خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _جواد شیخ الاسلامی: محمد رسولی شاعر جوان و آئینی است که سالهای اخیر اجراهای مهم و مؤثری در مراسمهای ملی، میهنی، مذهبی و انقلابی داشته است. آخرین شعرخوانی او پیش از خطبههای مقام معظم رهبری در نماز جمعه نصر، که با حضور بیش از ۲ میلیون نفری مردم در مصلی برگزار شد، مورد توجه قرار گرفت و بعضی از ابیات او زبانزد مردم شد.
فرصتی دست داد تا با این شاعر انقلابی گفتوگو داشته باشیم و به تفصیل درباره شعر، نوحهنویسی و شعرخوانی در نماز جمعه نصر با او صحبت کنیم.
مشروح این گفتگو در ادامه میآید؛
* آقای رسولی! از اینجا شروع کنیم که چگونه به شعر علاقهمند شدید؟
مثل همه کسانی که دست به قلم میشوند از نوجوانی به شعر علاقه داشتم و شعر معاصر و گنجینه کهن شعریمان را دنبال میکردم. قاعدتاً اگر ذره طبعی هم داشته باشی، همین انس با شعر، خواندن کتابهای شعر، پیگیر بودن فضاهای ادبی و حضور در اتمسفر شعر بعد از یک مدت کمک میکند که شعر بنویسی.
* یادتان است اولین شعری که نوشتید چه شعری بود؟
من به واسطه علاقهمندی خواهرم به حافظ که هفت سال از من بزرگتر هستند و همیشه در منزل شعرهای حافظ را از حفظ میخواندند، به مشاعره با ایشان ترغیب میشدم. در دوره نوجوانی هم کتاب شعرهای مخصوص نوجوانان را میخریدم؛ مثلاً کتاب «نان و پروانه» که گزیده شعر نوجوان بود و خیلی از شعرهای مرحوم قیصر امینپور در این کتاب بود و من آنها را حفظ میکردم. به فضای شعر آئینی هم به خاطر روحیه و فضای خانواده بسیار علاقهمند بودم. یادم است کتاب «آینههای ناگهان» قیصر امینپور را خواهرم برای تولدم خریده بود و با آن خیلی انس داشتم. مثنوی نینامهاش را حفظ کرده بودم و بعداً اولین غزلم را متأثر از نینامه قیصر، برای حضرت زینب (س) نوشتم؛ اگر اشتباه نکنم سال ۸۴. از آن طرف شعرهای آئینی معاصری را که انتشارات «آرام دل» چاپ میکرد میخواندم. مثلاً یکی از کسانی که خیلی پیگیر بودم آقای علیاکبر لطیفیان و کتاب «سه نقطه» ایشان بود. ترکیب شعرهای آئینی و شعرهای شاعرانی مثل قیصر امینپور و سیدحسن حسینی و… کم کم به فضای ادبی من شکل میدادند.
* شما ساکن تهران هستید و تهران جلسات شعری زیادی دارد. در چه جلسات و انجمنهای ادبی شرکت میکردید؟
من بیشتر از جلسه، کتاب میخریدم و میخواندم. یعنی هر سال نمایشگاه کتاب میرفتم و خیلی کیف میکردم. هر سال با رفیق قدیمیام آقای رضا زنگنه که الآن دکتری ادبیات دانشگاه تهران هستند، به نمایشگاه کتاب میرفتیم. رضا زنگنه بیشتر در قسمت تاریخ ادبیات سیر میکرد و من در قسمت شعر معاصر. واقعاً کیسه کیسه شعر معاصر را میخریدم و هرچه خریده بودم در دو هفته میخواندم. و خیلی میآموختم واقعاً. یکی از کتابهایی که به من کمک کرد، کتاب «رصد صبح» آقای محمدکاظم کاظمی بود که گزیدهای از شعر بهترین شاعران جوان کشور را نقد کرده بودند. همچنین کتابهای استاد شفیعی کدکنی مثل «موسیقی شعر» یا «شاعر آینهها» را میخواندم. به خصوص وقتی که به سبک هندی علاقهمند شده بودم.
* یعنی برای آموزش شعر به هیچ جلسه شعری نرفتید؟
جلسات را از وقتی که مطمئن بودم میتوانم شعر بنویسم، میرفتم. یکی از جلسات اصلی همین جلسات مجمع شاعران اهل بیت (ع) بود که استاد امیری اسفندقه تشریف میآوردند و برای من خیلی مؤثر بود. اولاً باعث میشد آدم در فضای شعر زندگی میکند، دو اینکه مجاب میشدی که هر هفته با یک شعر جدید بروی، و سه اینکه آن نقدها و صحبت کردنها واقعاً آموزنده بود. مخصوصاً با زبان لطیف استاد امیری اسفندقه که اگر نقد جدی و بلندی هم میکردند، جوری صحبت میکردند که هم از آن میآموختی و هم ناراحت نمیشدی. جلسه «حلقه روشنا» دانشگاه تهران هم دیگر جلسهای بود که شرکت میکردم. حلقه روشنا را آقای حدادیان راه انداخته بودند و آنجا هم آقای امیری اسفندقه استاد جلسه بودند. بعضی از شاعران مطرح امروز کشور از آن جلسه بیرون آمدند و واقعاً جلسات خوبی بود.
* یک نکته درباره استاد امیری اسفندقه نقش ایشان در تربیت شاعران آئینی در سالهای اخیر است. شاید خیلیها از میزان این تأثیرگذاری خبر نداشته باشند. میخواهید توضیح بدهید؟
الآن که شما گفتید من هم به آن توجه کردم. این قضیه را میدانستم ولی به آن آگاهی نداشتم. بله، واقعاً اتفاق بزرگی توسط استاد امیری اسفندقه رقم خورده است. خیلی از شاعران آئینی و حتی غزلسرایان آزاد مدیون ایشان هستند. هم تربیت طبع و ذوقشان، هم اینکه در فضای شعر ماندند و از شعر زده نشدند. چون بعضی اساتید کاری میکنند که ذوق شما کلاً کور میشود و عطای شعر را به لقایش میبخشی!
* این تأثیرگذاری وقتی اهمیت پیدا میکند که میدیدیم بچههایی که شعر آئینی یا هیأتی کار میکردند، در حوزه زبان مشکلات جدی داشتند. قطعاً حضور آقای اسفندقه با آن زبان سخته و خراسانی و سفت و سخت، کمک زیادی به شعر این بچهها کرده است.
دقیقاً. آقای امیری اسفندقه در یکی از جلسات مجمع شاعران اهل بیت (ع) از کلمه «عصمت واژگان» استفاده کردند. این کلمه برای من کلمه خیلی الهامبخشی بود. آقای اسفندقه میگفتند اگر شما میخواهید برای اهل بیت (ع) شعر بگویید، بین دو کلمه هممعنی هم باید بهترین را انتخاب کنید. نه تنها باید مراقب باشید تا با استخدام بعضی کلمات و حملات، موجب وهن اهل بیت (ع) شوید، بلکه هرجا که وزن اجازه میدهد باید بهترین کلمه را استخدام کنید. حتی عصمت تخیل؛ یعنی باید مراقب باشید که تخیل شاعرانه شما در شعر اهل بیتی به چه سمتی میرود. مثلاً میگفتند شعر گفتن برای اهل بیت (ع) حتی از نظر فنی، خیلی سختتر از این است که برای یک معشوق زمینی شعر بنویسی. چون آنجا خیلی راحتتر میتوانی حرف بزنی، ولی اینجا دایره لغات و تخیلات محدود میشود.
خودم از محضر استاد امیری خیلی استفاده کردهام. خیلی وقتها میبینیم شعر هیأت در زبان ضعف دارد اما حضور کسی مثل ایشان در کنار شاعران آئینی سطح شعر را بسیار بالا میبرد. یک نکته دیگر درباره ایشان هم این است که آقای اسفندقه واقعاً معتقد به شعر آئینی بود، در حالی که بعضی اساتید شعر با اینکه خودشان آدمهای مقید و مذهبی هستند، اعتقادی به شعر هیأت و شعر آئینی ندارند.
* یکی از فعالیتهای شما نوشتن شعرهای نوحه است که شاعران آئینی و هیأتی به آن «سبکنویسی» میگویند. از این تجربه بگویید. چطور شد که وارد سبکنویسی شدید؟
من قبل از اینکه شعر بنویسم، نوحه مینوشتم. ما از بچگی با آقای مهدی زنگنه که حق استادی بر گردن من و خیلی از نوحهسرایان امروزی دارند، هممحل بودیم. زمانی که شاید ده یازده ساله بودیم، مداحهای سرشناس و هیأتهای بزرگ نوحههای ایشان را میخواندند؛ مثل آقای کریمی، طاهری، بنیفاطمه و دیگر مداحها. این برای من خیلی جذاب بود که این شعرها کار همین آقامهدی خودمان است. به خاطر همان علاقهای که به شعر و هیأت داشتم، ترغیب شدم که خودم هم شعر نوحه بنویسم. شروع به نوشتن کردم و به آقا مهدی زنگنه نشان میدادم. او غلطگیری میکرد و اصلاح میکرد و من در این رفت و برگشتها از او یاد میگرفتم؛ هم ملودی و ریتم را، هم سبکنویسی را. ایشان هم بعد از مدتی جلسهای در منزلش گذاشت که خیلی از نوحهسراهای امروز آنجا جمع میشدیم و شعر و نوحه کار میکردیم. بعد از یک مدت تمرین و نوشتن هم، این شعرها را به واسطه ایشان به دست مداحهای بزرگ میرساندیم که تا همین الآن هم ادامه پیدا کرده است. این کار آنقدر برایم جدی است که من شعر و نوحه را به یک اندازه میپردازم.
واقعاً شگفتانگیز و شیرین است. به خصوص از این جهت که میبینی خدا به واسطه اهل بیت (ع) چه نعمتی به تو داده است. در حالتی که شاید خودت خواب باشی، شعر تو در یک جای دیگر یک عدهای را به عالم معنا وصل میکند. یا میبینی یکی شمارهات را پیدا کرده و از یک جای دوری از ایران زنگ زده که ما این شعر و نوحه را در هیأت خودمان خواندیم و کیف کردیم. من فکر میکنم آن روزی که این شعر در فلان نقطه کشور خوانده شده، اصلاً کجا بودم و داشتم چه کار میکردم؟ من در یک جای دیگری مشغول زندگی و کار خودم بودم و همان لحظه از آسمان برای من برکات میریخته است. چه چیزی بالاتر از این میخواهیم که به واسطه یکی از این کارهای ما، یک کسی ارتباطش با خدا و اهل بیت (ع) تغییر کرده باشد؟ همین یک نفر میتواند آخرتمان را آباد کند.
هدف زندگی همین است که انسانها در مسیر تعبد خدا قرار بگیرند و پیش بروند دیگر. هرکس واسطه این اتفاق باشد، توفیق بزرگی به دست آورده و در آن هدایت سهیم شده است. من برکات دنیویاش را هم زیاد دیدهام. بلاها دفع میشود، مواقع گرفتاری گرهات از جایی که فکرش را نمیکنی باز میشود. به قول قدیمیها هیچوقت به «چه کنم چه کنم» نمیافتی.
* به شعرهایی که در مدت اخیر سرودید و مراسمهایی که در آنها شعرخوانی داشتید بپردازیم که مهمترین آنها شعرخوانی در نماز جمعه نصر بود. درباره این تجربه صحبت میکنید؟
این شعرخوانیها تجربه بسیار بزرگ و ارزشمندی بود. اولاً باید بگویم این شعرها در فرصتهای کوتاهی گفته شدند؛ چه برای مراسم نماز جمعه نصر، چه برای تشییع شهید رئیسی، چه مراسم شهید هنیه و یا شعرخوانی در دیدار مداحان با مقام معظم رهبری. در همه این مراسمها فرصت کم بود و شعرها در زمان کوتاهی نوشته شد. لطف اهل بیت (ع) و حضرت زهرا (س) بود که توانستم با توسل به این عزیزان کار را جمع کنم و ارائه بدهم. راجع به این شعرها هم من این ادعا را ندارم که بگویم اثر فاخری در تاریخ ادبیات ایران خلق کردهام. ابداً چنین ادعایی ندارم، کما اینکه به ضعفهایی که در شعرم است واقف هستم. چون واقعاً فرصت نبود که روی شعر با دقت بیشتری کار کنم و همه کم و کاستیها را برطرف کنم. اما میخواهم بگویم که آیا همین که ما بتوانیم روحیات مردم را درگیر کنیم و تحت تأثیر قرار بدهیم، شعر اتفاق افتاده یا نه؟ البته من نمیگویم همه شعرهایی که نوشتم هیچ وجه شعری نداشت؛ طبیعتاً تلاش کردم که از نظر شعری تجربه خوبی باشد، اما نکتهاش این است که آیا اینها شعر بودند یا نه؟
آقای شفیعی میگوید شعر رستاخیز کلمات است. این شعرها هم از رستاخیز جان من برآمدهاند. یعنی واقعاً با همه وجودم آنها را نوشتم و هیچ مصرع بی دلیلی نیاوردم. شاید میتوانستم در انتخاب واژگان بهتر عمل کنم ولی اینکه بعضی جاها مورد اقبال قرار گرفته است، اولاً عنایت خداست، دوماً اینکه با وجودم شعر گفتم و با وجودم خواندهام.
* طبیعتاً شعری که برای فضای عمومی انتخاب میشد باید ویژگیهایی داشته باشد که متفاوت از یک شعر کلاسیک و برای فضای نخبگانی است.
بله. من هم در حد سواد و طبع خودم غزل دارم، ولی برای فضای عمومی نمیشود تغزل کرد. بهتر است که قالب مثنوی یا قصیده باشد. چون حرف زیاد است و با غزل نمیتوان آن حرفها را زد. مخصوصاً جایی که میخواهی حماسه بگویی یا سوگ بگویی و مردم با آن ارتباط برقرار کنند. حتی اگر شاعر بزرگی هم باشی باید بدانی که قرار است برای عامه مردم شعرخوانی کنی.
* تجربه شعرخوانی در محضر رهبری چگونه است؟ چندبار این تجربه را داشتهاید؟
من قبلاً یکبار در دیدار شاعران آئینی با حضرت آقا شعر خوانده بودم؛ سال ۹۶. شعر برای مدافعان حرم بود و اولین تجربهام آنجا بود. موقعی که میکروفون را جلویم گذاشتند، خیلی استرس داشتم و حتی یادم نیست شعر را تا آخر خواندم یا نه! دومین تجربه دیدار مداحان با حضرت آقا بود که البته خیلی متفاوت از تجربه قبلی بود. اولاً که ۴ هزار نفر آنجا نشسته بودند که همه اهل فن و اهل ارزیابی بودند و همه حواسها جمع بود. دوماً حضور خود آقا که هم به ادبیات و شعر مسلط هستند، هم به موضوعی که قرار بود دربارهاش شعرخوانی کنم؛ یعنی حضرت زهرا (س) و حاج قسم و بحث غزه که آن روزها تازه رخ داده بود. قبل از اینکه این اتفاق بیفتد به اهل بیت (ع) توسل کردم و از آنها کمک خواستم و الحمدلله برایم راحت بود. به لطف خدا و اهل بیت (ع) تجربه شیرینی شد.
* به شعرخوانی در نماز جمعه تاریخی رهبر انقلاب برسیم. آن روز هنگام شعرخوانی مقام معظم رهبری هم حضور داشتند؟
نه تشریف نداشتند. به من گفتند ایشان ساعت ۱۱ میآیند و موقع شعرخوانی حضور دارند ولی وقتی که پشت تریبون بودم، آقا هنوز وارد جایگاه نشده بودند. به من هم گفتند حواست باشد که اگر آقا بین شعرخوانی آمدند، باید شعر را متوقف کنی و بعد ادامه بدهی. منتها ایشان موقع شعرخوانی نبودند و کمی دیرتر وارد شدند.
* ولی شعرخوانی خاصی بود و میلیونها نفر داشتند به صورت حضوری یا پای تلویزیونها آن را میشنیدند. بعضی از مصرعها و بیتها هم سر زبانها افتادند، مثل «شما سنگرشکن دارید و ما خیبرشکن داریم».
این بیت جز آخرین ابیاتی بود که به کار اضافه کردم. فردای شهادت سیدحسن عزیز بود که من این مثنوی را نوشتم. یعنی این شعر را قبل از وعده صادق و خبر نماز جمعه رهبری نوشتم. وقتی که برای شعرخوانی به نماز جمعه دعوت کردند، وعده صادق هم اتفاق افتاده بود و نیاز بود که بُعد حماسی شعر را بیشتر کنم. همان شب جمعه بود که هفت هشت بیت دیگر اضافه کردم و این بیت هم جز همان ابیات بود. موقع شعرخوانی هم حس و حال خاصی داشتم. سیدحسن نصرالله شهید شود و وعده صادق رقم بخورد و آن نماز جمعه خاص شکل بگیرد که حضرت آقا بیایند. حالا اینجا من باید شعر بخوانم. انگار خودت هم کارهای نیستی و گفتهاند نقش تو اینجا این است. مثل شعرخوانی در بیت، این شعرخوانی هم انگار از من جدا شده؛ انگار آن اثر یک موجودیت واحد دارد و من یک موجودیت دیگر. انگار آن شعرخوانی از من جلوتر در حال حرکت است و من دارم همینطور نگاهش میکنم.
* از آن لحظه چه به یاد دارید؟ لحظه قرار گرفتن پشت تریبونی که میلیونها نفر شنوای آن هستند و در مصلی هم جمعیت بسیار زیادی حضور پیدا کرده است.
اولش که پشت میکروفون رفتم، گفتم بخوان و برو! خیلی به اینکه مردم بشنوند، توجه نکن. چون آن جلو خیلی هرج و مرج و همهمه بود. هنوز مهمانها داشتند میآمدند و خیلیها هم ایستاده بودند. میکروفون خراب بود و همان اول به من گفتند به میکروفون دست نزن. گفتم یا خدا! چی شده؟ چرا به میکروفون دست نزنم؟ ترسیدم اصلاً! بعد گفتند پیچ میکروفون خراب شده و هر کاری میکنیم دوباره میآید پایین. میکروفون به جای اینکه مقابل دهن باشد، سرش پایین بود. صدای خودم را درست نمیشنیدم. تریبون هم یک جوری بود که مردم آن طرف بودند.
وقتی شعرخوانی را شروع کردم اصلاً آنها را نمیدیدم ولی به یک سری از ابیات که رسیدم، شعار مردم را شنیدم و خودم هم حالم عوض شد. بعدش خواندنم هم تغییر پیدا کرد. جاهایی که میدیدم جمعیت واکنش نشان میدهد توقف میکردم. یکی که از تیم حفاظت آقا بود و کنار تریبون ایستاده بود. بیت «اگر دنیا هم آید پشتتان، ما پنج تن داریم / شما سنگرشکن دارید و ما خیبرشکن داریم» را خواندم که جمعیت واکنش نشان داد. این عزیزی که کنارم ایستاده بود، دم گوشم گفت دوباره بخوان این را! من هم دوباره خواندم.
* در پایان صحبت، حرفی خطاب به شاعران دارید؟
امروز برای خودم و برای همه وظیفه و کار مهمتری از حرکت برای نابودی این جنایتکاران و آزادی فلسطین نمیدانم. دعا میکنم هر روز قدمی در این مسیر برداریم و نسبت به این موضوع واقعاً دغدغه دارم. خیلی روزها عذاب وجدان دارم و با خودم میگویم تو میتوانستی چند تا شعر و نوحه دیگر هم بنویسی. خدا کمک کند تا بتوانیم این روزها تمام کارهایمان را در مسیری مبارزه با اسرائیل و حمایت از فلسطین و لبنان قرار دهیم. آقا هم به عنوان مرجع و رهبر حکم دادند که کمک به این جریان بر همه مسلمین فرض است. این قطعی است که هرکسی با هر توانی که دارد باید کار کند. کمکاری کردن میتواند عقوبت داشته باشد و ما را از این قافله بزرگی که در حال حرکت است عقب بیندازد.