به گزارش خبرنگار مهر، سید علیرضا عالمی در پنل «فلسفه اسلامیِ فرهنگ» همایش ملی فلسفه فرهنگ با تاکید بر دیدگاههای رهبر معظم انقلاب که در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در تهران و قم برگزار شد گفت: فرهنگ از موضوعاتی است که بسیار در مورد آن گفته میشود اما کمتر عالمانه بدان پرداخته میشود و از این نظر مظلوم است به گونهای که در وضعیت بحرانی قرار دارد. واژه بحران را در چند حوزه مربوط به فرهنگ مانند: توجه علمی به بحث فرهنگ، فهم علمی فرهنگ، دلالتهای فرهنگ و کاربست فرهنگ میتوان به کار برد.
وی افزود: در حالی که فرهنگ گستره بسیار مهمی از حیات بشری را در بر میگیرد و نیازمند پردازش علمی در همین حد است در حالی که در دانشگاهها و مراکز علمی ما چه مقدار به فرهنگ به صورت علمی پرداخته میشود آیا رشتهای تحت عنوان فرهنگ و فرهنگ پژوهی با این درجه از اهمیت وجود دارد؟ تا جایی که بنده اطلاع دارم وجود ندارد بنابراین جایگاه علمی فرهنگ مغفول است. با چنین زمینه و پرداختی به فرهنگ ما چگونه میتوانیم از توجه علمی به فرهنگ با توجه به جایگاه مهم و حیاتی اش در زیست بشر سخن بگوییم؟ بنابراین ما در این بخش با بحران جدی مواجه هستیم.
مدیرگروه مطالعات تمدن نوین اسلامی مرکز مطالعات پیشرفت و تمدن پژوهشگاه ادامه داد: در بحث فهم فرهنگ نیز وضعیت بحرانی است. خود غربیها هم فرهنگ رو که خاستگاه غربی دارد طورهای مختلف تعریف میکنند و فهم متنوعی از آن دارند ولی جایگاه آن در مطالعات علوم انسانی مشخص است اتفاقی که در اینجا نیفتاده. وقتی در این بخش این اتفاق بیفتد در خصوص دلالت فرهنگ و کاربست زیستی آن و حوزههای مرتبط نیز دچار بحران خواهیم بود که هستیم. این وضعیت باعث میشود ما بازنگاهی جدی به مقوله فرهنگ داشته باشیم و سعی کنیم از منظرهای گوناگون به این مفهوم ک یک مفهوم جدید و وارداتی است داشته باشیم؟ تا مواجههای علمی و روشمند در این خصوص صورت پذیرد. یکی از راهها این است که ما به روش گذشتگانمان توجه کنیم که چگونه با این دست مفاهیم ارتباط علمی برقرار کردند. در مباحثی از این دست دو گونه برخورد صورت پذیرفته:
- برخی با نگاه سلبی در طرد مفاهیمی از این دست کوشیدهاند
- دستهای دیگر هم سعی میکنند آنرا فهم کنند، هضم نمایند و در راستای کاربست علمی صحیح و صواب آنرا دچار تطور کنند.
عالمی ادامه داد: به نظر میرسد با توجه به اینکه برخی از مفاهیم از نظر کاربستی در فضای علمی دارای چونان اهمیتی هستند که عملاً کنار گذاشتن آنها ممکن نیست بنابراین راه چاره دوم به صواب نزدیکتر است. زمانی یک اصطلاح در فضای علمی مقصد، کاربست شایسته ای مییابد که بتوان در فضای علمی به تطوری از آن- با توجه به نیازها و بایستههای محیط بومی- در جهت صورت بندی متناسب زیست تمدنی مطلوب دست یافت. در بحث فرهنگ نیز ما به مرحله تطور مفهومی رسیدیم میتوانیم از آن کاربست صحیح، و صواب و روشمند داشته باشیم، در حالی که هنوز ما در مرحله ترجمه قرار داریم و از نظر علمی به مرحله فهم نیز نائل نیامدهایم.
این نویسنده و پژوهشگر اضافه کرد: به نظر میرسد پیشینیان این روشمندی را در کاربست مفاهیمی از این دست – که از نظر علمی وارداتی هستند- در فضای علمی و تمدنی به صورت موفق نشان دادهاند. مثال تاریخی آن تطور مفهوم «مدینه» به مفهوم «تمدن» در فضای اندیشهای در تمدن اسلامی است. مسلمانان در این خصوص تنها به ترجمه قناعت نکردند و فهم صوابی در محیط تمدنی از آن ارائه کردند و دست به تطور مفهومی در آن مطابق با فضای علمی تمدن اسلامی زدند و مفهومی جدید از دل آن پدید آوردند که مفهوم نخستین [مدینه] را دچار فراموشی کرد. از اولین مفاهیم در علوم اجتماعی مفهوم مدینه (به یونانی پولیس) با خاستگاه یونانی است که بسیار از مفاهیم دیگر مانند پولی تیا (جمهوری) و پولتیک (سیاست) از آن اخذ شده و وام گرفته که نشان دهنده اهمیت خاستگاه مفهومی پولیس یا مدینه در مباحث کلیدی زیستی بشر است. پولیس یا مدینه یک سازه که در آن انسانها زندگی میکنند نیست در حالی که از نظر علمی مدینه محیطی اجتماعی است که در آن جستجوی خوشبختی میشود
وی تصریح کرد: یعنی اجتماعی که در آن جستجوی سعادت امکان پذیر میشود. هم در قرائت افلاطونی و هم در قرائت ارسطویی هدف این محیط سعادت است اگر چه در چگونگی آن دچار تفاوت هستند افلاطون رویکرد عقلانی در فهم مدینه دارد و بیشتر به دنبال این است که مدینه یا شهر باید چگونه باشد؟ در حالی که ارسطو نگاهی تجربی دارد و به دنبال این است که شهر چگونه پدید میآید؟ هدف در قرائت افلاطونی عدالت است و در قرائت ارسطویی خیر برین. هم چنین در تصور یونانی در محیط مدینه برای اهل مدینه ویژگیهایی وجود دارد مانند جنسیتی بودن: (فقط مرد آزاد میتواند شهروند باشد اهل مدینه باشد) طبقاتی بودن (یعنی انسانهای شریف و پاک نسل میتوانند عضو این مدینه باشند) تربیت یافته بودن (کسانی که تربیت یافته نیستند حتی اگر مرد ازاد و از نسل پاک و شریف باشند نمیتوانند عضو مدینه / شهر باشند) از نظر جغرافیایی هم باید نفوس مشخص داشته با شد (به گفته افلاطون در قانون جمیعت ۵۰۴۰ نفر برای شهر مطلوب است) این مفهوم [مدینه] وارد فضای علمی تمدن اسلامی شده است سوال این است که اندیشمندان مسلمان و جامعه علمی چگونه با آن برخورد کردند چه سنخیتی با تمدن اسلامی داشته و چرا و چگونه آنرا به کار بسته اند و در نهایت خروجی مفهومی آنچه بوده است. بررسی پیشینه تاریخی شیوه توجه اندیشمندان مسلمان به این مفهوم، از نظر روشی دورنمایی قابل اقتباسی در چگونگی رویکرد و توجه به این دست مفاهیم را در مقابل ما قرار میدهد.
این عضو پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی با بیان اینکه فارابی از شخصیتهایی است که در ایجاد تحول معنایی در مفاهیم، شخصیت مهم و قابل استنادی است گفت: روشمندی فارابی در چگونگی فهم مفهوم، هضم و ایجاد تطور در آن از نظر روشی راهگشاست. او در کتابهای: آرای اهل مدینه فاضله، فصول منتزعه، السیاسةالمدنیه، ملة، تحصیل السعادة به جنبههای گوناگون مدینه پرداخته و آنرا کانون توجه خود قرار داده است. فارابی تعریف متفاوتی از فضای یونانی در خصوص مدینه ارائه میکند. گرچه سعادت را به عنوان غایت مدینه میپذیرد اما به تعریف یونانی از سعادت پایبند نمیماند و آن را به سعادت دنیا و اخروی بسط میدهد بعلاوه در تطوری همه جانبه ویژگی اهل مدینه را از افرادی معدود با ویژگیهای خاص- که پیشتر گفته شد – به همه بشر تسری میدهد. یعنی سعادت را برای همه ابنای بشر امکان پذیر قلمداد میکند. در مفهوم مدینه یونانی، مدینه از نظر گستره سقف فضای زیستی است در حالی که در تبیین فارابی از مدینه، مدینه پایه و کوچکترین واحدی است که میتواند در آن سعادت جستجو شود از این رو مدینه مورد نظر یونانیان گویی مدینه صغری است و وضعیتهای دیگر که در نگاه یونانی مفقود است در دو گستره وسطی (امت) و عظمی (معموره) دسته بندی میشود و بدین ترتیب فارابی نگاه فرایندی به مدنیت در اجتماع انسانی را تأسیس میکند علاوه بر اینها فارابی واژه علم مدنی را در تقسیم بندی علوم وارد میکند. که در تطور بحث مدینه گامی مهم ارزیابی میشود.
وی ادامه داد: فارابی فضای مطالعاتی را کاملاً مهیا میکند تا مفهوم مدینه از نظر واژگانی دچار تحول گردد و تبدیل به تمدن شود. اولین بار این کار توسط مسکویه انجام میشود از جمله آثار مسکویه دو اثر الهوامل و الشوامل و الفوز الاصغر در این خصوص اهمیت بیشتری دارد. در کتاب الفوز الاصغر اول بار از واژه تمدن استفاده میشود و تمدن تعریف میشود او کلید واژههای جدیدی را وارد بحث تمدن میکند. از نظر مسکویه هر اجتماعی که برای تعاون باشد تمدن است و در شهر بودن و مدینه بودن موضوعیت ندارد. توصیف وی از تمدن بر سه کلید واژه نیاز، اجتماع و تعاون استوار است. مسکویه علاوه بر تعریف تمدن سیر آنرا نیز بررسی میکند و از سه وضعیت: صرف العیش (فقط برای ضروریات زندگی تعاون دارند) تحسین العیش (برای بهبودی تعاون میکنند) تزئین العیش (برای کسب فضیلت تعاون میکنند) سخن میگوید. در تبیین وی در صورتی که این سه وضعیت در کنار هم اتفاق بیفتد تمدنی کامل تحقق یافته است. و اگر هر یک از این موارد مختل شود تمدن دچار آسیب میگردد. ارائه این پیشینه بدان جهت بود که ما متوجه باشیم که برای استفاده از یک مفهوم به ترجمه نباید اکتفا کنیم و باید مبتنی بر فضای تمدنی خود هر مفهومی که وارد میشود را عالمانه فهم و هضم و در جهت همراستایی با فضای تمدنی آن را دچار تطور کنیم تا کاربست آن برای جامعه بومی و فضای درونی تمدنی مان دچار آسیب نگردد. امر مهمی که به نظر میرسد امروز در خصوص مفهوم فرهنگ مورد توجه قرار نگرفته و همین اتفاق باعث شده ما کماکان در مورد چگونگی توجه به مفهوم فرهنگ دچار بحران باشیم.