به گزارش خبرنگار اجتماعی مهر، راستش را بخواهید من پامنبری حاج محمودم البته اگر سابقه بیست ساله را بتوان پامنبری حساب کرد. از همانها که با سنگ به سنگ چیذر و امامزاده خو گرفتهاند، بیست سال است روضههایش را با گوش جان شنیدم در محرم و باقی ایام سال با صدایش رشد کردم اما این دعوت و این روضه متفاوت است.
این روضه را اندازه همه روضههای رفته و نرفتهاش دوست داشتم. اندازه ببار ای بارون ببار، اندازه بالا بلند بابا، اندازه ما از تو به غیر تو نداریم تمنا و اندازه تمام خاطراتم کنج امامزاده علی اکبر.
در روضه مادر حاج محمود امسال غوغایی به پا بود. زنانی از همه اقشار، پیر و جوان. یا عصا در دست داشتند یا کودکی در آغوش. برخی جوانتر بودند انگار آمده بودند کلاس آموزشی.
هر تصویری را که میدیدم بارها و بارها این سوال ذهنم را درگیر میکرد که چه قدر باید گور بابای دنیایت پر رنگ باشد، که اینجا این طور از گوش دختر هشت ماههات گوشواره در بیاوری یا نوعروسی باشی که آخرین عکس را با حلقه ازدواجت بگیری و تقدیمش کنی.
اصلاً نه! تو چه در روضه یاد گرفتی که عالم طمع را به سخره گرفتهای.
راستش را بخواهید از در و دیوار هیئت حاج محمود بوی محبت و انسانیت میآمد و من نشسته بودم و عشاق حسین را نظاره میکردم.
با زن جوانی گفتوگو کردم؛ صدایش کمی میلرزید، انگار بغض گلویش را میفشرد گفت: که ۲۰ روزی است که در تصادفی پدر و برادر نوجوانش را از دست داده و دختر خردسالش هم بر اثر همان تصادف در کما بوده است.
گفت: نیت کردم، اگر خدا دخترم را برگرداند. شب شهادت حضرت زهرا (س) به مردم غزه و لبنان کمک میکنم. دخترم را از حضرت زهرا (س) دارم و اینجا هستم تا همه دارایم که همین دو سکه بود را تقدیم به مردم غزه کنم تا به عهدم وفا کرده باشم.