او به قم رفت و مشغول ادامه تحصیل شد و در ۲۵ سالگی به اجتهاد رسید. یکی از فعالیتهای او پس از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و خفقان رژیم پهلوی، مدیریت کتابخانه ولیعصر با نظر آیتالله خمینی بود. ۲۲ آبان ۱۳۴۶ ماموران ساواک، شهربانی و نماینده دادستانی به دستور نعمتالله نصیری رئیس وقت ساواک به کتابخانه ولیعصر حمله کرده و ضمن دستگیری آقامجتبی، همه کتابها را ضبط کردند. ملاقاتهای حاجآقا مجتبی با آیتالله خمینی در نجف هم باعث تشکیل پرونده انفرادی برای او در ساواک شد. دستور تداوم مراقبت از او هم سال ۱۳۴۷ در ساواک صادر شد.
صدیقه فرزند اول آقامجتبی است که به واسطه علاقه به اشعار پروین اعتصامی، او را پروین صدا میکرد. انسیه دومینفرزند اوست و فرزند سوم هم عبدالحسین نام دارد که به علت ارادت ویژه آقامجتبی به امام حسین نامگذاری شد. سومین دختر او نیز نجمه دارد.
درگذشت میرزاعبدالعلی تهرانی در ۲۶ دی ۱۳۴۶ و خاکسپاریاش در وادیالسلام نجف، بهانه خوبی شد که آقامجتبی حوزه علمیه قم را ترک کرده و در نجف ساکن شود. به اینترتیب موفق شد با وجود اینکه به درجه اجتهاد رسیده بود، در یکدوره درس اصول آیتالله سیدابوالقاسم خوئی شرکت کند. همچنین در کلاسهای درس اصول آیتالله میرزا محمدباقر زنجانی هم حاضر شد.
* پیادهرویهای اربعین آقامصطفیخمینی
آقامجتبی تهرانی و آقامصطفی خمینی همزمان با تحصیل، به تدریس هم مشغول بوده و کفایتین را تدریس میکردند. «چندسالی که در نجف بود، همراه دوستان نزدیکش در ایام اربعین و زیارات مخصوصه امام حسین (ع) به کربلا میرفت و مسیر نجف تا کربلا را با پای پیاده میپیمود. سیدمصطفی خمینی دوست دیرینش، پیشتاز و مشوق اینحرکت بود.» (صفحه ۱۷۸) بهگفته راویان، حاجآقا مصطفی خمینی در اینپیادهرویها و حتی در پیادهروی اربعین، برای رفع خستگی برنامه مشاعره برگزار میکرد. چون اشعار سعدی، حافظ و مولوی را حفظ بود. او جوانان را به کشتیگرفتن و شناکردن در شط فرات تشویق میکرد و جایزه میداد. اما بیماری عبدالحسین فرزند کوچک آقامجتبی و گرمای نجف باعث شد علیرغم میلش، نجف را ترک کرده و به تهران بازگردد.
* چگونه رفتن آقامجتبی به مسجد بازار تهران
شخصیت اصلی کتاب «شمع محفل» درباره چگونگی بازشدن پایش به مسجد بازار تهران اینروایت را دارد:
«وقتی از نجف به تهران برگشتم، خیلی به من اصرار میکردند که یکی از مساجد مهم تهران را بگیرید. ولی من قبول نمیکردم. من پانزده سال نذر و نیاز و دعا کرده بودم که خدایا! من را گرفتار مسجدداری نکن؛ بگذار من همین درس و بحثم را بدهم و دنبال کار خودم باشم. یکروز برای دیدن مرحوم حاجآقا سعید [تهرانی] به مسجد جامع بازار رفته بودم. وقتی داشتم بیرون میآمدم، بهطور ناگهانی به یک آقای لوتی برخوردم. او بدون مقدمه و بدون اینکه با ما ارتباطی داشته باشد، جلوی من را گرفت و گفت: آشیخ! حاضری یککار برای خدا بکنی؟! او [حتی] اسم من را نمیتوانست درست تلفظ کند و میگفت «مُژدبا!» گفتم: چهکاری؟ گفت اینمسجد و خانه خدا آشغالدانی شده است. زیرزمین مسجد برای مواددارها انباری شده! میآیند موادشان را آنجا میگذارند. این را با همان حالت لوتی و مشتی خودش گفت: اگر حاضری برای خدا کاری کنی، بیا اینجا را احیا کن. یکلحظه دیدم اگر بخواهم برای خدا کاری کنم، جایش همینجا است که همهچیز را کنار بگذارم و بیایم این مسجد را احیا کنم.» (صفحه ۱۸۷)
آیتالله موسوی اردبیلی که بعد از شهید بهشتی مسئولیت دستگاه قضا را به عهده گرفت، به حاجآقا زنگ زد و گفت حاجآقا مجتبی ما در اینجا کلی پرونده داریم. بیایید به ما کمک کنید. حاجآقا در پاسخ گفتند آقای موسوی اردبیلی حرف شما کاملاً درست است. شما دنبال این هستید که پروندههایتان کم شود ولی من دنبال این هستم که برای جوانان پرونده درست نشود در همانروزها که به همراه داشتن رساله و کتاب «حکومت اسلامی» آیتالله خمینی جرم بود و اولی ۲ سال و دومی ۱۵ سال حبس داشت، ساواک در گزارشی به تاریخ ۱۱ اسفند ۱۳۵۳ اعلام کرد: هماکنون در مسجد جامع بازار سه نفر خمینی را ترویج میکنند: سید محسن رفیعی، حاج میرزا حسین خلیلی زرندی، شیخ مجتبی تهرانی و دیگری شیخ مرتضی تهرانی.
حاجآقا مجتبی پس از استقرار در مسجد جامع بازار، در کنار تفسیر قرآن کریم، جلسات درس خارج فقه خود را نیز شروع کرد. اینجلسات اول در مدرسه امام رضا در خیابان بوذرجمهری برگزار میشد.
پس از شهادت آقامصطفی خمینی، علما در یکی از جلسات تسلیت به امام خمینی گفتند حیف شد آقامصطفی از میان ما رفت که ایشان در پاسخ گفت: «اگر آقامصطفی را نداریم، آقامجتبی را که داریم. هرچه در مصطفی دیدم در اینمجتبی هم میبینم. اینآقامجتبی همان آقامصطفای ماست.»
* فرار آقامجتبی از مناصب دولتی و حکومتی
آیتالله مجتبی تهرانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی بهشدت از پست و مقام دولتی و حکومتی گریزان بود. حجتالاسلام عبدالحسین تهرانی فرزندش در اینباره میگوید: «آیتالله موسوی اردبیلی که بعد از شهید بهشتی مسئولیت دستگاه قضا را به عهده گرفت، به حاجآقا زنگ زد و گفت حاجآقا مجتبی ما در اینجا کلی پرونده داریم. بیایید به ما کمک کنید. حاجآقا در پاسخ گفتند آقای موسوی اردبیلی حرف شما کاملاً درست است. شما دنبال این هستید که پروندههایتان کم شود ولی من دنبال این هستم که برای جوانان پرونده درست نشود و جوانان به سمت انحراف نروند و دام منافقین نیفتند.» (صفحه ۲۲۹)
آوازه جلسات اخلاق حاجآقا رفته رفته در شهر تهران پیچید و نویسندگانی چون حبیب غنیپور یا کامبیر ملکشامران که برای کودکان داستان مینوشت هم به اینجلسات راه پیدا کردند. شهید علی صیاد شیرازی هم از مخاطبان جدی و وفادار جلسات آقامجتبی بود.
اتفاق بعدی زندگی اینعالم دینی این بود که پس از اینکه در ۲۶ شهریور ۱۳۶۳ آیتالله محمدرضا مهدوی کنی تولیت مدرسه مروی را به دستور امام خمینی پذیرفت، حاجآقا مجتبی با برگزاری جلسات درس خارج خود در اینمدرسه موافقت کرد.
* نظر بزرگان محترم؛ ولی ما دست از طلبگیمان نمیکشیم!
یکی از نکات جالب درباره شاگردی آقامجتبی تهرانی نسبت به امام خمینی (ره)، این است که با وجود احترام زیادی که برای امام (ره) قائل بود، گاهی اوقات نظرات او را نقد میکرد و میگفت: «بزرگان، استاد ما هستند و روی سر ما جا دارند اما هم دست از طلبگیمان برنمیداریم.»
نکته دیگر درباره نگاه آقامجتبی به امام خمینی (ره) این است که معتقد بود بُعد علمی حاجآقا روحالله به دلیل انقلاب و رهبری او مهجور مانده و کسی امام (ره) را به درستی نشناخته است.
سیره شخصی؛ سه «شین» آقامجتبی / من گنجشکْروزی هستم
آیتالله مجتبی تهران بهگفته اطرافیانش، در نظم با کسی تعارف نداشت و به هیچوجه بینظمی و خلف وعده را بدون دلیل قبول نمیکرد. او معتقد بود نباید وقت کسی را تلف کرد. بههمیندلیل از مطالب غیرکاربردی و صرفاً اظهار فضل به شدت پرهیز داشت و وقت شاگردان آنقدر برایش مهم بود که چندسال از تشرف به مکه چشم پوشید.
میزان تحقیق و پژوهش او برای ارائه در درسهای تفسیر و اخلاقش بهحدی بود که یکبار به محسن اسماعیلی شاگردش گفت: میگفت توانی که درس تفسیر و درس اخلاق از من میگیرد، خیلی بیشتر از درس خارج فقه و اصول است.
من سه تا شین دارم. شرع و شعور و شعار. باید شرع و شعور باشد. اگر شرع و شعور با هم بود، شعار دادن اشکال ندارد؛ ولی اگر شرع و شعور نبود، نهتنها شعار دادن مفید نیست بلکه مضر هم هست آقامجتبی میگفت ۴ ساعت مطالعه میکند و پس از آن، چندساعت فکرش مشغول است که اینچهارساعت مطالعه را چهطور در یکساعت جمع کند که شنونده و مخاطبش، مطلب را به خوبی درک کرده و به عمق آن پی ببرد. هربار نیز پیش از خروج از خانه بهسمت جلسه درس، در حیاط خانه به امام حسین (ع) سلام میداد و از او کمک میخواست. اینکار او طی ۴۰ سال تدریس ترک نشد.
یکی از آموزههای شخصی آقامجتبی درباره ۳ شین است و در اینباره گفته است: «من سه تا شین دارم. شرع و شعور و شعار. باید شرع و شعور باشد. اگر شرع و شعور با هم بود، شعار دادن اشکال ندارد؛ ولی اگر شرع و شعور نبود، نهتنها شعار دادن مفید نیست بلکه مضر هم هست.»
مانند علما و عرفای دیگر، آقامجتبی تهرانی نیز به امر خوردن غذا و خوراک، در حد نیاز جسمانی برای کسب توانایی نگاه میکرده است. در گفتار خود اینعالم دینی نیز فرازهایی درباره کمخوراکبودنش به چشم میآید که به اینترتیب است:
«میگفت من گنجشکروزی هستم. غذای ایشان کم بود. در خانه اهل امر و نهی کردن برای پخت غذا نبود. هرچیزی را همسرش طبق سلیقه خودشان میپخت، میخورد. ایشان اصلاً اهل دستوردادن نبود. آقدر کمخوراک بود که قلبشان بسیار خوب کار میکرد و هیچعارضهای نداشت. اصلاً چیزی نمیخورد که قلبشان مشکل پیدا کند. میگفت: من از جوانیام نخوردهام. یعنی عادت داشت کم غذا بخورد. سبکشان این بود که بهاندازه یک نعلبکی غذا بخورد. نه غذای زیاد میخورد و نه غذای متنوع و ناسالم. خیلی ساده و معمولی غذا میخورد. میگفت: اگر زیاد بخورم نمیتوانم صحبت کنم. که شکم گر پر شود حتی از حلال و مباح، دل کور میشود از سلوک در راه صلاح» (صفحه ۲۷۵)
دسترسی راحت مردم به آقامجتبی هم از دیگر مسائلی است که حول اینشخصیت وجود دارند. راویان و دوستان نزدیک به وی میگویند: «مردم به راحتی به ایشان دسترسی داشتند. برای مردم بسیار سهلالوصول بود. سالیان سال که در مسجد جامع بازار تهران نماز میخواند، بین دو نماز مساله میگفت. بعضی وقتها یکساعت تا یکساعت و نیم بعد از نماز مینشست و مسائل مردم را پاسخ میداد. به حرف کسانی که برای مشورت با ایشان میآمدند با حوصله گوش میکرد و جواب میداد. دیدشان این بود که من در قبال مردم وظیفه دارم و باید در همهحال پاسخگوی مسائل شرعی ایشان باشم. در دوران بیماری هم تا جایی که توان داشت سوالات مردم را پاسخ میداد. حتی سپرده بود در بین راه تا نزدیک ماشین جواب مردم را بدهد و کسی با مردم کاری نداشته باشد.» (صفحه ۲۷۹)