به گزارش خبرگزاری مهر، حجت الاسلام دکتر سیدسجاد ایزدهی رئیس پژوهشکده نظامهای اسلامی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در یادداشتی نوشت:
امروز جهان به این باور رسیده است که تمدن غربی و مدعی حقوق بشر و حمایت از مظلومان، خود بزرگترین حامی ظلم و ظالمان است و طبیعتاً هر آنچه امروز اسرائیل انجام میدهد، بیشتر ناشی از حمایت همهجانبه غرب بهویژه آمریکا از اوست؛ این یعنی طلیعه از بین رفتن تمدن غربی و نظم موجود جهانی. امروز دیگر فقط مسلمانان نیستند که از مردم مظلوم فلسطین حمایت میکنند، بلکه جنایات اسرائیل در غزه، آزادگان در سراسر جهان را به اعتراض و حرکت واداشته است.
علاوهبر آنکه امامخمینی (ره) اسرائیل را غده سرطانی معرفی کردند، اندیشمندانی همچون امامموسی صدر نیز تعابیر جالبی درباره این رژیم غاصب دارند؛ امامموسی صدر میگوید: «اگر شیطان یکسو باشد و اسرائیل سوی دیگر، ما طرف شیطان قرار میگیریم!». این یعنی رژیم جعلی به قدری فاسد، ظالم، جانی و کودککش است که حتی شیطان را در رذالت، روسفید کرده است.
جهانی شدن نفرت علیه رژیم صهیونیستی
باید شریانهای حیات نیمبند این رژیم را از بین ببریم؛ مثل آنکه در جهان، کالای صهیونیستی استفاده نشود؛ چنانکه یمنیها راه ورود این کالاها را به کشورشان بستند. نفرت جهانی از این رژیم باید فراگیر شود تا نتواند جنایات خود را عادیسازی کند. از مسائل مهم در همه نظامهای سیاسی، جمعیت است.
جمعیت عنصر مقوم یک دولت تلقی میشود. رژیم جعلی از یکسو جمعیت ندارد و مهاجران را جذب میکند و به آنها امکانات میدهد و از دیگر سو با ساکنان اصلی فلسطین مواجه است که خطری دائمی برای هویت جعلی آنها محسوب میشوند، لذا عملاً فلسطینیان را از وطن خود کوچ اجباری میدهد و بسیاری از آنها در اردوگاههای لبنان، سوریه و اردن زندگی میکنند. آنها تصمیم گرفته بودند جمعیت ۲ میلیون و خردهای غزه را هم بیرون کنند، اما با مقاومت مردم مواجه شدند.
آنها با این رویکرد جمعیتی و با کمک نهادهای بینالمللی و وتوهای آمریکا و سلاحهای غربی، نسلکُشی را دامن زدهاند و میخواهند ساکنان فلسطین را از بین ببرند تا مدعیای برای سرزمینهای اشغالی نداشته باشند. علاوهبر مسئله و رویکرد جمعیتی، صهیونیستها دلیل سیاسی نیز در این نسلکشیها دارند؛ در پروتکلهای یهود، هر انسانی غیر از یهودیان بهمثابه انسان تلقی نمیشود و چهبسا حیوان تلقی شود که بهراحتی میتوان او را از بین برد!
دیندار خوبی باشیم!
با یک نگاه کلان، دینداری به معنای استقرار حاکمیت دین خدا و ارزشهای الهی و قرآن و سیره پیامبر (ص) است، نه صرفاً برپایی نماز و روزه و انجام مناسک دینی. اگر دینداری صرفاً به انجام مناسک دینی بود، باید خوارج معاصر امیرالمؤمنین (ع) هم دیندار تلقی میشدند، اما آنها صرفاً به ظواهر دین، اکتفا و روح دین یعنی ولایت امیرالمؤمنین (ع) را انکار کردند.
دینداری در عصر حاضر، مواجهه با جبهه باطل است و این جبهه به عیان معلوم است؛ اینکه نظام سلطه و ظلم کجاست و مظلومان و حقطلبان کجا قرار دارند و طبیعتاً مسلمین مدعی دینداری، در وهله اول در جبهه حق قرار میگیرند؛ همچنان که باید در مواجهه تمدنی، جایگذاری خود را معلوم کنند؛ اینکه در جبهه حق هستند و از مظلوم دفاع میکنند یا همراه و همفکر ظالماند؟
طبیعتاً عزت و کرامت انسانی، عزت مسلمین و عزت شهروندانی که خانههایشان غضب شده است و عزت قبله اول مسلمین را نمیتوان کنار گذاشت و با اسرائیل و آمریکا و طاغوت و استکبار نجنگید. همه مناسک دینی اعم از روزه رمضان و نماز و اتصال به خدا و معنویت، باید مقدمهای باشد برای اینکه در جبههگیریها بتوانیم جای خود را خوب، مشخص و اولویتبندی کنیم.