خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ جواد شیخالاسلامی: «تداعی» نام اولین کتاب شاعر جوان زینب احمدی است. این کتاب که به تازگی توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده، ۳۱ غزل عاشقانه و آئینی را شامل میشود. غزلهای کوتاهی که مخاطب شعر امروز را به لحظاتی درنگ در احساسات و عواطف گوناگون شاعر مهمان میکند.
به بهانه انتشار مجموعه غزل تداعی، گپ و گفتی با این شاعر داشتیم و مسیری را که در شعر طی کرده بررسی کردیم.
مشروح این گفتوگو در ادامه میآید؛
* خانم احمدی! از اینجا شروع کنیم که چگونه به شعر علاقهمند شدید؟
من از دوران راهنمایی به صورت پراکنده غزل و چهارپاره مینوشتم، منتها آنها را به هیچ استادی نشان نمیدادم. تنها کسی که تشویقم میکرد، معلم ادبیاتم بود. خیلی وقتها هم روی شعر سهراب سپهری نقیضه مینوشتم. این علاقه به شعر جسته و گریخته ادامه داشت تا اینکه با مؤسسه شهرستان ادب و دوره آموزشی «آفتابگردانها» آشنا شدم. آنجا بود که شعر برایم جدیتر شد و فهمیدم دوست دارم شعر را جدیتر دنبال کنم.
* درباره اردوهای آفتابگردانها بیشتر توضیح میدهید؟
فکر کنم سال ۱۳۹۲ بود که از طریق یکی از اعضا دوره آفتابگردانها با این دوره آشنا شدم و همین آشنایی باعث شد که شعر برایم خیلی پررنگ شود. البته بیشترین نقشی که شهرستان ادب در شعر من داشت، شبکهسازی آن بود. در دورههای آموزشی شهرستان ادب بیشتر از آنکه آموزش فنی شعر باشد، بیشتر به شعر آدم جهت میدهد و کاری میکند که محتوای شعرت غنیتر شود. ضمن اینکه این اردوها باعث میشد با شاعران جوانی که از سراسر کشور میامدند آشنا شوی و در تعاملی که با هم داشتید، از همدیگر یاد بگیرید. یکی از تجربیات خوب این اردو هم برای من تماسهایی بود که اساتید با شاعران میگرفتند. یعنی شما توی خانهات نشسته بودی و میدانستی که امروز در فلان ساعت استاد فیض تماس میگیرد تا شعرت را بشنود و آن را نقد کند. این تماسها هم خیلی مؤثر و خوب بودند، به خصوص برای ما که در شهرستانها بودیم و کمتر میتوانستیم با شاعران و اساتید شاخص صحبت کنیم و شعرمان را برایشان بخوانیم. نقد تلفنی باعث میشد که انگیزه و اعتماد به نفس پیدا کنیم.
* چه اساتیدی در طول دوره با شما تماس گرفتند؟
استاد ناصر فیض، آقای میلاد عرفانپور، خانم حسنا محمدزاده، خانم موسوی قهفرّخی و دیگر اساتید تماس گرفتند. شاید اگر الآن به من بگویند میتوانی با فلان استاد صحبت کنی خیلی ذوقزده نشوم، چون این چیزها برایم عادی شده. ولی آن موقعها و در شروع مسیر شاعری برایم خیلی انگیزهبخش بود که آقای فیض به من زنگ زده و شعرم را نقد میکند.
* نکته دیگری هم هست بخواهید درباره اردوهای آفتابگردانها بگویید؟
مهمترین مسأله دوستانی بود که در این اردوها پیدا کردم و آنها من را به مسیرها و تجربههای دیگر بردند. مثلاً به واسطه همین دوستان با سبکنویسی و نوحهنویسی آشنا شدم و توانستم در ایام محرم نوحه بنویسم که خیلی از آن نوحهها توسط مداحان معروف کشور خوانده شدند. مثلاً سال ۹۵ و ۹۶ با مداحهای بزرگ اصفهان همکاری کردم و بعضی سالها با مداحهای شاخص مشهد و قم مثل آقای سلحشور. البته این تجربیات هم مقطعی بود. چون شغل من که پرستاری است، خیلی اجازه نمیداد که روی این کار وقت بگذارم. ولی همان همکاریها هم خیلی برای من ارزشمند و ویژه بودند.
* به کتاب «تداعی» برگردیم. شعرهای این کتاب غزل هستند. فقط غزل مینویسید؟
بیشتر غزل مینویسم ولی تجربه نیمایی و ترانهنویسی هم داشتهام. اتفاقاً از ترانهها و شعرهای نیمایی هم راضی هستم ولی به صورت جدی دنبالشان نکردهام. با اینکه با ترانه در جشنوارهها برگزیده شدم و خودم هم دوستشان دارم، ولی کماکان غزل برایم از همه قالبها جدیتر است.
* بیشتر شعرهای کتاب تداعی عاشقانهاند. دلیلی داشتید که عمده شعرها عاشقانه باشد یا اصولاً بیشتر عاشقانه مینویسید؟
بله. من عاشقانه بیشتر مینویسم ولی اگر شعر آئینی یا اجتماعی هم بنویسم، چندان از المانهای مربوط به آن موضوع استفاده نمیکنم. مثلاً اگر برای غزه شعر بنویسم، کلماتی که مربوط به غزه است را خیلی در شعرم نمیبینید. اگر توجه کنید، میبینید که شعرهای آئینی من هم خیلی فضای آئینی ندارند. بیشتر سعی میکنم شعرهایم، حتی شعرهای آئینی را، بر اساس تجربه و علاقه فردیام بنویسم. یعنی اگر بیتی به ذهنم رسیده، نخواستم که آن بیت و مضمون را با عجله و همان موقع بنویسم و شعرم را با آن بسازم. معمولاً به شعر زمان میدهم و گاهی پنج شش ماه طول میکشد تا آن را تکمیل کنم. وقتی بیتی به ذهنم میرسد آن را در ذهنم نگه میدارم و روی آن کار میکنم و با احساسات شخصی خودم آن را کامل کردم. البته شعری هم داشتم که آن را توی چند ساعت بنویسم ولی بیشتر شعرها را زندگی میکنم و از سر صبر و حوصله تکمیل میکنم.
* پس شما هم از آن شاعرانی هستید که ممکن است یک شعرتان یک سال طول بکشد. از بین شعرهای کتاب کدام غزل یا غزلها را بیشتر دوست دارید؟
فکر میکنم غزلهای نیمه اول کتاب را بیشتر دوست دارم. شعرهای نیمه دوم کتاب را هم دوست دارم ولی از شعرهای نیمه اول راضیترم. این شعرها متعلق به تجربه سالهای اخیر من بودند و طبیعتاً پختهتر هستند. ولی شعرهای نیمه دوم کتاب به نوعی نشاندهنده مسیر شعری من هستند و من دوست داشتم مخاطبان بدانند که شعر من چه مسیری را طی کرده است. بعضی اساتید توصیه میکردند که صبر کن تا کتاب به کیفیت همان نیمه اولش باشد، منتها من آن شعرها را هم دوست داشتم و میخواستم توی کتاب باشند تا خواننده هم با سیر شعر من آشنا شود.
* به عنوان یک شاعر، معتقدم تا زمانی که شعرت را چاپ نکنی به یک دید جامع نسبت به شعرت نمیرسی.
همینطور است. به نظر من خود شاعر بهترین منتقد خودش است. حتی بعضی وقتها که در انجمنی شرکت میکنی و استاد جلسه شعرت را نقد میکند، دقیقاً دست میگذارد روی همان نقطهای که خودت هم میدانی جای بهتر شدن داشت.
* یکی از غزلهای خوب کتاب «تداعی»، غزل «فن بیان» است. اجازه بدهید اول بخوانمش:
شاعری سخت است، من دیگر توانش را ندارم
دوستت دارم ولی فن بیانش را ندارم
حرفهایم بیشتر ناگفته میمانند، شاید
ترجمانِ درد و دستور زبانش را ندارم
راهیام امشب به سویت تا ببازم هستیام را
در قماری که غم سود و زیانش را ندارم
در قیامت هم فقط محو تماشای تو هستم
در بهشتی که حساب حوریانش را ندارم
بالهای خستهام را میتکانم تا ببینی
اشتیاقم هست اما آسمانش را ندارم
* خوب است که احساسات و عواطف زنانه شاعر در غزلها بروز پیدا کرده است. وقتی شعر بعضی از خانمهای شاعر را میخوانیم متوجه نمیشویم شاعر خانم است یا آقا. بیتهایی در شعر شما وجود دارد که نشان میدهد این شعر را یک زن شاعر نوشته است؛ مثل همین بیت «در قیامت هم فقط محو تماشای تو هستم / در بهشتی که حساب حوریانش را ندارم».
البته من اساساً به تقسیمبندی شعر زنانه و شعر مردانه اعتقاد ندارم. چون به نظرم اگر گفتید شعر زنان، باید شعر مردان هم بگویید. چون چنین اصطلاحی را استفاده نمیکنیم، شعر زنانه هم معنایی ندارد. ولی به صورت کلی بله، بهتر است زنانه بودن شعر مشخص باشد.
* البته منظورم این نیست که شعر جنسیتی است. اگر بخواهم مثال بزنم آقای «موسی عصمتی» را نام میبرم که وقتی شعرهای او را میخوانید متوجه میشوید این شاعر یک شاعر روشندل است. لحظات، احساسات و تصاویری را در شعرش منعکس میکند که خاص او و تجربه شخصی اوست. در شعری که شاعر آن یک خانم است هم بهتر است که لحظات و عواطفی باشند که خاص دنیای آن زن باشد.
درست است. یک نکته هم راجع به شعری که خواندید بگویم. شاید برایتان جالب باشد که این شعر اصلاً عاشقانه نیست! این غزل درباره اربعین است، اما شما اصلاً متوجه نمیشوید که با یک شعر آئینی روبرو هستید. اگر کمی دقت کنید، شاید از روی یکی دو بیت آن بفهمید که این شعر، آئینی است. مثلاً روایتی داریم که میگوید وقتی میخواهند مردم را به سمت بهشت ببرند، امام حسین (ع) میآیند و مردم محو تماشای ایشان میشوند و بهشت را فراموش میکنند. من این روایت را اینگونه ترجمه کردهام که «در قیامت هم فقط محو تماشای تو هستم / در بهشتی که حساب حوریانش را ندارم».
* شما واقعاً این شعر را برای اربعین گفتهاید؟
بله. یکی از اساتید به من گفت خیلی زرنگی! چون یک عاشقانه را به این فضا گره زدهای! البته بیت آخر این شعر بیت دیگری بود که من عوضش کردم. آن بیت خیلی واضح نشان میداد که شعر برای اربعین است. تصمیم گرفتم پایانبندی غزل را هم با همان فضای عاشقانه بنویسم و آن حس و حال اربعینی و امام حسینیاش فقط برای خودم بماند.
* اگر داور جشنواره آئینی بودم و شما این شعر را برای اربعین میفرستادید، قطعاً آن را رد میکردم و میگفتم این غزل عاشقانه است! اما حالا که شعر را دوباره مرور میکنم، میبینم میتواند درباره اربعین هم باشد!
بله. من ترجیح میدهم درونیاتم را همانطور که حس میکنم به مخاطب انتقال بدهم و سعی میکنم شعرهای آیینیام کلیشهای نباشند. همسرم، به من میگوید تو میتوانی فلان شعرت را هم در شب شعر آئینی بخوانی، هم در شب شعر عاشقانه! چون این قابلیت را دارد. مثلاً غزل «اما چگونه بی تو با این جهان بسازیم / از داغ کهنه تا کی بغض جوان بسازیم»، تلفیقی از مسأله ظهور و شهادت حاج قاسم است که در ذهن من بودند و تبدیل به این غزل شد. ولی اگر با ذهن عاشقانه بخوانی، انگار غزل عاشقانه خواندهای.
* چه نکاتی در شعر برای شما مهم است؟ زبان یا مضمون یا چیز دیگری؟
علاوه بر بار عاطفی که خیلی در شعر برایم مهم است، دوست دارم شعر فلسفه داشته باشد و پشت آن اندیشهای وجود داشته باشد. یعنی دیالوگ ساده نباشد. شعر باید طوری باشد که هرکسی بنا بر حس و حال خودش، برداشتهای مختلفی از آن داشته باشد. در جلسه نقد و بررسی که برای کتاب برگزار شد و استاد اسماعیل امینی در آن درباره کتاب صحبت کرد، از این خیلی خوشحال شدم که استاد امینی روی نکاتی که من سعی داشتم در غزلم نشان دهم تأکید و به آنها اشاره کرد. اینکه این موضوع فهمیده شد و من در انتقال این مطلب موفق شدم، خیلی به من دلگرمی داد. برای همین دوست دارم اگر ده نفر شعر من را میخوانند، با شعر ارتباط برقرار کنند.
* تقریباً دو ماه است کتاب تداعی منتشر شده است. در این مدت چه بازخوردهایی از مخاطب گرفتهاید؟
بازخوردها فعلاً مثبت بوده است. کسانی که به شعر علاقهمند بودند از جمله اساتید، دوستان شاعر و مخاطبان، آنهایی که کتاب را خواندهاند نظرات مثبتی داشتند. البته باید کمی زمان بگذرد تا بازخوردهای بیشتری بگیرم.
* شما پرستار هم هستید. سخت نیست در کنار کار پزشکی، به شعر هم میپردازید؟
من پرستار اتاق عمل و کارشناس عمل جراحی هستم. همانطور که خودتان میدانید شعر نیاز به تمرکز زیادی دارد. اتاق عمل هم جایی است که هر لحظه باید با تمام حواست حاضر باشی. البته من فعلاً به خاطر فرزند کوچکم سر کار نمیروم، اما زمانی که در اتاق عمل بودم سعی میکردم به شعر فکر نکنم. مگر زمانی که بیمار نداشته باشم یا در اتاق عمل نباشم. شده که موقع عمل جراحی هم شعر بگویم ولی آن موقع هنوز دانشجو بودم و فقط تماشا میکردم. یعنی مسئولیتی نداشتم. از موقعی که مسئولیت گرفتم و اتاق تحویل گرفتم، حواسم هست که موقع جراحی به شعر فکر نکنم!
* شده موقع عمل یک بیت یا کشفی به ذهنتان برسد؟
شده گوشه ذهنم نگه دارم و بعداً آن را کامل کنم، ولی اینکه به آن حس پر و بال بدهم نه. چون امکان ندارد. به خصوص که من در اورژانس زنان کار میکردم و معمولاً بیمارانی به ما مراجعه میکردند که هم جان مادر و هم جان بچه در خطر بود. برای همین اصلاً جای فکر کردن به شعر نبود.
* شاید برای خوانندگان جالب باشد که همسر شما هم یکی از شاعران خوب و جوان کشور است؛ آقای میلاد حبیبی که با شعر چایخانه حرم امام رضا (ع) شناخته شدهاند. زندگی با یک شاعر چگونه است؟! از این تجربه میگویید؟
اینکه میتوانیم التذاذ ادبیمان را با هم به اشتراک بگذاریم حس خیلی خوبی است. البته ایشان در سلیقه و مسیر ادبی من دخالت نمیکند. در این حد که من گاهی به آقای حبیبی اصرار میکنم که برای این قسمت از شعر به من کمک کن و پیشنهاد بده، ولی باز هم ایشان قبول نمیکند. خیلی باید از ایشان خواهش کنم که درباره شعرم نظر بدهد. اگر شعر خوب باشد و بپسندند آن را تحسین میکند ولی اینکه شعر را خیلی جدی و دقیق نقد کند نه. شاید هم کار خوبی میکند، چون اگر سعی کنیم روی شعر همدیگر تأثیر بگذاریم در طول زمان شعرمان شبیه به هم میشود. منتها همین نظرات کوتاه و مختصری که میدهد هم خیلی خوب است.
اینکه ما درباره شعر هم دخالت نمیکنیم به این خاطر است که روی دنیای شعری همدیگر اثر نگذاریم و خلاقیت هر دوی ما حفظ شود. ولی به صورت کلی زندگی کردن با یک شاعر هم سختیها و هم شیرینیهای خودش را دارد. خودتان میدانید که شاعران از نظر روحی حساس هستند. ولی نقطه مقابلش هم هست؛ یعنی خیلی وقتها همدیگر را درک میکنید و این خیلی خوب است. این را هم بگویم که آقای حبیبی مشوق اصلی من برای چاپ کتاب تداعی بودند. من قصد جدی برای چاپ کتاب نداشتم و ایشان بود که مرتب من را تشویق کرد. از طرفی چون انتشارات سوره مهر را دوست داشتم، وقتی که فرصتش پیش آمد از آن استقبال کردم.