خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه : 28 صفر یادآور مصیبت رحلت پیامبری است که به تصدیق قرآن از هر نظر الگو و دارای خلق عظیم است.

 28 صفر یادآور مصیبت رحلت پیامبری است که به تصدیق قرآن از هر نظر الگو و دارای خلق عظیم است. او از آن جهت خاتم پیامبران و پایان بخش ارسال و  رسل و انزال کتب شد که نکته ای را ناگفته باقی نگذاشت و پس از او در مجموعه تعالیم انبیا نقصی نبود که دیگران برای تکمیل آن مبعوث شوند.اما در میان همه آنچه از "اسوه عالمیان" خوانده و شنیده ایم رعایت حرمت انسانها (و نه فقط مسلمانان) و ادای حقوق آنان از برجستگی بیشتری برخوردار است.

او برترین مخلوق و علت خلقت بود ولی در همان حال کرامت هیچ بیشری را نادیده نمی گرفت؛ با ضعیف ترین ها نشست و برخاست داشت، از گمنام ترین ها دلجویی می کرد و پایمال کردن حق هیچ کس را بر نمی تافت؛ به ویژه کسانی که فریاد شان به جایی نمی رسید و تضییع حقوق آنها هزینه ای در بر نداشت.

پیامبر ما چنان به انسان و حرمت او می اندیشید که حتی پیکر بی جان را نیز شایسته احترام می دید. در چندین روایت آمده است که به هنگام گفتگو با اصحابش،  جنازه ای را عبور می دادند. تمام قد به احترام آن برمی خاست. یارانش با بی رغبتی و تعجب می گفتند که این جنازه یک یهودی است !! (یعنی او از ما نیست و چنین حرمتی را سزاوار نمی باشد) اما حضرت با توبیخ این همه تنگ نظری می فرمود: "مگر انسان نیست؟! هر گاه جنازه ای دیدید به احترام آن برخیزید (بدون آنکه به دین و آئینش بنگرید).

آن نگاه کجا و رفتار ما کجا؟!

همان نگاه وحیانی و منطبق با فطرت بود که دوست و دشمن را پروانه وار گرد شمع وجودش جمع کرده و زمینه را برای جهان گیر شدن پیامش، با شتابی باورنکردنی، آماده کرده بود. قرآن برخلاف آنان که شمشیر علی (ع) و ثروت خدیجه (س) را تنها عامل گسترش اسلام معرفی می کنند به صراحت نرمی و مهربیان با مردم را رمز موفقیت اومی داند و تاکید می کند که اگر تند خود و سخت دل بود همه از گرد او پراکنده می شدند!

نه آنکه قدرت و ثروت لازم یا مفید نیست، اما تمرکز تحلیلها بر آن نشان از بیگانگی با ساختار وجود انسان و ماهیت ایمان و عقیده دارد. این مردم هستند که سرمایه اصلی پیروزی و تنها ضامن بقای آن هستند و مردم پیش و بیش از هر چیز صداقت می خواهند و محبت. آنان که فکر می کنند پشتوانه های نظامی و اقتصادی ما را از همراهی دلها و حکومت بر قلبها بی نیاز می کند، به همان تحلیلهای ساده، مادی و نادرست بازگشته اند.

راز دلدادگی به محمد(ص) آن بود که خود را از دیگران برتر نمی پنداشت و بدون آنکه امتیازی برای خود بطلبد همواره همچون دیگران می زیست . او شرافت و فضیلت خودرا مایه سرکوب و سرزنش کسی قرار نمی داد و سبق و سابقه خود را دلیل نفی آنها نمی دید. وقتی با یاران به سفر می رفت و در جایی برای رفع خستگی بار بر زمین می نهادند هر کس به کاری می پرداخت . یکی ذبح حیوان را می پذیرفت و دیگری کندن پوست آن را. این پختن غذا را بر عهده می گرفت و آن یکی کار دیگر را... در این میان پیامبر نیز مشتاقانه و فروتنانه جمع کردن هیزم را وظیفه خود قرار می داد.

جمعیت یک صدا التماس می کرد که شما راحت باشید که ما به خدمت شما افتخار می کنیم. اما او پاسخ می داد: "خداوند دوست ندارد بنده اش را در میان دوستانش با وضعی متمایز ببیند که برای خود نسبت به آنان امتیازی در نظر گرفته است".

جریان آخرین دیدار او با مردم نه فقط ذکر مصیبت که درس ماندگاری برای همیشه تاریخ است. در مسجد و خطاب به عموم مردم فرمود: خداوند سوگند یاد کرده است که از تجاوز به حقوق انسانها نخواهد گذشت. پس شما را به خدا ! هر کس حقی از او تباه کرده ام برخیزد و قصاص کند. پیرمردی به نام "سوادة بن قیس" از میان آنان برخاست و گفت : پدر و مادرم به فدای تو! هنگامی که از طائف آمده بودی و عصای خود را بلند کردی تا بر ناقه است فرود آوری ، بر شکم من زدی که در میان استقبال کنندگان بودم. نمی دانم به عمد زدی یا به خطا؟!

حضرت فرمود به خدا پناه می برم که به عمد کرده باشم. سپس بلال را فرمود که همان عصا را از فاطمه در خانه گرفته و بیاورد... بلال در کوچه ها ناله می زد که چه کسی مانند رسول خدا چنین می کند؟ عصا آورد و پیامبر به آن پیرمرد داد. پیر گفت شکم خود را بگشا اما در میان خشم و حیرت حاضران فقط اجازه خواست تا به امید رهایی از دوزخ بوسه بر جای قصاص بزند! پیامبر دوباره پرسید که آیا حق خود نمی گیری و پیرمرد که به آرزوی خود رسیده بود، عفو کرد و عفو خدا طلبید...

این مصیبت بزرگ و نیز مصیبت شهادت فرزندان رسول خدا، امام حسن مجتبی و حضرت علی بن موسی الرضا بر امام عصر و نیز بر رهبر عزیز و مسلمانان جهان تسلیت باد.