سعید سلطانی کارگردان سریال «طوبی» درباره انتقاد به تلخی آثارش بیان کرد که فضای اشک و آه را به عنوان اتهام نمی‌پذیرد و به نظرش آمیختگی تلخی و شیرینی است که کار را جذاب می‌کند.

خبرگزاری مهر - گروه هنر-عطیه موذن، آروین موذن‌زاده؛ سعید سلطانی سه دهه است در تلویزیون به سریال سازی مشغول است از سریال‌هایی که به پدیده‌های ملودرام زمان خود بدل شد مثل «پس از باران» تا سریال «ستایش» که با هر کیفیتی که در نظر بگیریم در ردیف پربیننده هایی قرار گرفت که هنوز هم بازپخش‌هایش مخاطب دارد. سلطانی در این چند سال و پس از «ستایش» سریال‌های دیگری هم داشته است که شاید کمتر آن توفیقات را به بار آورده اند با این حال او کارگردان کاربلدی است که معمولاً در سریال‌هایش قصه تعریف کرده و قصه‌هایش هم مورد اقبال طیفی از مخاطبان قرار گرفته است.

سریال «طوبی» جدیدترین محصول این کارگردان است که به تازگی پخش آن از شبکه یک سیما به پایان رسید. سریالی که از ابتدای پخش مورد توجه هم قرار گرفت و با وجود واکنش‌های مختلفی هم که داشت باز هم بیننده را با خود همراه کرد. خبرگزاری مهر با پایان این سریال نشستی را ترتیب داد که با حضور برخی عوامل سریال به قصه، بازخوردها، مخاطب این روزهای تلویزیون و موارد دیگر پرداخته شد.

در این نشست سعید سلطانی کارگردان، حسین امیرجهانی نویسنده، امین زندگانی، محمدرضا هلال زاده، شیما جعفرزاده، محمد امیری بازیگران حضور پیدا کردند.

سعید سلطانی کارگردان باسابقه در این نشست به سوالات و برخی نقدها پاسخ داد و شاید تعجب کنید که کارگردانی که گاه در سریال‌هایش به عذاب آورترین شکل ممکن اشک گرفته است و بی رحمانه، گریه مخاطبش را حتی در سکانس شاد درآورده است کنش و رفتاری کاملاً متفاوت دارد و شخصیتی بسیار خوش مشرب است. سلطانی گاه با نقدتان همراه می‌شود و حتی اگر آن را قبول ندارد با خنده و محترمانه مخالفت می‌کند و به گونه‌ای با شما گپ می‌زند که انگار همین لحظه برای گفت و گو درباره یک سریال مفرح و شاد و طنز حاضر شده است نه سریالی ملتهب با قصه‌ای پر از آب چشم.

قسمت اول این نشست را در زیر می‌خوانید:

*جناب سلطانی، شما سریال‌های پربیننده‌ای داشته‌اید که در برخی دوران‌ها حتی به آثار «خیابان خلوت کن» معروف بوده اند. با توجه به تجربه آن سریال‌ها خودتان از نتیجه «طوبی» راضی بوده اید و آنچنان که باید مورد توجه مخاطبان تلویزیون و مدیران قرار گرفت؟

سعید سلطانی: هدف همه سازندگان آثار نمایشی یا سایر برنامه‌ها این است که مجموعه‌ای بسازند که دیده شود. اگر اثری مخاطب نداشته باشد، انگار یک ارتباط ناقص بین اثر و مخاطب اتفاق افتاده است، درباره سریال «طوبی» هم همین ارزیابی صدق می‌کند. یک تفاوت بین بینندگان دوره‌های گذشته، مثلاً سریال «ستایش» و حال حاضر وجود دارد که حجم مدیا و برنامه‌هایی که الان در اختیار بینندگان است، بسیار بیشتر از دوران گذشته است. مردم انتخاب‌های بیشتری دارند و طبیعتاً دیده شدن درصدی از سریال «طوبی» نسبت به سال‌های گذشته با بردارهایی باید مطابقت داده شود و بعد مقایسه انجام شود که به چه اندازه دیده شده است.

ما از ابتدا امیدوار بودیم مجموعه‌ای بسازیم که دیده شود. تمام سواد تجربی خود را به کار بردیم؛ بنده، آقای حسین امیرجهانی نویسنده، آقای حامد حسینی تهیه کننده و همه دوستانی که از قبل بودند و به ما اضافه شدند و در حال حاضر کار می‌کنند. امیدواریم مخاطب توانسته باشد درگیر شود چون خودم تا کمی قبل از روزهای پایانی پخش درگیر تصویربرداری و کارهای فنی مجموعه بودم. بازخورد آماری دقیقی نداشتم اما دوستان گفتند که تا قسمت ۲۸ و ۲۹ بیش از ۳۰ درصد دیده شده است. معتقدم بخش مهم بازخوردها از همین گفت‌وگوهای خودمان با اطرافیان و خانواده‌ها شکل گرفته است. این بازخوردها برای من یک متر و معیار خوب است؛ مردمی که از همه طبقات سنی و با هر شکل باور و عقیده‌ای با داستان و شخصیت‌های داستان ارتباط برقرار کرده‌اند و با توجه به این بازخوردها به گمانم، این سریال دیده شده است.

درباره دوستان تلویزیون هم باید بگویم بالاخره ما در تلویزیون موظف هستیم کاری بسازیم که دیده شود. امیدوارم این اثر به نوعی کمک باشد که اگر پله‌ای بالا رفته‌ایم، بقیه هم از این امکان، استفاده کنند و مسیر را بهتر و راحت تر پیش بروند. گستردگی مخاطب تلویزیون به ما می‌گوید که ما دائماً باید روی این مسئله کار کنیم تا مجموعه‌های نمایشی ساخته شود که مخاطب با آن‌ها ارتباط برقرار کند. این مسئله مولفه‌ها و بردارهایی دارد که مدیران تلویزیون و همکاران ما بهتر از من می‌دانند.

*شما معمولاً با سعید مطلبی به عنوان نویسنده همکاری داشته‌اید همکاری با آقای حسین امیرجهانی نویسنده این سریال چطور شکل گرفت؟

سلطانی: حسین امیرجهانی نویسنده جوان و خیلی خوش‌فکری است. شروع کارمان از اسفند ۱۴۰۱ بود که طرح از طرف حامد حسینی تهیه کننده ارائه شد. از اردیبهشت تا زمانی که کار کلید خورد، با آقای امیرجهانی به عنوان نویسنده صحبت‌هایی داشتیم. متن ایشان نوع نگاه و فهم خاصی از اجرا داشت که برای من بسیار درگیرکننده بود. با توجه به جوانی، تجربه زیادی دارد و بسیار خوش‌ذوق است. هر ۲ معتقد بودیم که باید از پیشنهادهای خوب استقبال کنیم و خوشبختانه این تعامل به خوبی پیش رفت.

آقای مطلبی نیز به عنوان یک نویسنده فرد منحصر به فردی است، همانطور که آقای علیرضا زرین‌دست مدیر فیلمبرداری پروژه اینگونه است. سعید مطلبی سابقه زیادی در دوران پر تلاطم کاری دارد. نوع نگاه و فهم او برای من بسیار آموزنده بود. از او بسیار یاد گرفتم و اگر خدا بخواهد و باز هم فرصتی پیش بیاید با اشتیاق همکاری با مطلبی را ادامه خواهم داد. کار حسین امیرجهانی نیز نشان داد که جوان‌ها در این حوزه بسیار مستعد هستند و کارهای درخشانی در آینده از آن‌ها خواهیم دید. این فرصت خوبی بود که از حضور ایشان استفاده کردیم.

*آقای امیرجهانی ابتدا کتاب را انتخاب کردید؟ یا فضای داستان شما را جذب کرد چون شما سریال «نجلا» را هم با فضای اربعین داشته اید که البته قصه و فضای متفاوتی بود.

حسین امیرجهانی: سفارش این سریال از سمت سیمافیلم انجام شد. این پروژه بر اساس کتابی به نام «اربعین طوبی» نوشته شد که سیمافیلم تصمیم به اقتباس گرفته بود. پس از چند باری که سیمافیلم خیز برداشته اما ناموفق بود، نهایتاً در تابستان ۹۸ با من تماس گرفتند و من طرح اولیه را ارائه دادم و بعد تصویب شد. به دلیل درگیری با پروژه‌های دیگر مانند «نجلا» و «سرجوخه»، نگارش نهایی به اوایل سال ۱۴۰۲ موکول شد اما از اردیبهشت ۱۴۰۰ نوشتن سیناپس به‌صورت جدی آغاز شد.

«نجلا» به دلیل اینکه موضوع درباره مسئله اربعین بود و بخشی از قصه در عراق می‌گذشت، شباهت‌هایی به این پروژه داشت اما از نظر موقعیت داستانی کاملاً متفاوت بود. ماجرای اربعین یکی از مهم‌ترین پدیده‌های ۲ دهه اخیر است. پس از سقوط صدام در سال ۸۲، موج عظیمی از این پدیده اجتماعی و مذهبی آغاز شد که پر از موقعیت‌های داستانی بکر است. این موضوع فرصت‌های بسیاری برای ساخت مستندها و کارهای داستانی فراهم می‌کند. برای من، مسئله اربعین از چند جهت مهم بود؛ اول اینکه برخی گمان می‌کنند این یک اتفاق جدید است، در حالی که عقبه‌ای چند صد ساله دارد. دوم اینکه، فارغ از جنبه مذهبی، این یک موقعیت استراتژیک فرهنگی است که ۲ ملت ایران و عراق را تحت نام اربعین پیوند داده است. این پیوند ریشه در تاریخ ۲ ملت دارد و ارتباطات مهمی بین آن‌ها وجود دارد. سال‌ها قبل از انقلاب، بسیاری از مردم بصره برای تحصیل به آبادان می‌آمدند و بسیاری از رفت و آمدها و ارتباطات فرهنگی بین ۲ ملت وجود داشته است. همچنین، ما اشتراکات فرهنگی و باستانی مانند عید نوروز با برخی از همسایگانمان داریم که باید روی این مسائل و زنجیره‌های فرهنگی تاکید بیشتری شود.

*این نکات با همین فضای فرهنگی و به لحاظ دراماتیک دغدغه خود شما بود؟ چون بخشی از این دلایل بیشتر می‌تواند کلیدواژه‌ها و دلایل مدیران تلویزیونی باشد؟

امیرجهانی: بله اینها دغدغه شخصی خودم بود. اگر به کتاب «اربعین طوبی» نگاه کنید، محتواهای مختلفی دارد. واقعیت این است که بخشی از مسائل مطرح شده شاید از سوی سازمان یا تلویزیون اعلام شده باشد، اما بیشتر این مسائل، باورها و اعتقادات شخصی خودم بود. بخشی از اینها هم در کتاب هست. این تعلق به خانواده چه برای «طوبی» و چه حتی برای کاراکتر منفی مثل «شیث» مسئله عشیره و خانواده برایش بسیار مهم است. این موضوعی است که همه ما به آن اهمیت می‌دهیم و دغدغه‌ای هنرمندانه برای ما بوده است. به‌عنوان هنرمند، قصه برای من بسیار مهم است، در عین حال مسئله زن در این قصه برایم مهم بود که در این ۲ سال هم اهمیت ویژه‌ای پیدا کرده است.

برای من مهم بود که یک کاراکتر زن یا یک دختر ایرانی تمام تلاشش را می‌کند و برای حفظ باورها و اعتقادات خود می‌جنگد و در عین حال در خیابان کسب و کار پدرش را اداره می‌کند و درس می‌خواند، او نقشی مهم و پررنگی در قصه دارد و از همه مهمتر عدالتخواه است. این مسائل دغدغه‌های شخصی ما بودند که در داستان به‌صورت طبیعی جای گرفتند. همینطور، در ماجرای «نجلا» نیز مسئله اربعین برای من یک دغدغه شخصی بود. این دغدغه‌ها ممکن است وجوه مشترکی با اولویت‌های سازمان داشته باشند و در یک تفاهم به نتیجه برسند.

بعضی‌ها به من می‌گویند که شما خیلی فمینیستی نگاه می‌کنید، ولی این تهمت‌ها به من نمی‌چسبد (می خندد) شوخی می گویم. با این حال قبل از اینکه به این موضوع نگاه کنم، به این فکر می‌کنم که این داستان را چقدر دوست دارم.

*این زن محور بودن برای شما هم مولفه بود چون زنان در آثار شما نقش مهمی دارند؟

سلطانی: ما قبل از اینکه به قهرمان داستان نگاه کنیم، بررسی می‌کنیم که آیا می‌توانیم این قصه را تعریف کنیم یا خیر. من در طول مدت کاری‌ام، کارهای زیادی انجام داده‌ام که بخشی از آن‌ها با اقبال عمومی روبه رو شده و بخشی دیگر برای خودم تجربه بوده است. من هم به تدریج به این ادراک رسیدم که یک زبان و دست‌خط خاص در روایت داستان دارم که شاید مهارت یا تجربه بیشتری در آن داشته باشم. قصه «طوبی» هم از این دست بود. قبل از اینکه به محور اصلی زن یا قهرمان اصلی داستان نگاه کنم، بررسی کردم که آیا می‌توانم این قصه را تعریف کنم و از آن خوشم می‌آید یا خیر چون اگر قصه را دوست داشته باشم، می‌توانم خوب تعریفش کنم. قصه «طوبی» پر از نقاط اتصالی است که برای یک کارگردان با نگاه تصویری می‌تواند جذاب باشد، پر از ضمیمه‌هایی که می‌توان به آن‌ها اشاره کرد، نزدیک شد، گسترش داد و تعریف کرد. بعضی‌ها به من می‌گویند که شما خیلی فمینیستی نگاه می‌کنید، ولی این تهمت‌ها به من نمی‌چسبد، (می خندد) البته شوخی می‌کنم. با این حال قبل از اینکه به این موضوع نگاه کنم، به این فکر می‌کنم که این داستان را چقدر دوست دارم. داستان «طوبی» داستانی دوست‌داشتنی بود علیرغم فراز و نشیب و تلخی‌هایی که داشت. این موج امیدواری که در آدم‌های داستان به واسطه باورهای دینی‌شان ایجاد می‌شد، برای من جذاب بود. فکر می‌کنم بخشی از اقبال این داستان پیش مردم به علت همین زاویه نگاه بود؛ دغدغه‌های دینی برایشان پررنگ بود.

*یعنی فکر می‌کنید می کنید مخاطب همچنان پیگیر سریال‌های نمایشی دینی و باورمند است؟

سلطانی: بله این موضوع همیشگی مردم است و هرجا که وارد شعار و تیتر و سفارش بشود، مردم نمی‌پذیرند. اما هرجا که از بطن داستان زندگی مردم برآید و شخصیت‌ها و کاراکترها واقعی و جالب باشند و سرنوشتی مورد علاقه برای دنبال کردن ایجاد کنند، بیننده‌ها آن را دوست دارند. مگر می‌شود گفت عشق به مادر دوره دارد؟ بله، این دغدغه‌های دینی برای مردم مهم است. بعضی از این باورها و اعتقادات نه زمان دارند و نه مدت، تاریخ مصرف ندارند. این یک باور اعتقادی قلبی است که دائماً با انسان‌ها همراه است و با آن زندگی می‌کنند. باورها و اعتقادات بخشی از ذات انسان‌هاست که به طور ذاتی و فطری دارند و به آن با عقل‌شان رجوع می‌کنند. محور اصلی جامعه خانواده است و خانم‌ها ستون اصلی خانواده هستند. تربیت اجتماعی جامعه به دست خانم‌هاست و آن‌ها عنصر اصلی جامعه هستند. پرداختن به مسائل خانم‌ها، پرداختن به ذات و اصل خانواده و جامعه است.

ضرورتاً قسمت اشک و آه سریال‌ها را به عنوان اتهام نمی‌پذیرم. به نظرم این آمیختگی تلخ و شیرین است که کار را جذاب می‌کند. فارغ از اینکه بیننده در بخش‌های زیادی از مجموعه «طوبی» به واسطه دردهایی که شخصیت‌های داستان در این مسیر پرتلاطم می‌دیدند، رنجیده می‌شد ولی قصه را دوست داشت

*یک فرمول کارهای پربیننده شما اشکی است که از مخاطب می‌گیرد. این اشک و آه در این سریال هم وجود داشت حتی وسط شادی یا سکانس‌های عروسی و شاید همین فضاها سریال‌هایی مثل «ستایش» و «پس از باران» را پربیننده کرد. چقدر به این فضاسازی به عنوان مولفه نگاه می‌کنید؟

سلطانی: شاید از آن سریال‌ها تلخی‌اش یاد شما مانده است. درباره داستان «ستایش» این توضیح کوتاه را بگویم که داستان دختری است که از پیدا کردن یک آدرس ساده برای رسیدن به برادرش عاجز است و در نهایت، همین زن را در آن دوره تکاملش می‌بینیم که عهده‌دار سرپرستی پدر آلزایمری‌اش و ۲ بچه بی‌پدر می‌شود و آن‌ها را به سرانجام می‌رساند. کلنجار رفتن ستایش برای انجام زندگی‌اش در قصه نقطه اتکا و اتصال ماست. یکی از مواردی که گفتم باید بتوانم یک قصه را تعریف کنم، شاید به همین نقاط عاطفی کار هم برمی‌گردد یعنی خودم هم این درگیری‌ها را دارم ولی ضرورتاً قسمت اشک و آه سریال‌ها را به عنوان اتهام نمی‌پذیرم. به نظرم این آمیختگی تلخی و شیرینی است که کار را جذاب می‌کند. فارغ از اینکه بیننده در بخش‌های زیادی از مجموعه «طوبی» به واسطه دردهایی که شخصیت‌های داستان در این مسیر پرتلاطم می‌دیدند، رنجیده می‌شد ولی قصه را دوست داشت. چرا که خود کاراکترها، کاراکترهای واقعی بودند و قبل از اینکه نماینده یک طیف و گروه و دسته باشند، انسانیت‌شان مورد توجه بیننده بود. اینها در موقعیت‌های انسانی ناچار بودند انتخاب کنند و اینها مولفه‌هایی است که این مجموعه داشت. بله، بخشی از این مجموعه درام، فضای اندوهناک آن است اما تنفس‌های پر از شادی و انرژی نیز داشت. بیننده‌ها الان که به آن رجوع کنند، خاطرشان خواهد آمد.

*البته من هم اگر تاکید کردم چون در اظهار نظرهای مخاطبان در فضای مجازی و یا حتی برخی فضاهای رسمی رسانه‌ای هم این اشاره به تلخی و اشک آور بودن را دیدم.

سلطانی: بله این اتهام همیشگی به من وجود دارد و اینجا هم اتفاق افتاده است (می خندد). اما در مورد «طوبی»، مسیر داستان این چنین بود و ما چیزی را به عنوان اضافه بر ماجرا وارد نکردیم. خودمان معتقد به این ماجرا بودیم که در ایامی هستیم که مردم نیاز به رجا و امیدواری دارند و داستان به این فضا ختم خواهد شد. ولی خود مسیر داستان لاجرم این اتفاقات را پیش می‌آورد.

*شما کارگردان کارکشته ای هستید و رگ خواب مخاطب دستتان است. متخصص ملودرام‌هایی هستید که از دهه ۷۰ و ۸۰ گرفته تاکنون پربیننده بوده است. نگاه فعلی شما به مخاطب چگونه است؟ و به نظرتان مخاطب با وجود پلتفرم‌ها، آزادی تماشای سریال‌های خارجی و کارهای متنوع چطور می‌تواند دوباره جذب تلویزیون شود یا تمهید شما برای او چیست؟ می‌دانیم که خیلی‌ها از تلویزیون فاصله گرفته اند.

سلطانی: فرهنگ بصری و دانش بصری مردم نسبت به دهه ۷۰ بسیار بالاتر رفته است. متریال و مدیایی هم که در اختیارشان است بسیار بیشتر شده است. درباره اینکه تلویزیون نمی‌بینند، می‌خواهم، بگویم خلاف فرمایش شما این اتفاق رخ داده است و مردم «طوبی» را می‌بینند. اگر این دوری از تلویزیون وجود داشت سریال «طوبی» هم باید چوب آن را می‌خورد اما درصد بیننده و نوع تعامل با مردم و فعالیت مجازی مردم نسبت به آن چیز دیگری را نشان می‌دهد.

*شاید این مواجهه و اقبال نسبت به کار شما نوعی استثنا باشد و به صورت روتین تلویزیون چنین مخاطبی برای یک اثر نداشته باشد. یا مخاطب به دلیل برند شما اثرتان را پیگیری می‌کند.

سلطانی: امیدوارم این چنین باشد، این را به عنوان یک تعارف می‌پذیرم ولی به شکل فنی‌تر، مخاطب هر جا قصه خود را ببیند و دغدغه‌های خود را تماشا کند این تعامل وجود دارد و هرچه را دستوری پیش ببریم و حقنه کنیم مقاومت منفی می‌گیرد. حتی در دوره طلایی تلویزیون هم مجموعه‌هایی ساخته شد که بیننده نمی‌دید و اعتقادش این بود که مثلاً این سریال ساخته شده است تا بگوید کتابخوانی خوب است. مردم اگر قصه‌های خوب باشد استقبال می‌کنند. بخشی را هم قبول دارم که تلویزیون باید بپذیرد که مخاطب ابتدا باید سریالی را ببیند و پای آن بنشیند تا بعد پیام و محتوای آن را درک کند. از این حیث یک فضای ۲ طرفه است.

بالای ۵۰ درصد سریال‌های شبکه خانگی حتی بازگشت سرمایه را هم تضمین نمی‌کنند البته امیدواریم که با ترافیک و… این درآمد دربیاید. من معتقدم که حتی در بدترین شرایط، باز هم برد مخاطب تلویزیون بی‌نظیر است.

امین زندگانی: این نگاه که تماشاگر با تلویزیون قهر کرده است یک روی دیگر هم دارد، اصولاً هنرمندانی که با تلویزیون کار کرده اند همیشه معرفتشان و رفاقت و برادری‌شان را ثابت کرده اند اما این اتفاق از آن طرف رخ نداده است. با این حال فکر می‌کنم اگر مهاجرتی رخ داده است و تماشاگر با تلویزیون قهر کرده است باید پرسید که این مهاجرت به کجا بوده است؟! آمار پلتفرم‌ها خیلی عجیب و غریب نیست و شاید معدود سریال‌هایی بتوانند آمار هفت یا هشت میلیونی داشته باشند. ما البته در حوزه سرگرمی ۲ دهه است که ضعیف کار کرده ایم. زمانی جنگ‌های شب جمعه‌ای داشته ایم که وسط مهمانی مردم تلویزیون را روشن می‌کردند. حالا تلویزیون تا حدی از آن صنعت سرگرمی فاصله گرفته است پس باید دید این هجرت از تلویزیون به کجا بوده است. نمی‌توان گفت به سینما بوده چون آمار فروش سینماها مشخص است. نباید آمار فروش را با آمار تماشاگر اشتباه بگیریم. بالای ۵۰ درصد سریال‌های شبکه خانگی حتی بازگشت سرمایه را هم تضمین نمی‌کنند البته امیدواریم که با ترافیک و … این درآمد دربیاید. من معتقدم که حتی در بدترین شرایط، باز هم برد مخاطب تلویزیون بی‌نظیر است. من سریالی داشته ام که در همین زمان‌ها هم دیده شده است. این برد مخاطب را از کجا می‌توان فهمید؟ از اینکه در همین کامنت‌ها، مخاطب از دیالوگی از (حتی) یک تبلیغ میان‌برنامه تلویزیون استفاده می‌کند. این یعنی مخاطب تلویزیون را می‌بیند، اما مثل کسی است که خیلی با او حرف نمی‌زند؛ آن ارتباط قدیمی را ندارد. در گذشته، مثلاً آقای حسین پاکدل به عنوان مجری پخش می‌گفت «سلام بینندگان» و ما مؤدب می‌نشستیم و احساس می‌کردیم بزرگ‌تری وارد خانه شده است. اما اکنون این وجاهت تلویزیون شاید به دلیل یک سری توقعات مخاطب و نگاهی که فکر می‌کردند، برخی آثار سفارشی است از بین رفته باشد. در بسیاری از آثار، متأسفانه سفارش‌ها باعث قهر مخاطب شده است. ولی هجرتی اتفاق نیفتاده است؛ اگر هجرتی صورت می‌گرفت، باید سالن‌های سینما از لحاظ تعداد تماشاگر پر می‌شدند. در پرفروش‌ترین فیلم‌ها، مثلاً در معروف‌ترین سالن‌ها، تنها ۲۰ نفر نشسته‌اند و این غم‌انگیز است.

*شاید به قول شما لزوماً هجرتی هم نباشد اما بالاخره مخاطب تلویزیون ریزش‌هایی داشته است.

زندگانی: من می‌خواهم بگویم که این مسئله را مختص تلویزیون نکنیم. اما می‌توان پرسید چه شد که در این فضای قهر «طوبی» نوعی آشتی را ایجاد کرد؟ اگر روی این رویکردها پیش برویم، به آن روزها باز خواهیم گشت. حتی با رویکرد قصه‌های جذاب، سینمای آن دهه‌های طلایی نیز باز خواهد گشت. سینمایی که اگر بخواهیم مقایسه کنیم، در اوایل دهه ۷۰، سینما شهر قصه، صف‌هایی داشت که بعضی وقت‌ها از صف گوشت، روغن و بنزین هم طولانی‌تر می‌شد و سه دور این صف‌ها پیرامون یک سالن سینما تکرار می‌شد تا مردم بتوانند یک فیلم ببینند. آن مخاطب کجا رفته است؟ چه می‌خواهد؟ یا اصلاً «طوبی» مگر توسط کسی از کره مریخ نوشته شده است؟ یکی آمده اصولی را رعایت کرده که براساس آن مولفه ها کاراکتر را دوست داشته باشید، کاراکتری در قصه ایجاد شده که خود ما را بیچاره کرده است و اذیت می‌کند. خود ما یک نفس از دست اتفاقات آن شخصیت نکشیدیم و کارگردان اصلاً از هیچ‌کدام از این مولفه ها و نمودارهای رو به رشد اتفاقات در یک سریال نمی‌گذرد. می‌خواهم بگویم که اگر این فرمول‌ها را پیدا کنیم و ترکیب کنیم، می‌توانیم اتفاقات خوبی را رقم بزنیم.

*حتما رعایت این مولفه ها از طرف خود سازندگان سریال‌ها خیلی اهمیت دارد، مواجهه‌ای هم خود شما با مخاطب داشته اید که بخواهید حضور در سریال‌ها را در زمان حال با سال‌های پیش مقایسه کنید؟ گاهی برخی بازیگران می‌گویند هم صنفی هایشان هم آثار را نمی‌بینند.

زندگانی: مولفه‌های دیگری هم هست مثلاً به یکی از همکارانمان زنگ می‌زنیم و درباره «طوبی» حرف می‌شود و می‌پرسد «طوبی» چیست؟ بعد رد می‌شود و قطعه «با من بمان» ترانه تیتراژ را زمزمه می‌کند و می‌خواند. بخشی از این ماجرا این است که ما این ژست را داریم که تلویزیون نگاه نمی‌کنیم.

بخشی از این مسئله را هم اینگونه باید دید که به جرات می‌توانم اعتراف کنم کار کردن برای تلویزیون شهامت می‌خواهد، نه به دلیل نگاه مردم. شوخی نیست؛ ۲۰۰۰ سکانس بازی کردن، کارگردانی کردن و نوشتن با دنیایی از محدودیت‌ها. یادم است سروش صحت نازنین یک بار در جلسه‌ای که آقای ضرغامی بود و دورانی که تلویزیون سه شبکه داشت، با اشاره به محدودیت‌ها گفته بود «این لیستی که جلوی من گذاشتید، ساده‌تر می‌کردید و به نویسنده‌ها می‌گفتید چه بنویسند. الان شما ۳۰ تا ۴۰ مورد نوشته‌اید که راجع به این‌ها چیزی ننویسیم در آن صورت ۲ یا ۳ مورد می‌شد که می‌گفتید درباره چه بنویسیم.»

در حال حاضر هم ما آزادی پلتفرم‌ها و شبکه‌های اجتماعی را نداریم و باید دید چه شد که داستانی با این رویکرد اعتقادی موفق شد؟ قصه‌ای که شاید همه فکر می‌کردند در ابتدا تماشاگر را حتی کسانی را که به این قضیه اعتقاد دارند، پس بزند. شوخی نیست. در همین فضایی که می‌گویید مخاطب تلویزیون پایین است، همسایه محل من کار را دیده، دختر بچه چهار ساله و پنج ساله کار را دیده، دانشجو دیده و آدم روشنفکر و همکار ما هم دیده و تیتراژ را شنیده است. این یک فرمولی دارد. این فرمول است که اگر مخاطب با تلویزیون فاصله هم گرفته، دوباره او را جذب می‌کند.

ادامه دارد...