فیلم سینمایی "همیشه پای یک در میان است" ساخته کمال تبریزی می‌توانست با انتخاب ساختاری آشنا نظر مخاطب بیشتری را جلب کند، اما همین که تبریزی جسارت قرار گرفتن در حیطه‌ای خطرپذیر را مورد توجه قرار داده، می‌تواند مهم تلقی شود.

به گزارش خبرنگار مهر، تبریزی با توجه به سابقه موفق خود در حیطه کمدی‌های جسورانه در جدیدترین فیلم خود به این ویژگی بسنده نکرده و با نوعی تجربه‌گرایی ورود به حیطه‌های جدید روایتی را وارد کار کرده است.

"همیشه پای یک زن در میان است" برگرفته از مجموعه داستان‌های کوتاه سیدمهدی شجاعی در کتاب "غیر قابل چاپ" است؛ قصه‌هایی با محوریت موجودیت و حضور زن در جامعه که البته نوع نگاه خاص نویسنده را به همراه دارد و این نگاه در داستان "همیشه پای یک زن در میان است" به اوج می‌رسد و در خدمت اثبات یک اصل درباره ماهیت زنان است.

با توجه به اینکه تبریزی از کارگردان‌هایی است که در درجه اول به کار با فیلمنامه مستقل و در درجه دوم به پرداخت فیلمنامه اهمیت خاص می‌دهد، رفتن او سراغ ادبیات داستانی که در فیلم "گاهی به آسمان نگاه کن" هم نمود داشت، وجهی قابل انتظار به نظر می‌آید، به ویژه که او همکاری با رضا مقصودی فیلمنامه‌نویس کمدی موفق "لیلی با من است" را به نوعی تکرار می‌کند.

نویسنده فیلمنامه با طراحی یک خط اصلی برای داستان فیلم، شرایطی فراهم کرده تا تعدادی از داستان‌های کوتاه کتاب به عنوان خط قصه و کاراکترهای فرعی به آن پیوند بخورند و در نهایت آنچه به عنوان نخ تسبیح این مجموعه را کنار هم قرار می‌دهد، جاری شدن تم اصلی در جزئیات آنهاست. تم اصلی که از زن به عنوان قطبی تعیین‌کننده در اتفاقات جامعه یاد می‌کند.

قالب کمدی فانتزی هم این امکان را در اختیار نویسنده و فیلمساز قرار داده تا در عین قرار دادن پایه کار بر یک واقعیت اجتماعی، به رئالیسم محدود نماند و بتواند این مفهوم را که قابلیت شعارزدگی دارد با تکیه بر فانتزی و کمدی و اغراق برآمده از آن تلطیف و قابل هضم کند.

فیلم برای رسیدن به چنین لحن و فضایی از ساختار کلاسیک دوری کرده و به سوی ساختاری هجوگونه می‌شود که جنس و نوع شوخی‌های طراحی شده در آن نقشی تعیین‌کننده دارند. ساختاری که می‌تواند به اغتشاش تعبیر شود و یادآور "گاهی به آسمان نگاه کن" است. حضور شخصیت‌های فرعی متعدد، خطوط فرعی که به منزله شاخ و برگ تنه اصلی طراحی شده‌اند و در روند اتفاق‌ها چندان تأثیرگذار نیستند، برخی از این ویژگی‌ها هستند.

اتفاقاتی که قرار است ماجرای زندگی زن و شوهر جوان پس از جدایی در آن برجسته شود و به نوعی تجربه‌های جدید آنان را با بزرگنمایی مقابل دیدگان مخاطب قرار دهد. شخصیت‌پردازی کاراکترهای اصلی و فرعی هم به گونه‌ای است که همه در جهت تم اصلی یا در تضاد با آن برجسته شده‌اند و نوعی همسویی حتی در جهت منفی با یکدیگر پیدا می‌کنند.

کاراکتر وکیل، زن کلاهبردار، رئیس معلول شرکت، منشی انتشارات، پدر و مادر زن و ... همه به نوعی اغراق شده در این همسویی شرکت می‌کنند و در واقع بخش‌های زائد زندگی، شخصیت و ... آنها حذف شده تا موضوع اصلی فیلم با تکیه بر فانتزی برجسته‌تر شود.

"همیشه پای یک زن" از جهت تجربه‌گرایی تبریزی می‌تواند کاری جسورانه در کارنامه او تلقی شود. تجربه‌ای که شاید اگر به گونه‌ای ساده‌تر و مطابق الگو و قالب‌های آشنا ساخته می‌شد، می‌توانست محتاطانه‌تر و در عین حال راحت‌تر با مخاطب ارتباط برقرار کند. اما فیلمساز با آشنازدایی که در کلیت کار مورد توجه قرار داده، به نوعی ریسک این تجربه را هم پذیرفته است.

به خصوص ریسک این وجه که تجربه جدید با توجه به انتخاب‌های متعددی که پیش روی فیلمساز و نویسنده قرار می‌دهد، میزان آزمون و خطا را در کار بالا می‌برد و قدم گذاشتن بر مسیری که کمتر تجربه شده، نوعی فقدان تعادل در ریتم، طراحی شوخی‌ها و حتی پیشرفت روند داستانی را به همراه داشته است.

فیلم به جهت همین ساختار خاص که از اولین سکانس برجسته می‌شود، مخاطب را دچار نوعی بلاتکلیفی می‌کند: سکانسی که زنی با خودرو خود در اتوبان ایستاده و پشت سرش راه بندان ایجاد کرده، در حالی که از نقطه نظر خودش خیابان خلوت است و هیچ خودرویی در اطراف نیست. در ادامه وقتی این قرار با مخاطب گذاشته و با تکرار بدل به موتیفی معنادار می‌شود، می‌تواند زبان خاص خود را پیدا کند.

به این ترتیب وقتی یک فیلم قصد آن می‌کند که در مدت 90 دقیقه یکسری تعاریف و کلیدهای جدید برای همراهی با کار تا انتها به مخاطب خود برسد، طبعاً با مخاطراتی همراه است که "همیشه پای یک زن" از آن بی‌بهره نمانده و تا جایی مخاطب تکلیف خود را نمی‌داند که باید چه برخوردی با این شوخی یا واقعیت‌ها داشته باشد.

به همین دلیل است که برخی از این گره‌ها در طول فیلم جواب می‌گیرند ولی برخی همچنان در ابهام باقی و بی‌جواب می‌مانند. موتیف‌های شکل گرفته در کار هم از همین جنس هستند که با تکرار و کدگذاری می‌توانند جای خاص خود را پیدا کنند. مانند تغییر 180 درجه‌ای که در رویکرد جامعه نسبت به زن پس از جدایی به وجود می‌آید.

زنی که با لحن اغراق شده فیلم پس از خروج از دفترخانه طلاق، به یکباره در مرکز توجه قرار می‌گیرد و همه کدگذاری‌های قبل از این مقطع به مثابه مرحله کاشت، می‌تواند برداشت شود و جواب بگیرد و در عین خوشایندی برای مخاطب، برآمده از واقعیتی اجتماعی باشد.

این پرداخت اغراق شده بخصوص در سکانسی که رئیس معلول شرکت زن در عرض یک سکانس بدل به مردی رمانتیک و امروزی شده و در پایان سکانس در شمایل نمایشی همیشگی خود فرومی رود، اوج می‌گیرد و به مثابه نمونه‌های آشنای تغییر شخصیت در فیلم‌های کمدی و فانتزی نزدیک می‌شود.

فیلم "همیشه پای یک زن" می‌توانست با قرار گرفتن بر مسیری مطمئن و امتحان پس داده، نظر مخاطب بیشتری را جلب کند، اما همین که تبریزی جسارت قرار گرفتن در حیطه‌ای خطرپذیر را مورد توجه قرار داده، می‌تواند مهم تلقی شود. تجربه‌ای که تناسب و تعادل خود را در بخش‌هایی از دست می‌دهد و کمدی فانتزی را برای پوشش این وجوه به یاری می‌گیرد.