به گزارش خبرنگار مهر، بیستمین جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامات ۱۰۴ نفر از اعضای سازمان مجاهدین خلق موسوم به منافقین و همچنین ماهیت این سازمان به عنوان یک شخصیت حقوقی، صبح امروز سهشنبه (١٠ مهر ماه ١۴٠٣) در شعبه یازدهم دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست قاضی حجتالاسلام والمسلمین دهقانی و مستشاران دادگاه مرتضی تورک و امین ناصری، وزیری نماینده دادستان، خانواده شهدا و وکلای آنها، وکلای متهمان در مجتمع قضائی امام خمینی (ره) بهصورت علنی آغاز شد.
قاضی دهقانی ضمن عرض تسلیت سید حسن نصرالله رهبر جبهه مقاومت و حزب الله لبنان و شهدای گرانقدر لبنان در مقابل دولت تروریست گفت: به عنوان رئیس دادگاه به نتانیاهو که یک فرد تروریست است و از هیچ جنایتی فروگذاری نمیکند، میگویم، دنیا این جنایات را فراموش نکرده و برای تحقق صلح و امنیت حرکت خواهد کرد.
وی افزود: امروز همزمان با مجمع عمومی سازمان ملل، تصاویری به دنیا مخابره شده که پلید ترین انسان به نام نتانیاهو فرماندهی عملیات تروریستی را در خاک کشور دیگری انجام داده و رهبران محور مقاومت را ترور میکند.
وی بیان داشت: ای آزادگان عالم که با ستم مقابله میکنید، دولتهای تروریست از هیچ فریبی فروگذار نیستند. همزمان با مجمع عمومی سازمان ملل شنیعترین اقدامات تروریستی در عالم را انجام میدهند. این تجربه تلخ این درس را میدهد که برای مقابله با تروریستها دیگر سازمان ملل قابل اعتماد نیست.
وی افزود: دولت جمهوری اسلامی به عنوان قربانی بزرگ تروریسم حال ملت درد کشیده لبنان را بیش از هر دولتی درک میکند و برای صلح و امنیت واقعی عزم خود را با سازوکارهای قانونی شروع کرده است و ملتها بدانند به نتیجه خواهد رسید.
قاضی دهقانی ادامه داد: کلام آخر من با بنیامین نتانیاهو است، تو را مردم هم کیش خودت با دستانشان گلویت را میفشارند و تو را در خونهایی که ریخته ای غرق خواهند کرد و این تاوان ظلم رخ نموده شده به عالم است.
وی گفت: با توجه به نکات گفته شده درخواست داشتم بحث موضوع رابطه سببیت به عنوان یک موضوع پر اهمیت در جلسات آینده مورد بررسی قرار گیرد.
در ادامه کاظمی، وکیل شکات با طرح سوالی پرسید: یک موضوع مهم این است که آیا عضویت یک شخص در یک سازمان تروریستی میتواند به این منزله باشد که جرایمی که توسط آن سازمان انجام میشود قابل انتساب به تمامی اعضا باشد یا خیر؟
وی ادامه داد: شاید کسانی که به عنوان عضو در یک گروه تروریستی فعالیت میکنند به طور مستقیم در جنایات و اعمال خاص و جنایتکارانه مشارکت و حضور نداشته باشند، اما صرف حضور این اشخاص در آن گروه به نظر من میتواند منشأ ایجاد مسئولیت کیفری برای اشخاص باشد.
وی با بیان اینکه از فلسفههای اعمال مجازات نسبت به اعمال مجرمانه در حقوق کیفری در همه دنیا بحث بازدارندگی است، تصریح کرد: یعنی باید مجازات به گونهای باشد که وقتی شخص مجرم در وضعیت جرم قرار گرفت سایر افراد به این مسئله توجه داشته باشند که در صورتی که این جرم اتفاق بیفتد برای آنها تبعات سنگینی دارد و هزینه آن بیشتر از منافع کوتاه مدتی است که برای آنها حاصل میشود.
کاظمی ضمن اشاره به این موضوع که صرف اینکه شخصی در داخل گروه تروریستی با افکار خود به این نتیجه برسد که در گروه تروریستی عضویت پیدا کند یا خیر میتواند منشأ تبعات، آثار و مقدماتی برای ارتکاب جرایم بعدی باشد، بیان کرد: مجازات باید به گونهای باشد که افرادی که به صورت بالقوه توانایی تبدیل شدن به یک بزهکار را دارند در حساب و کتاب خود به این نتیجه برسند که از شروع انجام به آن جرم انصراف دهند؛ بنابراین اعمال مجازات نسبت به افرادی که صرفاً عضویت در گروه دارند هرچند هیچ یک از اعمال مجرمانه به صورت مستقیم به آنها قابل انتساب نباشد دارای اهمیت زیادی است. وجود خود شخص به طور عادی در یک گروه منشأ اتخاذ تصمیمات مجرمانه سنگینتری توسط آن گروه خواهد بود هرچند که افراد به صورت منفرد در اعمال جرایم ارتکابی مشارکت و معاونت نداشته باشند.
وکیل شکات ادامه داد: به همین لحاظ در بحث تروریسم، صرف اینکه شخصی عضو یک گروه شود، او را در معرض مسئولیت کیفری قرار میدهد، هرچند که دخالت مستقیمی در انجام عملیات تروریستی نداشته باشد و اگر هم داشته در دادگاه قابل اثبات نباشد.
وی ضمن اشاره به موضوع دیگر در این ارتباط و بیان اینکه مسئله دیگر نیز سوءنیت است، تصریح کرد: وقتی شخصی به عضویت یک گروه تروریستی در میآید این کار را با علم و آگاهی و قصد مشخص انجام میدهد، با آگاهی از اعمال مجرمانهای که این گروه مرتکب آنها شده و یا در حال ارتکاب شأن است و یا مرتکب خواهد شد. همین سوءنیت در موضوع تروریسم اهمیت دارد، چرا که از بینبرنده امنیت و نظم جامعه است و میتواند منشأ آثار سنگینی باشد و زمینه را برای ایجاد مسئولیت فراهم کند.
محمدرضا گلی شاهد اول است که اجازه میخواهم در جایگاه قرار بگیرد.
محمدرضا گلی اسکاردی عضو جدا شده از سازمان منافقین سپس در جایگاه قرار گرفت.
قاضی: آیا به عنوان شاهد شهادت میدهید؟
گلی: بله.
قاضی: مطلع باشید که هر زمان مشخص شود اظهارات شما به عنوان شاهد، کذب بوده تحت تعقیب قرار میگیرید، متوجه شدید؟
گلی: بله.
قاضی: آیا حاضرید شهادت دهید؟
گلی: بله. قسم میخورم به قرآن کریم که دست راستم روی آن است و به الله بالله والله تالله جز راستی نگفته تمام وقایع را مطابق واقع بیان کنم
این عضو جدا شده از سازمان منافقین سپس اظهار کرد: ۲۳ سال در سازمان فعالیت داشتم و در ابتدای سال ۶۷ به صورت رسمی و با مجوز از کشور خارج شدم، به ترکیه رفتم و از آنجا جذب سازمان شدم. مدتی در ترکیه در پایگاههای سازمان فعالیت داشتم و بعد از عملیات چلچراغ ما را به عراق اعزام کردند.
وی افزود: در آستانه عملیات فروغ بود که به عراق رفتیم و در عراق در قرارگاه اشرف مستقر شدیم و تا سال ۹۰ این وضعیت ادامه داشت. در ۱۹ فروردین ۹۰ که با دکتر مالکی درگیری داشتم یک ماه بعد به همراه یکی از دوستانم که اهل گیلان است، طرح و برنامهای آماده کردیم و از قرارگاه اشرف فرار کردیم و سپس خود را به عراقیها معرفی کردیم.
گلیاسکاردی با بیان اینکه مدتی را در هتل مهاجر به سر بردیم که تحت نظارت صلیب سرخ بود، ادامه داد: وقتی خانوادهام مطلع شدند که من از سازمان جدا شدم در بغداد به دیدار من آمدند. البته تماسی که با خانواده داشتم در همان هتل برقرار شد، چون در اردوگاه اشرف تماس با خانواده ممنوع بود. سپس با تشویق و حمایت خانواده به ایران برگشتم. در حال حاضر ۱۰ سال است که به ایران برگشتم، تشکیل خانواده دادم و زندگی جدیدی را آغاز کردم.
عضو جداشده منافقین اظهار کرد: من در سازماندهیها ثابت نبودم و جابهجا میشدم و یک مدتی در پشتیبانی و زمانی در ستاد تشکیلات بودم، در بخش ارتباط سازمان با بیرون از خودش کار کردم.
قاضی: آیا از ماموریتهایی که سازمان انجام میداد، مطلع بودید؟
گلی اسکاردی گفت: بله. من در ایران که بودم سربازی رفته و نزدیک به ۲ سال هم در جبهه بودم و وقتی آنجا ما را ساماندهی کردند و به عرصه وارد شدیم، متوجه شدم این کاری که انجام میدهند جز خودکشی، نتیجه دیگری ندارد؛ چراکه همه را راه انداخته بودند و میخواستند همه را به تهران بفرستند و ما شبیه سیبلی در مقابل ارتش ایران بودیم، این روند در من جرقهای ایجاد کرد، بنده که امدادگر بودم، مجروحان را جمع کردم و سوار ماشین کردم و وقتی در ایستگاهی آنها را به مأموران عراقی تحویل دادم که مجروحان را به بغداد ببرند من نیز با انها رفتم و دیگر برنگشتم.
وی با توضیح اینکه من در همان یک روزی که در میدان حاضر شدم، شاهد بودم که افرادی را از کشورهای مختلف آوردند، این افراد اصلاً سلاح را نمیشناختند، رجوی مخصوصاً این افراد را به میدان نبرد آورده بود تا از آنها کشته بگیرد، بیان کرد: یک سری از افراد را هم از اسرای صدام به میدان آورده بودند، یکسری را نیز از اردوگاههای خود آورده بودند و اینها را در راستای اهداف خودشان به خدمت گرفته بودند و این افراد انگیزهای نداشتند، نیروی سازمانی نبودند و سازمان را نمیشناختند.
گلی اسکاردی با اشاره به اینکه با برخی از این افراد که صحبت میکردم آنها خواندن و نوشتن را بلد نبودند، بیان کرد: اینها را مثلاً آورده بودند که بعد از جنگ به اروپا بفرستند. دست آنها به خون مردم خودشان آلوده است و تنها دلشان میخواست که کشته بگیرند و اعتبار در جامعه بین المللی کسب کنند و در اسناد بین المللی این طور ثبت شود که رجوی در ایران جایگاه دارد و او فردی است که مردم ایران برایش کشته میشوند.
این شاهد با بیان این که در عملیات مروارید هم من در صحنه بودم، گفت: وقتی رفته بودیم روی کوهها موضع بگیریم، به نیروهای عراقی گفته بودند که میخواهند نیروهایی از ایران بیایند و اشرف را محاصره کنند و ما باید از خودمان دفاع کنیم. بعد که درگیر شدیم، متوجه شدم افرادی را که برای مبارزه آوردند ایرانی نبودند، آنها از کردهای عراق و عشایر بودند که آنها را با توپ و تانک کشتند. رجوی انگیزهای جز کشتن بیگناهان نداشت.
قاضی: درباره انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در ۷ تیر اطلاعی از اقدامات سازمان دارید؟
گلی اسکاردی پاسخ داد: اطلاعاتی کلی در این باره دارم. در نشستهایی که با رجوی بودیم، شاهد بودم که به خود درباره اقدام ۷ تیر و ۸ شهریور میبالید. چندین بار در نشستها دیدم که به خود میبالید و به اسم خشم خلق از آن نام میبرد. او میگفت ۷ تیر کار ما (سازمان خلق) بود، نمیگفت که کار کلاهی یا شخص خاصی بود. میگفت ما با این اقدام توانستیم نظام جمهوری اسلامی را بی آینده کنیم. درباره ترورهایی هم که داشتند به صراحت بدون اینکه مطالب به بیرون از سازمان درز کند، میگفتند ما این کار را کردیم، میگفت که مدنی را ما زدیم، صیاد شیرازی را ما زدیم و آیت الله دستغیب، آیت الله اشرفی را زدیم و ترور آنها کار سازمان بود.
اسکاردی گفت: این افراد به هیچ کسی رحم نمیکردند و حتی کاسب و مردم عادی را ترور میکردند. قبل از اینکه کسی دست به سلاح ببرد سازمان برای اقدامات تروریستی برنامه ریزی کرده بود تا با نظام جمهوری اسلامی ایران درگیر شود.
قاضی گفت: برای صحبتهای خود باید سند داشته باشید. ساختار سازمان به چه شکلی بود و معمولاً چه افراد از مأموریتها مطلع بودند؟
این شاهد گفت: فرماندهان رتبه بالا مانند خانم مهوش سپهری؛ این فرد بسیار خشن بود و در نشستها افراد را تحقیر میکرد. داخل تشکیلات، کاری بدون اجازه مسعود و مریم رجوی انجام نمیشد و همه کارها با اجازه رهبری سازمان بود.
قاضی پرسید: آیا مریم رجوی از واقعه انفجار دفتر حزب جمهوری مطلع بوده است؟
اسکاردی پاسخ داد: آن زمان مریم رجوی جایگاه بالایی نداشت و در حد یک عضو بود و به نظرم اطلاع نداشت، اما افرادی که اعضای سیاسی سازمان بودند مانند عباس داوری، مهدی ابریشمچی و سیاوش مطلع بودند و هر کاری میخواستند انجام دهند با هم مشورت میکردند.
محمدی، وکیل شکات از این شاهد پرسید چارت تشکیلاتی سازمان به چه شکل بود؟
گلی اسکاردی گفت: شورای رهبری در رتبه بالا قرار داشت و فرماندهان زیر دست شورای رهبری قرار داشتند.
قاضی پرسید: شورای رهبری از انفجار حزب اطلاع داشتند؟
گلی اسکاردی پاسخ داد: شورای رهبری میپرسیدند که چه افرادی حاضر به انجام عملیات هستند. افراد انتخاب و برای آموزش به قرنطینه میرفتند تا کسی از عملیات مطلع نشود. اعضای سازمان اجازه دیدن تلویزیون نداشتند، اما افرادی که برای عملیات انتخاب میشدند اجازه دیدن تلویزیون پیدا میکردند تا با جو جامعه آشنا شوند. آموزش نظامی میدیدند و چند نفر آنها را تا مرز همراهی میکردند.
وی ادامه داد: بعد از شورای رهبری، فرماندهان و معاونین بخش، اعضا و زیرعضوهای چارت سازمان هستند. شورای رهبری سازمان بیش از ۱۰۰ نفر هستند. نسرین و زهره عباسی، سپیده از اعضای حزب رهبری هستند.
محمدی وکیل شکات پرسید: آخرین باری که مسعود رجوی را دیدید چه زمانی بود؟
گلی اسکاردی با بیان اینکه قبل از سال ۱۳۸۰ بود که نشستی برگزار کرد، گفت: بعد از آن دیگر ظاهر نشد و صوت صحبتها در جلسات پخش میشد که تا سال ۱۳۹۰ ادامه داشت.
محمدی گفت: به هر کسی که عملیات میدادند مدال میدادند؟
گلی اسکاردی گفت: خیر فقط به دو نفر که چندین بار به ایران آمدند و عملیات موفق داشتند مدال دادند.
گلی اسکاردی گفت: افراد ناراضی که میخواستند از سازمان جدا شوند را در قرارگاه اشرف در محلهایی که داشتند قرنطینه و زندان میکردند؛ شاهد بودم که با این افراد چگونه رفتار میکردند. افرادی از اطلاعات از اینها بازجویی میکردند و آنها را مورد ضرب و شتم قرار میدادند، چون معتقد بودند آنها خائن هستند و جلوی آنها برگهای برای امضا قرار میدادند که در آن نوشته شده بود مأمور جمهوری اسلامی هستند و قصدشان از حضور ضربه زدن است. به خاطر دارم فردی به اسم مجید که زندانی بود از شدت فشار و شکنجه خودزنی کرده بود.
قاضی در ادامه پرسید آیا اعضای اصلی سازمان از این شکنجهها باخبر بودند؟
وی گفت: مسعود و مریم رجوی، نسرین، فهیمه اربابی، ابریشم چی و همه اطلاع داشتند.
قاضی از وی پرسید آموزشهایی که در آنجا داده میشد چه نوع آموزشهایی بود؟
گلی اسکاردی در پاسخ به سوال قاضی گفت: با توجه به بخشهایی که در آن کار میکردیم آموزشها متفاوت بود مثلاً فردی که در قسمت نظامی بود آموزشهای او نظامی بود.
قاضی گفت: در مورد عملیاتی که در ارتباط با ایران انجام دادند افرادی از خارج آورده بودند؟ وی گفت برخی از آنها در خارج آموزش دیده بودند.
قاضی از وی پرسید آیا حقوقی هم از سازمان دریافت میکردند؟
گلی اسکاردی گفت: در مدت ۲۳ سال که در سازمان بودم چیزی دریافت نکردم. در سازمان جز بیگاری چیزی نبود، چون هدف چیز دیگری بود.
قاضی از وی پرسید در سازمان در مورد انقلاب چه میگفتند؟
وی گفت: همواره میگفتند وضعیت در ایران خوب نیست همه معتاد هستند و در سر خیابانها اعدام میکنند. یکسره به ما دروغ میگفتند.
قاضی از وی پرسید شما آنجا ازدواج کردید؟ توانستید با خانواده خود ملاقات کنید؟
گلی اسکاردی گفت: خیر.
وی ادامه داد: برادرانم برای ملاقات به اشرف آمدن بودند، اما چون سازمان میدانست من برای ملاقات آنها میروم من را جابه جا کردند که نتوانم صدای آنها را بشنوم.
این عضو جدا شده سازمان گفت: تا زمانی که صدام بود به سازمان نفت میداد و آنها میفروختند. حتی اعضایی که خارج از کشور بودند برای سازمان پول جمع میکردند.
وزیری، نماینده دادستان گفت: سوالی که بنده دارم در خصوص چگونگی تأمین مالی تروریسم از طریق بنگاههای اقتصادی است. لطفاً در این باره توضیح دهید.
گلی اسکاردی جواب داد: منافقین در کشورهای مختلف تیم داشتند و از این افراد تعهد میگرفتند که برایشان کمک مالی جمعآوری کنند. مثلاً تعیین میکردند که هر شخصی روزی باید ۵ هزار دلار تأمین کند. این افراد از قبل آموزش میدیدند و با حضور در اجتماعات و منازل مردم از مردم کمک جمع آوری میکردند. این افراد تصاویری را از اعضای منافقین با خود به همراه میبردند و ادعا میکردند که این پولها را برای حل مشکلات آنها میخواهند در حالی که به نام این افراد کمک جمعآوری میکردند، اما در اصل این پولها به جیب سازمان میرفت. برخی افراد هم از داخل ایران به گروهک کمک میکردند. خودشان میگفتند بازاریها به آنها کمک میکنند.
وزیری نماینده دادستان پرسید: از کسانی که در حوزه مالی و اجتماعی فعالیت داشتند کسی را میشناسید؟
گلی اسکاردی گفت: خیر. اما به صورت کلی با نحوه فعالیت آنها آشنایی دارم.
وزیری سوال کرد: پولی که جمع میشد کجا هزینه میشد؟ اطلاع دارید؟
این عضو جدا شده سازمان گفت: برای ارتش و در رابطه با عملیاتهایی که انجام میشد، هزینه میشد. البته برای تأمین سلاح نیز از این هزینهها استفاده میشد. در داخل هم بعضی افراد بودند که نفوذی گروهک بودند و از این پولها برای تأمین رشوه به این افراد استفاده میکردند، چون بیشتر این افراد را با پول میخریدند.
وی ادامه داد: من مدتی در بغداد در پایگاهی کار میکردم که در آن پایگاه افرادی که نفوذی بودند مورد استقبال قرار میگرفتند و از آنها پذیرایی میشد. زمانی که کاک صالح زنده بود به آنجا میآمد و با این افراد صحبت میکرد و به آنها مأموریت میداد تا این افراد برای گروهک اطلاعات جمعآوری کنند. مصرف این پولها بیشتر در رابطه با عملیاتهای تروریستی سازمان بود.
این عضو جدا شده منافقین بیان کرد: کار این گروهک بیشتر شبیه گدایی بود و با سو استفاده از تصاویر اشخاص کمک مالی جمع میکرد. این اقدام شبیه به گدایی مدرنیزه بود.
وزیری نماینده دادستان پرسید: آیا این گدایی مدرنیزه شده، یک امر سازماندهی شده بود؟
وی پاسخ داد: بله. تمامی این اقدامات سازماندهی شده بود و از افرادی که در این زمینه فعالیت داشتند تعهد میگرفتند که روزانه مبلغی را باید جمع آوری کنند و اگر این کار را نمیکردند بازداشت میشدند.
یکی از اعضای جدا شده منافقین با هویتی پنهان به عنوان شاهد و پس از ادای سوگند مطالبی را بیان کرد.
وی درباره نکاتی که شاهدان قبلی درباره تشکیلات سازمان مطرح کردند، گفت: تشکیلات درون سازمان به این شکل بود که در رده بالا، شورای رهبری قرار داشت، شورای رهبری عموماً متشکل از زنان بود و کسانی بودند که به قول مجاهدین در دوره حکومت شاه و جمهوری اسلامی عضو سازمان بوده و مبارزه میکردند.
این عضو جدا شده سازمان گفت: بعد از آن مسئول ارگان بود که مملو از مردانی بود که در همین ۲ دوره عضو سازمان بودند. بعد از آن مسئول، قرار داشت که مسئول هر بخش و هر قسمتی میتوانست باشد. بعد از آن عضو قرار داشت که اعضای بدنه اصلی بودند و تعداد بیشتری بودند. کسانی هم به عنوان رزمنده پیوسته بودند و شامل کسانیکه اسیر گرفته بودند، میشد. بعد رزمنده یا همان افرادی که از لحاظ عقیدتی با مجاهدین هم نظر نبودند، ولی حاضر شده بودند که در صفوف مجاهدین باشند. همینها از قسمت مسئول ارگان تقسیم بندی به ستادهای مختلف میشدند، ستاد داخلی که کارش همین ترورها و خشونتها در داخل کشور بود، الان هم همین فعالیتها را دارد و تحرکشان در فضای مجازی هم بیشتر شده است و ستادهای مختلف که از آنجا تقسیم میشد و مسئولین و اعضا در آنجا کار میکردند.
وی با ذکر یک نکتهای درباره دادگاه، بیان کرد: دادگاه علاوه بر دلگرمی برای کسانیکه از این گروه آسیب دیدند، تأثیراتی روی این گروه من جمله دور شدن هواداران، پرهزینه شدن حمایت پارلمان گراها و مسئله دار شدن اعضا دارد. خودشان علاوه بر اینکه میخواهند نادیده بگیرند، میگویند ما همیشه طبق قوانین بین المللی مقاومت کردیم و بدین طریق میخواهند دادگاه را رد کنند. منتها از یک جایی به بعد وقتی دیدند نمیشود، برای کنترل اعضای خود در حال انجام کاری هستند و آن هم این است که چه در داخل تشکیلات خود و چه در بین هواداران میگویند که این دادگاه همه مجاهدین را به صفت مجاهد بودن و عضویت باغی شناخته و حکم اعدام و بالاترین حکم شأن را برای آنها صادر کرده است.
این عضو جدا شده سازمان گفت: این دادگاه تاثیرش این است که خیلی از اعضا با این موضوع مخالف هستند و میخواهند جدا شوند ولی میخواهند این افراد را نگه دارند و به آنها گفته میشود در صورت جدا شدن، حکم اعدام تان صادر میشود. میخواهند از آنها افرادی بسازند که وقتی حکم شأن اعدام است بهتر است راه خود را ادامه داده و بجنگد و هم اکنون این خیانت را در حق خود انجام میدهند در حالیکه بحث دادگاه این نبوده است.
قاضی از این فرد پرسید: درباره انفجار ۷ تیر نکاتی را از مسئولان سازمان شنیده و یا دیدهاید؟
شاهد پاسخ داد: درباره ۷ تیر علاوه بر آن نشست عمومی، رجوی در آن گفت انفجار خشم خلق از آستین مدافع خلق بیرون آمد؛ این را خودم شنیدم. قبل از عملیات مرصاد در سال ۶۷ علی رزکش یکی از مسئولان رده بالای مجاهدین خلق بود که پس از کشته شدن مسعود خیابانی، مسئول داخل بود و حتی قبل از آن قرار بود بجای مسعود رجوی در دانشگاه تهران سخنرانی انجام دهد. این مسئله دار بود قبل از عملیات او را در اتاقی مستقر کرده بودند. فرصتی پیش آمد تا من یک ساعتی را با او صحبت کنم، از او پرسیدم اگر از شما بخواهم در یک کلمه بگویید چرا مسئله دارید چه میگوئید: گفت ۲ کلمه میگویم، یکی اینکه من گفتم مبارزه اجتماعی را نباید ایدئولوژیک کرد منتها مسعود رجوی خود را پیغمبر کرده است و میگوید انقلاب ایدئولوژیک کردم و دوم اینکه، هر کاری ما انجام میدهیم، وقتی درست است که بتوانیم به آن افتخار کنیم؛ مثلاً حزب جمهوری را منفجر کردیم چرا کلاهی را نمیآورند با او در تلویزیون مصاحبه کنند و چرا باید او را مخفی کنند، لذا معلوم است که این کار غلط بوده است.
قاضی گفت: این عضو رده بالای سازمان علیرغم اطلاع نسبت به اینکه باید مدل مبارزه تغییر کند دچار تردید شده؟
شاهد پاسخ داد: بله و همین امر هم باعث شد که هم خودش و هم همسرش در آن زمان که هنوز طلاقها شکل نگرفته بود در عملیات مرصاد کشته شوند. کشته شدن او کار مسعود رجوی بود و او را به قتل رساندند.
این عضو جدا شدن منافقین با هویتی پنهان در ادامه به عنوان شاهد گفت: سازمان یک شورایی به غیر شورای رهبری و شورای ملی داشت که در آن اعضایی بودند که عضو سازمان نبودند، یکی از همین اعضا موقع جدا شدن گفته بود سازمان رفته رفته دارد آب میشود، مسعود رجوی گفت به ما گفته بودند یک روز حزب جمهوری را منفجر و بعد نتوانستید و از ایران بیرون و شروع به عملیات کردید و آن را هم نتوانستید و اکنون آدم برای ترور میفرستید و ممکن است آن را هم نتوانید و آدم بفرستید ایران که رنگ بپاشد و چسب بزند. ولی مسعود رجوی در سال ۷۳ دقیقاً اسم صمدی کلاهی را آورد و گفت که آن موقع مجبور بودیم برای یک انفجار حزب کلی هزینه تشکیلاتی بدهیم و کلی زحمت بکشیم، اما او (کسی که این موارد را گفته است) نمیداند که امروز روی هر ایرانی که دست بگذاریم بدون هیچ هزینه خودش صمدی کلاهی است.
قاضی از وی پرسید آیا بجز مسعود رجوی از افراد دیگر سازمان از انفجار دفتر حزب مطلع و در طراحی آن نقش داشتند یا خیر؟
وی در پاسخ به سوال قاضی گفت: آهنگر کلاهی که اکنون متهم ردیف ۹ این پرونده است زمانی که مسئول ستاد تبلیغات بود، با توضیح اینکه برخی از اخبار را نباید پخش و برخی را باید پخش کرد، گفت ما خودمان با اینکه میدانستیم انفجار حزب کار سازمان است، اما شک داشتیم که باید اعلام کنیم یا خیر، اینگونه بود من متوجه شدم که وی نیز با خبر بوده است.
در ادامه وزیری نماینده دادستان با حضور در جایگاه از شاهد دیگر که خواستار این بود که هویتش پنهان باشد، سوالاتی پرسید.
نماینده داستان پرسید: آیا این تصمیمات به صورت انفرادی بود؟ یعنی هر عضو سازمان اعلام میکرد که در یک روز مشخص میخواهد در ایران عملیات تروریستی انجام دهد و یا این عملیاتها سازماندهی شده و برنامهریزی شده بود و از سوی سازمان ابلاغ میشد؟
این شاهد با تقسیم موضوع به دو بخش، گفت: در رابطه با ترورهای دهه ۶۰، چون مجاهدین در خانههای تیمی به سر میبردند و دسترسیها آسان نبود خودشان سوژه ترور را انتخاب میکردند، اطلاع میدادند و پس از موافقت، این ترورها انجام میشد. در آن مقطع خود اعضا در رابطه با ترورها تصمیم میگرفتند و تأیید نهایی با سازمان بود، اما در سال ۷۳ ترورهای دیگری شکل گرفت. در این سال ترورها از عراق انجام میشد و در هیئتی که خود مسعود و مریم رجوی در آن حضور داشتند و اعضای ستاد داخلی نیز در آن حضور داشتند سوژههای ترور انتخاب و بررسی میشدند و حتی شخص مورد نظر برای انجام این عملیات تعیین میشد و آموزش داده میشد و سپس این افراد از داخل عراق به ایران اعزام میشدند.
وزیری سوال کرد: در رابطه با ترورهای سال ۶۰ آیا سازمان معیارهای خود را برای انتخاب سوژه مشخص کرده بود که اعضا گزارش میدادند و سوژه مشخص میکردند یا خود اعضا این کار را انجام میدادند؟
این شاهد عینی جواب داد: سازمان در واقع از انقلاب شوروی الگو گرفته بود و در ابتدا فکر میکرد با انفجار حزب و زدن سران، قدرت را به دست گیرد، اما وقتی که نتوانست به این هدف برسد، ایده دیگری مطرح کرد و آن ایده زدن سرانگشتان اختلاف آفرین بود. بر این اساس هر کس که از جمهوری اسلامی حمایت میکرد باید ترور میشد و برایشان مهم نبود که طرف چه کاره باشد بلکه مهم این بود که این فرد از جمهوری اسلامی حمایت میکند. اگر کسی عکس امام را در منزل داشت و یا در مراسمات و مناسبتهای مذهبی شرکت میکرد به یقین میرسیدند که این فرد حامی جمهوری اسلامی است و باید ترور شود.
وزیری سوال کرد: آیا این ۲ محور سیاست سازمان بود؟
این عضو جدا شده منافقین پاسخ داد: رجوی همیشه در سیاستهای خود از کشورهای مختلف الگو میگرفت و میخواست همه مبارزینی که به قدرت رسیده بودند را الگوی خود قرار دهد و با قتل و کشتار به قدرت برسد.
نماینده دادستان پرسید: آموزش نیروها به چه صورت انجام میشد؟
این شاهد عینی با بیان اینکه آموزش نیروها در دهه ۶۰ به شکل خاصی نبود و فقط به نیروها سلاح و اطلاعات داده میشد تا ترورها را انجام دهند، اظهار کرد: ولی وقتی تیمها از عراق میآمدند بسته به نوع سوژه آموزشهای خاصی میدیدند؛ معمولاً تیمها ۳ نفره بودند و تیمی که میخواست وارد کشور شود و عملیات تروریستی انجام دهد آموزشهای خاصی به او در رابطه با سلاح و استفاده از آن، معدوم کردن سلاح و رساندن آن و کسب اطلاعات و شهرهایی که قرار است تروریستها در آن مستقر شوند، داده میشد. حتی اطلاعات مربوط به آن شهرها، فرهنگ مردم آن شهر و اسامی خیابانهای آن و در کل آموزشهای شهرشناسی و مردم شناسی در رابطه با این شهرها به تروریستها داده میشد.
وی ادامه داد: همچنین این آموزش داده میشد که در آن شهر چگونه لباس بپوشند و چگونه صحبت کنند که شناسایی نشوند. تمام این موارد با جزئیات به آنها آموزش داده میشد و این آموزشها در اصل مطابق با سوژه مورد نظر بود.
نماینده دادستان سوال کرد: این آموزشها از سر دلسوزی توسط یک فرد انجام میشد؟ یا یک فرد داوطلب در انجام یک عملیات تروریستی میآمد و به تروریستهای این آموزشها را میداد؟ یا یک امر سیستماتیک بود؟
این شاهد عینی پاسخ داد: در سازمان این آموزشها به هیچ وجه از روی دلسوزی نبود و به صورت سیستماتیک و هدفمند انجام میشد. من در سال ۷۳ شخصاً اعتراض کردم، چون این آموزشها سیستماتیک بود، ولی نوع آموزشها به شکلی بود که بسیار با خطا همراه بود. در مقابل اعتراض من خود مسعود رجوی پیام داده بود و من پیام او را از طریق مریم رجوی دریافت کردم. او گفته بود: اصلاً برای ما اهمیتی ندارد که در این عملیاتها انسان بیگناه کشته شود بلکه برای ما مهم است که انطباق حکومت با مردم به هم بخورد و حکومت مجبور شود نیروهای خود را در خیابان مستقر کند و با مردم برخورد کند تا ما از این وضعیت بهرهوری سیاسی داشته باشیم و بگوییم که حکومت با مردم خودش درگیر شده است.
وزیری در ادامه گفت: شما گفتید که در سال ۶۰ آموزش خاصی نبود و تنها جزوات سلاح شناسی و تعقیب و مراقبت بود، اما نشریههایی که در اختیار آنها قرار میدانند و رژهها و آموزشهایی که به ملیشیا میدادند چه بود؟ آیا هستههای عملیاتی در دهه ۶۰ که ذیل دو سیاست زدن سرانگشتان نظام و زدن سران نظام اقدام به ترور میکردند آموزشهایی برای این کار به آنها میشد؟ آیا هستههای عملیاتی متشکل از همین اعضای ملیشیا بود یا از یک کشور دیگری اینها را وارد کرده و در خانههای تیمی به کار گرفته بودند؟
این عضو جدا شده سازمان در پاسخ بیان کرد: منظور من از آموزش، آموزشهای سیستماتیک مثل داخل اشرف نبود؛ از قبل از شروع درگیریهای مسلحانه در واقع چیزی که سازمان به آن فاز سیاسی میگوید، به فکر کسب قدرت با زور و رفتن به سمت اقدامات مسلحانه بود، تمام این جزوات و دستگاههای شنود و بیسیم از قبل بود. سلاح و اطلاعات نظامی و سوژه را سازمان به تیم میداد، اما آموزش سیستماتیک نبود و آموزشها عمومی و در کل ایران برای همه کسانی که در خانههای تیمی و ملیشیا بودند وجود داشت.
وزیری پرسید آموزشها از سوی چه ارگانی بود؟
این عضو جدا شده سازمان گفت: سازمان در هر استان دفتر و نماینده داشت.
وزیری در ادامه پرسید این سلاحها از هزینه شخصی افراد تأمین میشد؟ یا توسط خود سازمان هزینه آن تأمین میشد؟
وی در پاسخ گفت: سلاحها توسط خود سازمان تهیه میشد، عمده سلاحها مصادرهای بود که پس از انقلاب در مواقع مختلف و عملیاتها اینها را برای چنین روزی جمع و مخفی کرده بودند، تعدادی هم از کردستان که آن زمان مشکلاتی داشت وارد میشد، کسی شخصاً برای سلاح هزینهای نمیکرد. پس از انقلاب هم هزینه تأمین سلاحها با حزب بعث بود.
نماینده دادستان در ادامه پرسید که آیا هزینههایی که برای ترور بود هزینه شخصی افراد بود یا سازمان در اختیار آنها قرار میداد؟
وی گفت: تا جایی که اطلاع دارم هزینهها را خود سازمان در اختیار افراد قرار میداد و خود افراد هزینهای نمیکردند، یکی از منابع مالی سازمان در واقع شرکتهای بزرگ مثل شرکتهای غذایی دریایی و یک هتل در آمریکا و پولهایی که در ازای ارائه خدمات و پروژهها از کسانی مثل رژیم صهیونیستی و آمریکا میگیرد، بودند؛ اما برای پولشویی اعلام میکند که مثلاً برای تلویزیون آن کمکهای مالی به آن شده است. قبلاً یک واحد مالی و اجتماعی بود که هواداران آن در اروپا برای آن پول جمع میکردند و مستقیم برای ترور استفاده میکردند. اکنون طبق قوانین اروپا و موضوعات پولشویی این امر محدود شده است، اما در آمریکا همچنان ادامه دارد.