به گزارش خبرنگار مهر، یک گونه جذاب برنامههای تلویزیونی که در طول زمان امتحان خود را پس داده و با اقبال مخاطب مواجه شده، برنامههای گفتگومحور یا همان تاک شو است که در زمینهها و مباحث مختلف قابلیت طرح و اجرا دارد.
این گونه برنامهها با توجه به گستردگی و امکانی که برای ارزیابی و تحلیل و همچنین برآورده کردن نیاز روزمره مخاطب در رشتههای مختلف ایجاد میکنند، همواره از سوی مخاطب مورد استقبال قرار گرفته و در عین حال از وجه حرفهای تولید و ساخت و ساز هم برای برنامهسازان چالش به همراه دارند.
مثلث شیشهای
اقبال خوش اینگونه برنامهها تنها متکی بر تلویزیون ایران و نمونههای اینجایی نیست، بلکه بازتاب جهانی آن در رسانههای سراسر دنیا به نوعی پایههای ساختاری برنامههای گفتگومحور را در بدنه اصلی تلویزیون کشورهای مختلف جای داده است. مرور کوتاه نمونههای موفق این نوع برنامهها در تلویزیون آمریکا میتواند آغاز بحث را نشانهگذاری کند.
برنامه "شصت دقیقه" که از سال 1968 تا امروز از شبکه CBS آمریکا پخش میشود و تاک شو معروف "لری کینگ" که از سال 1985 در حال پخش و پربینندهترین برنامه شبکه CNN آمریکاست، از نمونههای موفق این حیطه هستند که دوام و بقاء آنها خود نشاندهنده موفقیت و شکلگیری یک قالب مشخص در کنار طرح برخی تغییرات است.
ذکر این نکته در بررسی برنامههای گفتگومحور از موارد ضروری است که مجری و تواناییهای او حرف اول را در موفقیت یا ناکامی این برنامهها میزند. در واقع وقتی این آثار با اقبال اولیه مخاطب مواجه میشوند، به نوعی تواناییها یا نقاط ضعف مجری یا مجریان است که زیر ذرهبین میرود و همه تلاش بر برجسته کردن نقاط قوت و بهره بردن بهینه از آنها قرار میگیرد.
ذکر این دو نمونه خارجی هم مشخص میکند که درک این نیاز از سوی برنامهسازان و همراهی کردن با سلیقه مخاطب در توفیق درازمدت یک تاک شو تا چه حد اهمیت دارد. نمونه شاخصتر عرصه بینالمللی برنامه "اپرا وینفری" است که بادوامترین برنامه گفتگومحور روزانه در آمریکا لقب گرفته و از سال 1986 در حال پخش همراه با اقبال عمومی مخاطب است.
با همین مرور کوتاه برنامههای گفتگومحور خارجی و تعمیم آنها به نمونههای وطنی، دو نکته مهم در ساختار این گونه برنامهها اولویت پیدا میکند که اتفاقاً همین دو وجه در تلویزیون ما چندان مورد توجه نیست. تکیه بر نقاط قوت و مهارتهای مجری در کنار جذابیتهایی که موضوع و مهمان میتواند ایجاد کند از عوامل اولیه و مهم در ادامه استقبال مخاطب از این برنامههاست.
تعمیم این موارد در برنامههای گفتگومحور رسانه ملی به نتیجهای چندان خوش نمیانجامد. "نگاه یک"، گفتگوی ویژه خبری شبکه دو، "صبح بخیر ایران"، "به خانه برمیگردیم"، "مثلث شیشهای" و ... از نمونههایی هستند که هر کدام با بیتوجهی به یک وجه جایگاه اولیه خود را از دست داده و بر مسیری تکراری حرکت میکنند که نمیتواند اقبالی خوش را برای آنها در پیش داشته باشد.
برنامه هفتگی "نگاه یک" هر چند از آغاز مورد توجه مخاطب قرار گرفت ولی اهمیت حضور مجری در آن جدی نگرفته نشد و این گونه است که امروز با تغییر محمود احمدی افزایی این برنامه دوران افول خود را سپری میکند. رویکردی که به نوعی دیگر گریبان گفتگوی ویژه خبری شبکه دو را گرفت.
این برنامه که اوج موفقیت خود را در انتخابات ریاست جمهوری سال 84 با حضور مرتضی حیدری ثبت کرد، با فاصله گرفتن از این نقطه اوج، حضور منحصربفرد مجری خود را با برنامههای خبری تقسیم کرد و جذابیت این حضور را برای این برنامه حفظ نکرد.
"صبح بخیر ایران" با تغییر مداوم و فصلی مجریان، "به خانه برمیگردیم" با تغییر در ساختار برنامه و تبدیل شدن به مجلهای همهکاره و سرگردان میان پخش زنده و تولیدی و "مثلث شیشهای" نیز با نوعی سهلانگاری در ساختارمندی و تعریف اهداف برنامه امروز از دوران اوج خود فاصله گرفتهاند.
پس از "عبور شیشهای"، "شب شیشهای" و یک قسمت پخش ناموفق "مثلث"، به نظر میآمد از سرگیری این برنامه باید در پی تغییر در نگاه و رویکرد باشد هم در انتخاب مهمان و هم در روندی که قرار است گفتگوها پی بگیرند. اما نه از نگاه تازه خبری است و نه حتی از مهمان تازه.
در چنین فضایی که گاهی مهمانان حضور در سری قبل این برنامه را تکرار میکنند بدون آنکه خبری از ادعای چالشبرانگیزی این برنامه باشد، به نظر میآید سری جدید یک عقبگرد اساسی برای سازندگان این برنامه بوده است.
به خانه برمیگردیم
در این میان آینده برنامههای گفتگومحور تازه چون "چراغ خاموش" که در آغاز راه است، هر چند حرکتی پویا دارد ولی ناپایدار به نظر میآید. چون تجربه نشان داده در صورت موفقیت و ادامه سریهای بعد این برنامهها فرمول از پیش تعیینشده آن است که یا مجری کنار گذاشته و برنامه وارد نوعی آزمون و خطا در انتخاب مجری میشود یا تکرار روند و ساختار برنامه، گفتگو و حتی حضور مهمانان و انتخاب موضوع در دایرهای بسته گریبان کار را میگیرد.
در این میان رسانه ملی در به حاشیه بردن تولیدات خود و بیمهری به داشتههایش چه نقشی میتواند داشته باشد؟ آیا برنامهریزی با تکیه بر تجربیاتی که در جهان امتحان خود را پس داده و میتواند بخشی از مولفههای مجهول را مشخص و حرکت بر مسیر آنها را روشن کند، به نظر منطقی و عاقلانه نیست؟