مجموعه داستان «عروس خاک» نوشته آذر خزاعی سرچشمه توسط نشر شاهد منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش خبرگزاری مهر، مجموعه داستان «عروس خاک» نوشته آذر خزاعی سرچشمه به تازگی توسط نشر شاهد منتشر و روانه بازار نشر شده است.

این مجموعه شامل ۲۰ داستان کوتاه است که عناوین‌شان به این‌ترتیب است: چشمان کاملاً باز، یادم تو را فراموش، سید، عروس خاک، فرمانده ای که نمی شناختم، آخرین شب، تانکر سیار، برادرم خسرو، آب ها، کانال، یک سرباز کامل، صداها، روز پنجم، تنها شش نفر، تک درخت، زیر خط دشمن، سه راه مرگ، لحظه ی آخر، هر سه نفر، موذن.

نویسنده کتاب پیش رو می‌گوید داستان‌های این‌مجموعه با محوریت خانواده، دوستی، صمیمیت، ایثار و از خود گذشتگی در میدان نبرد شکل گرفته‌اند. خزاعی در این مجموعه داستان تلاش کرده با محور قرار دادن یکی از اعضای خانواده؛ دختر، خواهر، پدر، پسر، همسر تصویری معنوی از فضای خانواده در دوران دفاع مقدس چه در جبهه و چه در پشت جبهه به خواننده ارائه دهد.

خزاعی در داستان‌هایش اشاره ای به حرم معصومین کرده که نشان می‌دهد شخصیت هایش به معصومین و بزرگان برای راهی که انتخاب کرده اند متوسل شده اند.داستان های این کتاب تصویری از ایثار و از خودگذشتگی و از جان گذشتن برادر به خاطر برادر، دوست بخاطر دوست و رزمنده بخاطر رزمنده را نشان می دهد و انگار جبهه جنگ دانشگاهی می شود برای به کمال رساندن دانشجویانش برای پیشی گرفتن و از جان گذشتن برای فداکاری و ایثارو برای رها شدن از تمامی قید و بندهای زمینی شخصیت های داستانهای این مجموعه اینگونه اند که دل بستگی های زمینی خود را پشت سرگذاشته و از خانواده و شهر و روستاو دیار خود دل کنده اند و به دیاری آمده اند که همه یک رنگ و یک هدف و یک مقصد دارند و آن هم رسیدن به معبود ازلی و ابدی است و برای رسیدن به معبودشان جز جان خود چیز دیگری ندارند که فدا کنند.

آدم‌های این‌کتاب چنین‌شخصیت‌هایی هستند: رزمنده‌ای که در لحظات آخر به یاد همسر و روز آخر خداحافظی و تولدش می‌افتد، خواهری که دو برادرش را نزدیک خط بدرقه می کند و چشم به انتظار بازگشت آنها لحظه شماری می‌کند، پسری که در لحظات آخر مدام ذکر می‌گوید، طلبه‌ای که در وضعیتی بسیار سخت تلاش می‌کند جنازه برادرش را از تیررس عراقی ها به عقب برگرداند، پسری که به مادرش قول داده هنگام عقد خواهرش حاضر باشد اما… جوانی که زمین کشاورزی پدر و مادرش را رها می‌کند و به جبهه می رود و سقای آب می‌شود، جوان دیگری که بالای سرجنازه برادرش ایستاده و از اسیر عراقی که برادرش را شهید کرده می‌گذرد، رزمنده‌ای که جنازه دوستش را در قایقی می‌گذارد و تمام تلاشش را می‌کند آن‌را به عقب برگرداند، سه برادر که برای نجات دادن همدیگر از هم پیشی می‌گیرند، دو برادر که هر کدام در یک موقعیت حساس جنگی ایثار می‌کنند و از جان خود می‌گذرند، نوجوانی که به زحمت رضایت پدر و مادرش را می‌گیرد تا در کنار برادرش در جبهه باشد، دختری که چشم انتظار بازگشت پدرش از جبهه است تا همرزم پدرش می‌رسد و خبر می‌دهد...، زنی که از شوهر رزمنده اش قول می‌گیرد هنگام فارغ شدنش حضور داشته باشد، سه نفر نوجوان بچه محل قرار می‌گذراند هر جا که هستند با هم باشند و درجبهه نیز.

در بخشی از داستان «موذن» از این‌کتاب می‌خوانیم؛

گلوله از آسمان می با رید صلات ظهر بود و گرما بیداد می کرد.

پسر بالای سر پدر رسید. با بغض گفت: «پدر وقت نماز است، مثل همیشه اذان بگو.»

پدر گفت: «الله اکبر… الله اکبر…»

پدر اشاره کرد برو! و بعد دیگر نفسش بالا نیامد. پسر می دوید و لحظات خوش اذان گفتن با پدر را در کودکی و نوجوانی در حرم به یاد می آورد. ناگهان سوزشی در پشت احساس کرد.

پسر بر روی زمین افتاد. عراقی ها بالای سرش رسیده بودند. زیر لب زمزمه می کرد، به «لاله الاالله» رسید، خاموش شد.

این‌کتاب با شمارگان هزار نسخه و قیمت ۸۵ هزار تومان عرضه شده است.