به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از روابطعمومی انجمن مستندسازان ایران، پس از نمایش مستند «نقل زندگی» که در قالب سیامین نشست مستندهای ایرانشناسی اشا و با حضور لاله تقیان، داود فتحعلی بیگی، محمدحسین ناصربخت، آرتا تاری و پریسا سیمین مهر برگزار شد شهریار قاسمی به عنوان مجری با ارائه توضیحاتی درباره این مستند و کارگردانش از مهمانان این نشست دعوت کرد که روی صحنه حاضر شوند.
در ابتدای این نشست لاله تقیان درباره اهمیت میراث فرهنگی معنوی متنی را خواند و با اشاره به اینکه نمایشهای آئینی و سنتی در تمام جوامع جهان ارزش دیرینه دارند، تأکید کرد: طبق کنوانسیون بینالمللی حفظ میراث ناملموس یونسکو فرهنگ معنوی یا غیرمادی شامل همه صورتهای ذهنی و رفتاری آثار انسان است. کنسوانسیون یاد شده به دقت این میراث و چگونگی شناخت آن را بیان کرده و از همه کشورها به ویژه کشورهایی که از نظر تاریخی قدمت بیشتری دارند خواسته که محافظت از آنها را بسیار جدی تلقی کنند و طی پروندههای خاصی آنها را به تصویب و ثبت در این سازمان برسانند. میدانیم که یونسکو از طریق دولتها به این مهم میپردازد و وظیفه دولتهاست که امکانات تشکیل این پروندهها را فراهم کند. در کشور ما نیز وزارت میراث فرهنگی و گردشگری مسئول این کار است که متأسفانه کار چندانی هم انجام نمیدهد.
وی افزود: امروز در میان نمایشهای سنتی و آئینی تنها تعزیه به ثبت در سازمان یونسکو رسیده است و از نمایشهای بسیار مهمی که در کشورمان وجود دارد هیچیک به ثبت نرسیده است.
تقیان تصریح کرد: یکی از مهمترین اهداف برای حفظ میراث فرهنگی و هنری پاسداری از این هنرها، شناسایی هنرمند و ثبت و عرضه هنرش و همچنین آموزش آن به نسل دیگر بسیار ضروری است. چنین کار استمرار فرهنگ و شرط بقای آن است. ما پیش از این هنرمندان ارزشمندی داشتیم که با خاموشیشان بخش مهمی از فرهنگی ملی ما از بین رفت که میتوان به سعدی افشار و بسیاری دیگر اشاره کرد.
این منتقد در بخش دیگر اظهاراتش گفت: نمایش به عنوان میراث فرهنگی هنری در ایران گاه در آئینهای مذهبی جلوهگر شده و گاه در هنر نقالی و با مرور کردن قصهها و افسانههای حماسی و اسطورهای امکان اجرا یافته است و یا در بازی با عروسکها و نمایشهای شادیآور و بخش عظیمی هم به آداب خاص مردم در ماوراءالطبیعه متجلی شده است؛ مثل مراسم دعای باران و یا رسم آئینی ویژه برای برداشت محصول میان روستاییان. نقالی شاید یکی از مهمترین این هنرها باشد، نقالی و قصهگویی یکی از قدیمیترین شیوههای انتقال فرهنگ در ایران است. در جامعهای که کتابت سابقه رونق چندانی در عوام نداشت جز قصههای عامیانه که در خانوادهها و برای نسل بعد گفته میشد ادبیات از طریق شفاهی سینه به سینه و از نسلی به نسل دیگر منتقل میشد.
وضعیت موازی کنش زندگی
وی با اشاره به انواع نقالی بیان کرد: متأسفانه جامعه ما از دوران مشروطیت و به ویژه از زمانی که خواستیم میان زندگی سنتی و مدرن همزیستی ایجاد کنیم دچار مسائلی شده که اثرات آن تا امروز ادامه دارد. یعنی در کشورمان نه مشروطیت به جریانی جدی در سیاست منجر شد و نه مدرنیته با سنتها تلفیق شد. بنابراین هر ۲ در وضعیتی موازی کنش زندگی را به نوعی بیثبات کردند و امروز این بیثباتی بیش از پیش به چشم میآید در حالیکه باید دانش بومی با جریان فرهنگ جاری پیوند میخورد.
در ادامه این نشست محمدحسین ناصربخت با اشاره به اینکه قصهگویی یکی از کهنترین هنرهای بشری است، اظهار کرد: دانش اولیه بشر از این طریق انتقال پیدا کرده است. اولین قصهگویانی که ما میشناسیم مادرها و مادربزرگهایمان و معمولاً زنان فامیل بودند. قصهگویی ابتدا کار زنان بوده و فرهنگ از طریق زنان منتقل میشده است که شاید ریشه در جهان مادرسالاری دارد، خیلی پیش از اینکه این جهان مردسالار شکل بگیرد. این قصهگویی که معمولاً توسط قصهگویان غیرحرفهای منتقل میشد بعدها کمکم بر عهده قصهگویان حرفهای قرار گرفت. امروز برخی از گونههای قصهگویی ثبت و ضبط شدهاند که جای خوشحالی دارد ولی بحث عمدهای از این تجربه از بین رفته است. در ایرانزمین کهنترین قصهگویانی را که به شکل حرفهای قصه میگفتند در دوره پارتی ثبت کردهاند؛ قصهگویانی که تحت عنوان «گوسانها» از آنها یاد میشود، قصهگویانی بودند که با ساز قصه میگفتند و نمونههایش را در دورههای اخیر هم میتوانیم مشاهده کنیم و این کهنترین شیوه نقل حرفهای ثبت شده است.
این پژوهشگر با اشاره به اینکه برخی نمایشهای سنتی کمکم فراموش شدهاند، گفت: ما توجه جدی به نمایشها را از دهه ۱۳۴۰ به بعد به صورت جدی داریم که به دنبال موجی است که پس از جنگ جهانی دوم در جهان ایجاد شده بود. از آنجا که در دوره صفویه قهوهخانه و مکتب نقل اصفهان شکل گرفت و در کنار آنها نقاشان پرده هم حضور پیدا میکردند. این جمع شدن هنرمندان باعث شد که جنبه دیداری نقالیها افزوده شود. بعدها که پایتخت به تهران منتقل شد در دوره قاجار اوج نمایشهای سنتی را داریم و این دوره هم دوره اوج نمایشهای سنتی و هم دوره ورود نمایشهای جدید است که شاید بتوان آن را دوره آغاز افول نمایشهای سنتی نیز دانست.
وی درباره نمایش تکنفره نقالی گفت: این نمایش تکنفره آنقدر ظرفیت دارد که میشود با آن هر قصهای را روایت کرد. ثبت و ضبط و نگهداری اصل این نمایش اهمیت زیادی دارد چرا که اگر امروز کسی میخواهد خلاقیتی داشته باشد باید اصل را بشناسد و البته آن اصل فرهنگی را تقویت میکرده که بخشی از هویت ماست. در این نمایش هر قصهای را میتوان عرضه کرد و در دهههای اخیر جوانانی را داشتیم که با استفاده از این قالب حتی قصههایی را گفتهاند که شاید از فرهنگ ما هم نیامده است و این نشان میدهد که در این شکل روایت میتوان قصههای معاصر را هم روایت کرد.
ناصربخت با اشاره به ثبت جهانی تعزیهخوانی گفت: نقل و روایتگری هم در کنوانسیون مربوطه به عنوان میراث در خطر ثبت شده اما متأسفانه برای تقلیل و خیمهشببازی حرکتی نشده که ثبت و ضبط شوند. شیوه اجرای نقال به طور کامل متکی و محدود به متن نیست و در آن یک بداهه وجود دارد که هر مجلس نقل را جذاب میکند. «رستم و سهراب» مرشد ترابی را اگر در سال ۱۳۶۰ شنیده باشید با همان نقل در سال ۱۳۷۰ متفاوت است بنابراین نقال مثل هر بازیگری که کار میدانی میکند با توجه به مخاطب قصهاش را تغییر میدهد. گریزهایی که نقال به قصههای دیگر میزند یکی از تکنیکهای نقالی است و این گریزها و نقدهایی که در قصه ارائه میدهد مجلس نقال را یگانه میکند. نقال میتواند قصه «رستم و سهراب» را روایت کند اما آن را به قصه امروز مخاطب وصل میکند و این ویژگی در تعزیهخوانی ما هم وجود دارد چون قصه عاشورا میتواند در همه زمانها تکرار شود.
امروز دیگر پاتوقی برای نقل نداریم!
در ادامه این نشست داود فتحعلیبیگی توضیح داد: قریب به ۳۰ یا ۳۵ سال پیش ما حلقهای را تشکیل دادیم که زیر نظر کانون نمایشهای آئینی سنتی شکل گرفت که خانم تقیان، مرحوم ستاری و همچنین جناب آقای ناصربخت و چند تن از دوستان با ما همکاری داشتند. موفق شدیم ۲۰ دوره جشنواره نمایشهای آئینی سنتی را برگزار کنیم تا بتوانیم بسیاری از این جلوهها را ثبت و ضبط کنیم یا حداقل به احیای آنها کمک کنیم. امروز کسی درباره بقالبازی چیزی نمیداند، شاید از بین افراد حاضر کسی بخواهد نقالی کار کند اما اصلاً جایی برای آموزش و یادگیری وجود ندارد. در زمانی قهوهخانههای بزرگی بود که مردم برای گذران اوقات فراغت به قهوهخانهها میرفتند و پای نقل مینشستند. رفته رفته آن قهوهخانهها جمع شد و الان به قلیانسرا تبدیل شدهاند و دیگر به مغازههای کوچکی تبدیل شدهاند که قلیان و چای سرو میکنند. جوان علاقهمند امروز ما دیگر جایی ندارد که بخواهد این هنرها را بیاموزد. اگر ما سکوت میکردیم، همین هنرهایی که امروز داریم هم وجود نداشت. برای اینکه ما بتوانیم اینگونه آثار را امروز آموزش دهیم، نیازمند آن بودیم که روش کار قدما ثبت و ضبط و تئوریزه شود به این معنا که روش کار بزرگان را تجزیه و تحلیل کنیم و رفته رفته به یک شیوه آموزش دانشگاهی و آکادمیک تبدیل کنیم.
این بازیگر سینما و تئاتر اظهار کرد: سی سال پیش تصمیم گرفتم رویه هنری، قصه گویی و نقالی را تئوریزه کنم. از سی سال پیش هر گاه مرشد ترابی یا مرشد سعیدی را میدیدم، جلوههای هنری و فنی کارشان را یادداشت میکردم تا اینکه چند سال پیش موفق شدم در قالب کتاب «آداب نقل و نقالی از نگارش تا نمایش» این مطالب را منتشر کنم. تا ما اینگونه آثار، روش کارشان را ثبت و ضبط و در قالب نظریههای عملی و تئوریک مطرح نکنیم دیگر امکان نگهداری آنها وجود ندارد چرا که امروز پاتوقی نیست که هر شب بخواهند نقل بگویند این هنر حفظ شود.
وی با اشاره به اینکه در کشورهایی چون هند و چین مدارس و رشتههای دانشگاهی مختلفی درباره نمایشهای سنتی و آئینی وجود دارد، تصریح کرد: ما مطمئناً به یک مرکز حفظ و اشاعه نمایشهای آئینی و سنتی نیاز داشتیم و مطمئناً یک رشته دانشگاهی برای آموزش نمایشهای آئینی سنتی و به تعبیری نمایشهای ایرانی نیاز داریم. ما واحد درسی تعریف کردیم، شرح درس نوشتیم اما هنوز که هنوز است از وزارت علوم هیچ اقدامی در این راستا انجام نشده است. ما در امر آموزش ناچار هستیم که از رویههای ثبت و ضبط شده استفاده کنیم.
سبک نقالی که جهانی روایت میکند
در بخش دیگر این نشست آرتا تاری کارگردان مستند «نقل زندگی» اظهار کرد: فیلم مربوط به سال ۱۳۸۸- ۱۳۸۹ است، زمانی که مرشد سعیدی به دانشگاه ما آمدند و اجرا کردند و من شیفته اجرای ایشان شدم و به دانشگاه پیشنهاد دادم که مستندی از ایشان بسازیم، هیچ حمایتی نشد و با هزینه شخصی این فیلم ساخته شد. وقتی سبک قصهگویی آقای سعیدی را دیدم برایمان بسیار جالب بود، سبکی که هیچ پردهای نداشت و جهانی را که روایت میکرد خودش میساخت و مخاطبش را به جهان «شاهنامه» میبرد. ساختن این فیلم برای من که بعدها مشغول تدریس شدم خیلی مفید بود به شکلی که یاد گرفتم باقی افراد را مشتاق کنم چرا که من در کلاس شروع به قصه گفتن میکردم.
چگونه ما پیرو تئاتر غرب شدیم وقتی آنها پیرو تئاتر شرق هستند؟
در ادامه این نشست داود فتحعلی بیگی در پاسخ به پرسشی درباره گریز در متن که امروزه چگونه میتوان این تکنیک را حفظ کرد، گفت: یک بار فیلمی درباره نقالی معاصر در چین دیدم، چینیها در گذشته مثل ایران نقالیهایشان در قهوهخانهها بود، حالا که کارکرد قهوهخانهها عوض شده است، آمدهاند و سالنهای کوچکی ویژه نقالی درست کردهاند. در واقع شرایط ارائه این هنرها به طریقه امروزی فراهم شده است اما در کشور ما متأسفانه این امر اتفاق نیفتاد.
وی افزود: من به اعضای شورای شهر پیشنهاد دادم که مکانهایی برای اجرا وجود دارد ولی هیچ اقدامی نشد. چندین سال است که به دنبال ساخته شدن پردیس تئاتر البرز هستیم، باید جایی باشد که ما به عنوان یک پدیده هنری این نمایشها را عرضه کنیم. بهرام بیضایی در کتاب «نمایش در ایران» میگوید در زمانیکه تئاتر غرب میخواهد دیوارهای تنگ صحنهاش را به هم بریزد و به یک رهایی با نگاه به تئاتر شرق برسد، ما دنبالهروی تئاتر غرب شدیم. البته این تئاتر بسیار قابل احترام است اما خودمان را نباید فراموش کنیم. ما حدود ۵۳۷ عنوان مستقل مجلس تعزیه و شبیهخوانی داریم، کجای دنیا چنین گنجینهای دارند و در خانهها مانده است؟
این کارگردان تئاتر تأکید کرد: عربها نمایش نداشتند، تعزیه یک نمایش ایرانی است، شیری که در تعزیهها وارد نمایش امام حسین (ع) میشود ما ایرانیها هستیم که آمدیم و از این فرهنگ نگهداری کردیم. تا وقتی ما جایی نداشته باشیم که به طور دائم و همیشگی این آثار هنری را عرضه کنیم، وضعیت همین است.
این نشست با پرسش و پاسخ حضار و مهمانان ادامه پیدا کرد.