تاریخ انتشار: ۵ اسفند ۱۳۸۶ - ۰۸:۴۴

خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: معمولاً فیلسوفان سیاسی چندان درگیر سوالاتی در باب فلسفه زبان نیستند، اما فیلسوفان حقوقی با علاقه خاصی به زبان و فلسفه زبان می‌پردازند. مددی که حقوق از آرای افرادی چون ویتگنشتاین برده این نکته را به‌خوبی نشان می‌دهد.

استفاده از زبان برای تمام نظامهای حقوقی اهمیت حیاتی دارد. نه تنها به این دلیل که زبان در علم سیاست از جایگاه خاصی برخوردار است بلکه بیشتر به این دلیل که بر اساس استفاده از زبان، قانون گذار قانون را وضع می‌کند و دادگاه نیز بر اساس چنین کاربردی  تصمیمات حیاتی خود را اخذ می‌کند.

به همین لحاظ فیلسوفان حقوق باید درک و فهم خوبی از معانی و همچنین نحوه استفاده از زبان داشته باشند. به تبع چنین نیازی باید آگاهی نسبی از فلسفه زبان نیز داشته باشند. از آنجا که گاهی مرز بین مسائل مطرح در فلسفه‌های مختلف ظریف و حتی غیرقابل تفکیک می‌شود فیلسوفان حقوق در برخی از مواقع دچار سردرگمی بین فلسفه زبان، فلسفه ذهن و متافیزیک می‌شوند.
در ارتباط بین زبان و حقوق دو کاربرد فلسفی مختلف وجود دارند. نخست استفاده از زبان در حقوق و دوم استفاده از فلسفه زبان در ارجاع به مشکلات ماهیت حقوق. برای بررسی هر کدام از کاربردها در وهله اول لازم است تاریخ مختصری از درگیری‌های زبان‌شناسانه فیلسوفان حقوقی را از نظر بگذرانیم.  

تلاشهای نظاممند در استفاده از آگاهی‌های فلسفی درباره زبان برای یافتن راه‌حلی برای مشکلات موجود در باب فلسفه حقوق به تاریخ معاصر بر می‌گردد و در حقوق انگلیسی زبان مدرن شکل متمایزی به خود گرفته است. جرمی بنتام نخستین شخصی بود که به چنین تلاشی دست زد. او گونه‌ای نظریه تجربه‌گرا در زمینه معانی واژه‌ها را گسترش داد که در فایده باوری و همچنین نظریه حقوقی او ریشه داشت.

بنتام در پی محدود کردن اسطوره حقوق و وظایف طبیعی ای بود که به تعبیر او خالی از معنا بودند. حقوق و وظایفی که بی‌اعتنا به توانایی افراد و تنها به صرف برچسپ اخلاقی که دارند به افراد تحمیل می‌شدند. او به جستجوی پدیده معنی داری برآمد که با آن بتواند بدون توسل به هیچ توهمی ماهیت حقوق را تعریف کند. او با بررسی رفتارهای زبان‌شناسانه به این نتیجه رسید که تجربی بودن این فعالیتها بستر مناسبی برای نظریه حقوق فراهم می‌سازد. به همین جهت « پوزیتیویسم حقوق » خود را بر اساس معانی کلمات و استفاده از آنها بنیاد نهاد.

البته در نظریه‌های « حقوق طبیعی » زبان هیچ جایگاهی ندارد. حقوق طبیعی گونه خاصی از منطق محسوب می‌شود که در آن فلسفه زبان در تشریح ماهیت حقوق دارای نقش خاصی نیست. نقش آن در فلسفه حقوقی همچون نقش عمومی است که در فلسفه منطق عملی دارد. فلسفه زبان قادر نیست ماهیت منطق را توضیح دهد. شاید در این حالت نقش آن را تنها بتوان به امکان بیان یک منطق خلاصه کرد. بنتام، بر خلاف این دیدگاه، با هدف شرح ماهیت قانون بر اساس تجربه گرایی در پی نمودی منطقی از یک رفتار زبان شناسانه، هوشمندانه و ادراک پذیر برآمد.

به نظر می رسد که بنتام معانی واژگان را در قالبی سببی به مثابه امکانی برای شکل دادن تصویری از احساس یا جوهری ادراکی در ذهن فرض می کرد. اشیاء، افراد و رفتارها با این تصورات شکل می گیرند. لذا کلماتی که هیچ تصویری در ذهن نمی‌سازند خالی از هر گونه معنایی هستند. با این روش بنتام در ترجمله متون از زبانی به زبان دیگر باید در وهله اول تصویری را که عبارات در دو زبان در ذهن ایجاد می کنند را مد نظر داشت.

این نظریه نه تنها تجربه‌گرایی بنتام را تأیید می‌کند که از فایده‌باوری او نیز حمایت می‌کند. این تأیید را می‌توان در تمایلات اساساً درک‌پذیر او دید. او همچون فایده‌باورها رنج و لذت را به‌مثابه پایه نظریه ارزش و اخلاق در نظر می‌گیرد اما معتقد است که رنج و لذت واژگانی هستند که انسان به آنها نیازی ندارد و برای آگاهی از چگونگی آنها باید به حقوق‌دان رجوع کرد و معنای آنها را جویا شد.

در نظریه حقوقی او زبان به مثابه بیان خواسته مقام ارشد حقوقی در جامعه سیاسی دارای اعتبار جدید است. بنتام این مسئله را این گونه شرح می دهد: " حقوق به‌مثابه مجموعه ای از نشانه‌های بیانی است که از سوی یک شخص و یا اشخاص خاصی ایراد می‌شود و خواست مشخصی را در بر می گیرد. "