به گزارش خبرگزاری مهر،کلونیالیسم که دراصطلاح به گسترش قلمرو یک ملت ماورای مرزهایش اطلاق می شود به وسیله اسکان مهاجران یا ایجاد ادارات وابسته و تحت سیطره و حاکمیت قراردادن یا آواره کردن جمعیت بومی انجام می شود.
کشور استعمارگر دراین پروسه بر منابع، کار و بازار قلمرو استعماری خود تسلط دارد و حتی ممکن است به صدور امپریالیسم فرهنگی در منطقه مورد استعمار بپردازد و در یک کلام کلونیالیسم، دخالت سیاسی اقتصادی و فرهنگی یک کشور قوی در یک کشور ضعیف است.در کلونیالیسم ارزشها و اخلاقیات استعمارگر از مورد استعمارقرارگرفتگان متعالی تر تلقی می شود.
کلونیالیسم در گذشته به امپراطوری هایی با قلمرو پیوسته مثل امپراطوری مغول یا امپراطوری روم وایران وعثمانی گفته می شد، اما امروزه مراد از کلونیالیسم اشاره به حرکت استعاری اروپایی ها در جهان برای تصاحب سرزمین هایی پراکنده در قاره های مختلف است.
بعد از پیروزی پرتغالی ها بر مسلمانان در قرن دوازدهم و سیزدهم و تسلط آنها بر ایبریا (جمهوری گرجستان امروز) پرتغالی ها قلمرو خود را گسترش دادند.
کلونیالیسم اروپایی با فتح قسمتهای دیگری از قلمرو مسلمانان و همچنین آمریکا، سواحل آفریقا، خاورمیانه، هند و آسیای میانه توسط پرتغالی ها و اسپانیایی ها ادامه یافت.
بعدها و در اواخر قرن شانزدهم استعمار بریتانیا، فرانسه و هلند هم در رقابت با اسپانیا و پرتغال به خارج از قاره اروپا تسری یافت .
در قرن نوزدهم،انگلیس بزرگترین استعمارگر دنیا شد تا اینکه اسپانیا و پرتغال ضعیف شده و مناطق تحت استعمار این دو کشور در قاره آمریکا اعلام استقلال کردند.
بعدها اگر چه آلمان و ایتالیا هم مستعمراتی در آفریقا و اروپا کسب کردند در جنگ جهانی اول و سپس جنگ جهانی دوم کشورهای پیروز جنگ، جهان را بین خود تقسیم کردند.
دهه های1960 و1970دهه های مبارزه برای استقلال کشورهای تحت استعمار بود،اما کشورهای صاحب استقلال به شدت به استعمارگران از نظر اقتصادی وابسته بودند و بدین ترتیب استعمار نو در یک شکل جدید خود را نشان داد.
در زمان جنگ سرد و در شرایطی که آمریکا ، شوروی سابق و چین در تلاش برای گسترش حوزه نفوذ خود در جهان بودند آمریکا با دخالت نرم افزاری در کشورهای دیگر و تاثیرگذاری بر نظامهای حاکم بر این کشورها و حتی دخالت سیاسی، مالی و امنیتی درانتخابات کشورهای مختلف با نفوذ رقبای خود در جهان جنگید.
در امپریالیسم یا نئوکلونیالیسم دیگر تسلط از طریق حمله، تصرف و مهاجرت دادن مهاجران صورت نمی گیرد، بلکه در استعمارنو، کشور استعمارگر با سلطه اقتصادی بر کشور مستعمره از طریق سازمانهای بین المللی با استفاده از تهدید نظامی،دخالت از طریق هیئتهای اعزامی، سرمایه گذاری های استراتژیک و به اصطلاح از طریق مناطق تجارت آزاد و با تلاش برای برانگیختن مردم علیه دولت، کشور مورد نظر را تحت سلطه خود اداره می کند.
شوروی سابق هم که بازمانده جنگ جهانی دوم بود با اتحاد جماهیر خواندن خود در تقابل با امپریالیسم قرار گرفت و در این تقابل که تا فروپاشی اش ادامه یافت همواره با رهبری جهان سوم و کشورهای اروپای شرقی و آسیای میانه با امپریالیسم (استعمار نو) به مبارزه پرداخت.
در شرایطی که امپراطوری بریتانیا و دیگر امپراطوری های قرنهای گذشته زوال یافته و به تاریخ پیوسته اند و دیگر کسی انگلستان را بریتانیای کبیر نمی خواند و کشورهای آمریکای لاتین یا قاره آفریقا دارای دولتهای ملی شده اند هنوز بارقه هایی از تلاش برای حفظ آخرین پایگاهها و یا حتی بازگشت به دوران کلونیالیسم درمیان استعمارگران سابق جهان و استعمارگران نو به چشم می خورد .
به عنوان نمونه در قاره آفریقا هنوز انگلیس به زیمبابوه به چشم یک مستعمره نگاه می کند و این موضوع به خوبی از روند تحولات سیاسی در این کشور قابل مشاهده است :
کیتی کیتی افزود : از سال 2000 که دولت رابرت موگابه قانون اصلاحات ارضی را اجرایی کرد و زمینهای تحت تملک انگلیسی ها را به مردم این کشور بازگرداند؛ آمریکا و دیگر متحدان انگلیس این کشور را تحریم کرده و آن را در گرداب تورم و بحران اقتصادی قرار دادند.
سفیر زیمبابوه در ایران، شدت تحریمها را بسیاربالا اعلام کرد وگفت: ما حتی قبل از ایران از گرفتن وام از بانک جهانی محروم شدیم و غرب برای شوراندن مردم علیه دولت ما و وادار کردن ما به تسلیم از ابزار اقتصادی استفاده کرد.
وی ، دولت انگلیس را به دادن رشوه به مسئولان اجرایی انتخابات این کشور برای انجام تقلب در انتخابات به نفع مورگان ونگیرای رهبر مخالفان رابرت موگابه متهم کرد.
کیتی کیتی، نامه محرمانه ای را که وزارت اطلاعات این کشور به دست آورده است و نشان دهنده دخالت آشکار دولت گوردون براون ، نخست وزیرانگلیس در انتخابات زیمبابوه است، در اختیار مهر قرار داد .
همراهی انگلیس در برنامه های خاورمیانه ای آمریکا هم نمونه دیگری از تلاش استعمارگر پیر برای حفظ موقعیتهای گذشته است و مهمترین هم پیمان آمریکا در اشغال عراق انگلیس بود .
حتی انگلیس حاضر شد با وجود کهنه شدن روشهای کلونیالیسم قرن نوزدهم یعنی حمله نظامی به کشورها برای تسلط بر منابع آنها به این روش بازگردد و می توان روش برخورد آمریکا در دهه گذشته و ایجاد جنگهای عراق و افغانستان را روشی انگلیسی نامید،زیرا با نگاهی به تجربیات استعمارگرانه آمریکا می توان این کشور را مبدع امپریالیسم (استعمار نو) نامید و انجام عملیات نظامی برای استعمار یک کشور بیشتر از آنکه سنت سیاسی آمریکایی ها باشد؛ سیاست انگلیس قرن نوزدهم است .
به عنوان نمونه دربارهایران ، آمریکا در 28 مرداد 1332 نه با دخالت نظامی و بلکه با دخالت سیاسی و برگرداندن شاه حکومت مردمی مصدق را برکنار کرد تا بتواند به اهداف استعماری خود در این کشور ادامه دهد .
درباره دیگر کشورها هم همواره چنین بوده است و آمریکا در تمام حرکات امپریالیستی خود با تقویت گروههای هوادار خود نه با بردن نیروی نظامی، بلکه با تاثیرگذاری سیاسی اهداف خود را محقق کرده است.
می توان اشغال عراق را نمونه ای از بازگشت سیاستهای استعماری به دوران استعمار پیر یا عقب گرد امپریالیسم آمریکایی قرن بیستم و یکم به کلونیالیسم قرن نوزدهمی انگلیس نامید.
اکنون انگلیسی ها که بوش رئیس جمهور آمریکا را از نگاه خود احمق تصور کرده اند؛وی را به اقدامات نظامی تحریک می کنند تا خود در سایه هزینه های سنگین نظامی و اقتصادی سنگینی که آمریکا متحمل شده است رفیق قافله و شریک دزد باشند .
حرکات انگلیسی ها در عراق به خوبی گویای این واقعیت است؛انگلیسی ها با کمترین هزینه مالی و جانی اکنون استراتژیک ترین مناطق عراق را دست دارند و با همه گروههای عراقی ارتباط نزدیکی برقرار کرده اند ؛ در حالی که در میان همه این گروهها از طریق نفوذی های خود به تفرقه دامن می زنند.
سال گذشته نیروهای امنیتی بغداد دو جاسوس انگلیس را در لباس و شمایل عربی با داشتن تجهیزات تروریستی در تلاش برای انجام یک اقدام تروریستی به اسم گروههای سنی عراق دستگیر کردند.
همکاری های انگلیس و طالبان به قدری تنگاتنگ شده است که دولت حامد کرزای رسما از دولت این کشور خواست از همکاری با طالبان دست بردارد .
چندی پیش رسانه ها از ایجاد یک پایگاه آموزش نظامی برای نیروهای طالبان در افغانستان از سوی انگلیس خبر دادند .
در شکل جدید استعمار و استثمار دیگر برده با تمایل درونی و به خاطر تامین معاش به بردگی می رود ؛ در این روش کشورهای فقیر مصرف کننده و کشورهای ثروتمند تولید کننده اند.
در امپریالیسم (استعمار نو) کشورها،خود منابع ملیشان را تقدیم کشورهای استعمارکننده قرار می دهند تا کالاهای مورد نیاز خود را دریافت کنند.
تفاوتی که می توان بین این دو نوع از استعمار قائل شد تهدید بودن تحریم اقتصادی در مقابل تهدید نظامی برای کشور رد کننده استعمار است .
بوش اکنون در باتلاق عراق، افغانستان و تنش با دیگر کشورهای جهان گرفتار شده است تا انگلیس به عنوان رهبر خاموش درگیری های جهانی بر سلطه سیاسی و اقتصادی خود بر جهان بیفزاید.
اکنون انگلیس نه تنها به دنبال حفظ موقعیت خود در کلونی های سابق مثل زیمبابوه است، بلکه این کشور در حال گسترش نفوذ اقتصادی خود در مناطق استراتژیک مثل کشورهای عربی است و سفر شاه عربستان به انگلیس در سال گذشته نماد این تحولات استراتژیک در سیاست گسترش روابط با کشورهای صاحب انرژی برای این کشور قلمداد می شود. |
|||
تاریخ انتشار: ۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۷ - ۱۰:۱۲
خبرگزاری مهر - گروه بین الملل : در شرایطی که شیوه های نظامی برای استعمار کشورها جای خود را به سلطه اقتصادی داده است؛ انگلیسی ها با تحریک رئیس جمهور آمریکا ، این کشور را در باتلاق عراق گرفتار کردند و برای گسترش حوزه نفوذ خود در منطقه استراتژیک خاورمیانه ایجاد فرصت کردند.