به نظر میرسد کار نویسندگی پاتریک مودیانو به دو دوره تقسیم میشود که با دو لحظه کاملاً مشخص از زندگی شخصی او در ارتباط هستند. از اولین رمان او "میدان ستاره" (1968) تا رمان "خیابان مغازههای تاریک" (1978) تمام آثار مودیانو درباره دوره اشغال فرانسه است.
نویسنده جوان این دوره ده ساله که چند جایزه ادبی را هم به خود اختصاص داده، از جایزه فئنِون و روژه نیمیه (برای میدان ستاره) گرفته تا جایزه گنکور (برای خیابان کوچههای تاریک) به تمام فرمهای ادبی ممکن رو میآورد: رمان که بخش بزرگی از فعالیت نویسندگی او را به خود اختصاص میدهد، نمایشنامه (لا پولکا)، فیلمنامه (لاکومب لوسین که در سال 1974 لویی مال فیلمی بر اساس آن ساخت)، گفتگو (با امانوئل برل) یا کتابهایی که کمابیش حالت زندگینامه دارند (کتابچه خانوادگی). در این دوره، دلمشغولی مودیانو تراژدیهای جنگ جهانی دوم (بهویژه دوره اشغال فرانسه) و جنگ الجزایر است. موضوعهایی نظیر همدستی بعضی از فرانسویها با نیروی اشغالگر، خیانت و زندگی پس از مرگ، تمهای اصلی رمانهای این دوره هستند. با وجود این نویسندهای که 30 ژوئن 1945 در بولونی بیلانکور به دنیا آمده نمیتوانسته سالهای سخت زمان اشغال را تجربه کرده باشد: «فقط بیست سال داشتم اما خاطرهام به قبل از تولدم برمیگشت. مثلاً حتم داشتم که در فرانسه تحت اشغال زندگی کردهام، چون بعضی از شخصیتهای این دوره را میشناختم و جزئیاتی را به یاد میآوردم که در هیچ کتاب تاریخیای به آنها اشاره نشده بود. با وجود این سعی میکردم در برابر نیروی جاذبهای که مرا به عقب میکشید مقاومت کنم و خودم را از دست این حافظه مسموم خلاص کنم.»
اما مودیانو نتوانست خود را دست آن حافظه خلاص کند؛ حافظهای که پر بود از فجایع و خرابیهای جنگی او آن را اصلاً ندیده بود و دورهای که در آن زندگی نکرده بود. در واقع، او ردپای پدرش را در طی سالهای جنگ دنبال میکرد؛ پدری که به رغم رگ و ریشه یهودی در دوران اشغال با همکاری بعضی از سازمانهای آلمانی دست به قاچاق کالا میزد. اما پدرش نمیتوانسته نقش مهمی در شکلگیری حافظه مودیانوی جوان داشته باشد چون پدر و مادرش او را در سالهای اولیه بعد از جنگ رها کردند (پدرش در خارج فرانسه کارهای تجاریاش را دنبال میکرد و مادرش که یک بازیگر تئاتر بود غالباً به همراه گروه خود در شهرهای مختلف فرانسه مشغول بازی بود) پاتریک به همراه بردارش رودی که در سال 1947 به دنیا آمده بود، در مدرسههای شبانهروزی آنسی و پاریس روزگار میگذراند. مرگ این بردار در سنین نوجوانی ضربه روحی عمیقی برای مودیانوی جوان بود به طوری که تمام رمانهای خود را تا سال 1978 به رودی تقدیم کرد.
هویت نامطمئن
دنیای داستانی مودیانو به عذابها و سئوالهایی میپردازد که در کودکی او ریشه دارند: نگرانی از ترک شدن، جذابیت دنیای تجارتهای سیاه و غیرقانونی، میل به نفوذ در دل معماها و دست یافتن به محرکهای رمزآلودی که باعث میشوند انسانهایی که به ظاهر رو در روی یکدیگرند با هم ارتباط برقرار کنند. چیزهای دیگری هم به این درونمایهها اضافه میشود: احساس عدم تعلق به هیچ اجتماعی و احساس تنهایی، تنها مثل یک بیگانه در سرزمینی که برای زیستن برگزیده؛ از این رو نوشتار مودیانو قلمرویی یگانه را به تصویر میکشد، تنها سرزمینی که نویسنده میتواند در آن متجلی شود.
سه رمان اول مودیانو "میدان ستاره"، "گشت شبانه" و "بلوارهای کمربندی" (برنده جایزه بزرگ آکادمی فرانسه)، تریلوژیای را تشکیل میدهند که بر پایه دوران اشغال فرانسه بنا شده و تمام آثار بعدی مودیانو را پایهریزی میکند. نویسنده در این تریلوژی زیر نقاب یک راوی به درون پلیدترین گروههای همدست آلمانها در دوران اشغال نفوذ میکند تا به هویت خود دست یابد، ابعاد حقارت خود را اندازه بگیرد و در نهایت پدرش را نجات دهد. اما او در همه این موارد با شکستی غیرمنتظره روبرو میشود؛ نه میتواند به هویت قطعی خود برسد و نه اینکه پدرش را از زیر بار ننگ بیرون بکشد.
در این دوره جملههای مودیانو از دقت مفرطی برخوردارند، جملههای موجزی که تا قلب احساسات نفوذ میکنند و فقط برجستهترین جنبههای یک موقعیت یا یک چشمانداز را به نمایش میگذارد. رمان ویلای غمگین (1975) اوج این دوره کاری مودیانو است. راوی رمان که برای فرار از سربازگیری احتمالی برای شرکت در جنگ الجزایر به شهری مرزی در سوئیس پناه برده، آنجا با دختری بازیگر به نام ایون آشنا میشود و تابستانی فراموشناشدنی را با او میگذارند؛ تابستانی چنان باشکوه و خارج از زمان که باعث میشود او زمان حال را از یاد ببرد. برای خلق یک چشمانداز و یا به نمایش گذاشتن فضای بیحال یک ایستگاه شنا در ابتدای دهه شصت، چند رنگآمیزی منطقی و بهجا کافی است: سکوت بعد از ظهرهای لهشده زیر گرما، دلپذیری شبنشینی در ساحل دریاچه و یا شرکت شخصیتهای رمان در مسابقهی بسیار تصنعی و نچسبِ زیبایی. این رمان که نشانگر نوعی گسست با تمهای آشنای نویسنده است، از دوره دوم کاری او خبر میدهد؛ دورهای که در آن نگاه نویسنده بیشتر به خط سیرهای شخصی و پژمردگی زمان معتوف میشود. ویژگی نوشتاری دوره تازه، بیشتر در رمان خیابان مغازههای تاریک نمایان میشود. در این رمان راوی با عکسی از گذشته در دست، روی ردپاهای نامفهوم گذشته قدم برمیدارد و دنبال هویت خود میگردد. مودیانو در این کتاب مانند بسیاری از آثار خود تارهایی بین گذشته و حال میبافد و نوعی نوستالژی را به تصویر میکشد که بین خاطره و فراموشی شناور است.
تصویر انسانهای زخمخورده
به نظر میرسد از رمان جوانی (1981) تا نگین کوچولو (2001) مودیانو اهمیت بیشتری برای بررسی خط سیرهای شخصی قائل میشود. نویسنده با بردن رمان به مرزهای زندگینامه، کتاب به کتاب، اشخاص خیالی را به اشخاصی پیوند میزند که بدون هیچ تلاشی نمایانگر خود نویسنده هستند. مودیانو بدون دست بردن در سبک دلخواه و موجز خویش، خود را بیشتر از پیش به دست راوی رمان میسپارد و او آزادانه نویسنده را به هر کجا که خواست میبرد. به این ترتیب نگرانی از محو شدن به تم مورد علاقه نویسنده تبدیل میشود.
مودیانو خط سیر فرار جوانهایی را روی کاغذ تثبیت میکند که ضربه سختی از زندگی خوردهاند. او با این کار رسالت سختی را به عهده میگیرد: بیرون کشیدن این جوانها از بیتفاوتی و فراموشی؛ در حالی که به نظر میرسد آنها به این دو خصلت محکوم شدهاند. تعجب نخواهیم کرد که ببینیم مردی که قبلاً از سالنامههای پاریس مربوط به دهه های شصت و هفتاد (با ذکر تمام خیابانها و اسمها!) کلکسیون ساخته بود، در نهایت هنرش را وقف کاری شبیه به ثبت املاک میکند. او میتواند این رویکرد تازه را به خوبی وارد چارچوب خیال و داستان کند و کتابهایی بنویسد نظیر محله گمشده (1984)، یکشنبههای اوت (1986)، تخفیف مجازات (1988)، ماه عسل (1990)، گلهای ویرانی (1991)، سگ بهار (1993)، فراتر از فراموشی (1996)، ناآشنایان (1999)، دورا برودر (1997) که موقع خواندن آنها حس میکنیم در حال قدم زدن در کوچهها و خیابانهای پاریس هستیم.
نویسنده اسم کوچهها، خیابانها، چهارراهها، میدانها، ایستگاهها و... را با جزئیات کامل میآورد و ما را با خود به کافهها و رستورانهای این شهر میبرد. به همراه قهرمان داستان دنبال چیزی از گذشته در زمان حال میگردیم که هیچکداممان به درستی نمیدانیم چیست. البته دورا برودر از جنبهی دیگری هم حائز اهمیت است. مودیانو در این کتابِ مانده در مرز قصه خیالی و مستند آشکارا به تاریخ حمله میکند. او پس از نوشتن مقدمهای بر چاپ خاطرات کودکان یهودی تبعید شده در طول جنگ، زندگی دورای جوان را در وفادارانهترین شکل ممکن بازسازی میکند. در این کتاب نویسنده با گذر از مکانهای کودکی دورا، از خیابانی که او به همراه خانوادهاش در آن زندگی میکرد گرفته تا دیوارهای یتیمخانه سعی میکند شخصیت واقعی یک انسان را جایگزین سردی اداری ثبت وقایع یک زندگی بکند. این رمان زیر و رو کننده نشان میدهد که هنر مودیانو تا چه حد توانسته دگرگون شود؛ او با گذر از درونگرایی به توجه مفرط به زندگی دیگران رسیده است.
خط سیرهای زنان
طی سالهای اخیر زنها حضور بیشتری در آثار مودیانو دارند. بیشک این موضوع از آن روست که نویسنده در حساسیت و آسیبپذیری زنها انعکاسی از دلمشغولیهای همیشگی خود را مییابد. در مجموعه داستانِ ناآشنایان، با سه زن جوان مواجه میشویم که هر یک در داستانی جداگانه، قصه زندگی خود را روایت میکنند. این سه داستان چنان پیوند ارگانیکی باهم دارند که میتوانند سه بخش از یک رمان باشند. البته رمانی از جنس رمانهای مودیانو که درشان خط سیر آدمها اهمیت داد نه قصهای که روایت میکنند. هر سه داستان در دهه شصت روی میدهند و به نوعی با جنگ الجزایر در ارتباط اند. دلمشغولی هر سه زن جوان، دلمشغولی همیشگی مودیانو است: کشف هویت خود؛ هر سه زن از شهری کوچک به پاریس میآیند و با سرگردانی در پایتخت دنبال خود میگردند. مثل تمام آثار مودیانو، گذشته و خاطرات حضور پررنگی در زندگی شخصیتها دارد. تم دیگری که در هر سه داستان مطرح میشود، اولین برخورد زنهای جوان با دنیای مردانه است و مودیانو از این رهگذر زندگی دخترانی را روایت میکند که خیلی زود به دنیای بزرگترها پا میگذارند.
رمان نگین کوچولو هم از این قاعده مستثنی نیست. در این کتاب راوی زن بسیار جوانی است که تردیدها و سئوالهای خود را بازگو میکند در حالی که گذشته حضوری بیرحمانه در زندگیاش دارد. زنی با مانتو زرد را در مترو میبیند و گمان میکند که او مادرش است، مادری که سالها پیش در مراکش مرده و یا اینکه راوی خیال میکرده که او مرده است. بیآنکه خودش را به این زن ناشناس معرفی کند بارها او را تا جلوی خانهای در حومه شهر تعقیب میکند و در این رهگذر، خاطرات دوره کودکیاش را بازمییابد؛ دورهای عاری از هر عاطفه و محبتی که تنها تصویرهای قابل ملاحظهاش، غفلتهای مادری بیمسئولیت و رنجها و تنهاییهای دختربچهای است که به ناچار در نوجوانی پا به دنیای بزرگسالان میگذارد.
مثل تمام رمانهای مودیانو، سرگردانی در پایتخت، تردیدهای راوی (آیا زنی که مانتو زرد پوشیده واقعاً مادرم است؟)، شخصیتهای مبهم (این ژان بوری واقعاً کیست؟ برادر مادرم؟) و انبوه خاطرات کمابیش معتبر بخش مهمی از رمان نگین کوچولو را به خود اختصاص میدهند.
سه کتاب اخیر پاتریک مودیانو در ادامه خط سیر تازه او جای میگیرند. او در رمان حادثه شبانه (2003)، همه تمهای محبوبش را یکجا جمع میکند: پدر شخصیتی که به لطف هویتی دوگانه تا ابد به زندگی ادامه میدهد؛ گذر از پاریس با ذکر اسم تمام خیابانها و کوچهها؛ و بهویژه خاطرات دوره کودکی که مانند بمبی ساعتی همیشه به زندگی شخصیتها بازمیگردند و زخمهایی که به جا میگذارند درمانناپذیر هستند.
شجرهنامه (2005) همانند کتابچه خانواده (1977) بیشتر زندگینامه است تا هر چیز دیگر.
مودیانو در این کتاب همان کاری را میکند که بیشتر از سی سال است که در تمام کتابهایش به آن میپردازد: بازگو کردن خاطرات و یا به عبارت بهتر پرسه زدن میان خاطرات. تنها فرق این کتاب با کتابهای دیگر مودیانو در این است که کارکرد خیال در آن کمتر شده و یا به نظر میرسد که این اتفاق افتاده است چون مودیانو بارها عنوان کرده که تفاوتی بین تخیل و خاطره قائل نیست. اما در هر صورت زندگی شخصی مودیانو تقریباً تمام این کتاب را به خود اختصاص داده است.
و سرآخر در کافه جوانی گمشده (2007) پاتریک مودیانو نثری سهل و ممتنع دارد؛ جملههایی کوتاه و معمولاً عاری از پیچیدگیهای زبانی، نثری ساده و روان که به مانند لغزیدن آرام قهرمان کتاب در کوچههای پاریس به آرامی روی کاغذ میلغزد.
قهرمان کتاب در زمان حال پرسه میزند اما انگار درگذشته است. حال را گذشته میبیند، گذشته را به حال میآورد. تقریباً در تمام رمانهای مودیانو نه در زمان حال اتفاق قابلتوجهی میافتد و نه در آن گذشته پیوندخورده با حال اتفاقی افتاده است. با شخصیتهای زیادی روبرو میشویم، داستانکهای زیادی بازگو میشود، ترسها و تردیدهای بسیاری را حس میکنیم اما از آن اتفاقهای داستانی که سلسلهای از اتفاقات دیگر را در پی میآورند و منجر به گرهزنی و گرهگشایی میشوند خبری نیست.
استادی مودیانو در این است که از روزمرگیهای شخصیتهایش داستان میسازد. گرچه این شخصیتها در طول پرسهزدنها و روزمرگیهاشان همیشه در جستجوی چیزی یا کسی هستند اما هیچوقت به آن نمیرسند و حتی در میانه کار یا درست نمیدانند دنبال چه چیز میگردند و یا خود روزهمرگی چنان جذبشان میکند که جستجو را از یاد میبرند. آنها در پی کشف چیزی هستند که نسبت به ماهیت آن دچار تردید میشوند؛ در همین نکته کشفی پنهان است که مودیانو میخواهد قهرمان داستان (خودش؟) و مخاطب به آن نایل شوند.
نثر مودیانو مهمترین قوت کار نویسندگی اوست. او به کمک این نثر مخاطب را از همان صفحه اول با پرسهزدنهای شخصیت داستان همراه میکند. مخاطب بنا به عادت انتظار دارد در پیچ یکی از این خیابانها که شخصیت بیوقفه ازشان میگذرد یا توی یکی از این کافهها و رستورانهایی که او درشان توقف میکند، اتفاقی بیفتد یا حادثهای از گذشته بازگو شود اما این انتظار تا صفحه آخر کتاب برآورده نمیشود.
تمام پرسهزدنهای شخصیت، تمام مکانهایی که با جزئیات توصیف میشوند فقط طعمی از گذشته را زیر زبانمان میآورند، طعمی از گذشته که به بویی از امروز آغشته است. در صفحه آخر تمام رمانهای مودیانو متوجه میشویم که تمام رمان همان پرسهزدنها بوده است؛ مهم رفتن بوده نه رسیدن به چیزی. مودیانو جزو معدود نویسندگان دنیاست که بلد است با داستانهایی از این دست مخاطبش را تا آخر کتاب با خود بکشاند و طعم لذتی را به او بچشاند که در کمتر جایی میتواند آن را تجربه کند: لذت خواندن.