به گزارش خبرنگار مهر، امروز صبح وقتی به میدان ارگ و در ورودی شبکه رادیویی تهران نزدیک میشدیم، حال و هوای دیگر بر فضا حاکم بود. درهای رادیو امروز به روی همه باز بود، ولی میشد حدس زد افرادی که وارد آن میشوند حال و روزی متفاوت دارند.
چهرههایی آشنا در مقابل دیدگان مردم وارد رادیو میشدند که برخی از آنها قادر به مقاومت در مقابل ریختن اشک خود نبودند. زمزمههایی بود و در میان مردم عادی حاضر در میدان ارک نامی بارها تکرار میشد. شنیدم که مردی میگفت "احمد آقالو مرده، تشییع جنازه اونه، خیلی صدای خوبی داشت. خیلی صداشو دوست داشتم، خدا بیامرزدش."
زنی میانسال میگفت "بارها از رادیو صداشو شنیده بودم، خیلی دوستداشتنی بود. خدا بیامرزدش، صدای خوب داشتن خودش یه نعمتیه که خدا نصیب هر کسی نمیکنه." با شنیدن این جملات وارد محوطه رادیو تهران شدیم و به این میاندیشیدیم که چه خوب است که انسان راهی را طی کند که در زندگی به جاودانگی ختم شود.
فضای قدیمیترین ساختمان رادیو ایران پر بود از چهرههای آشنا و اشکهایی که با قرائت آیات قرآن آهسته جاری میشد. نمیشد حرفی و لبخندی از دیدن این آشنایان زد. بیدرنگ یاد و خاطره آقالو؛ آشناترین چهرهای که میتوانست در این فضا باشد و نبود، در مقابل چشم شکل میگرفت. علی عمرانی دوست و همکار قدیمی آقالو در سکوتی معنادار کنار اکبر زنجانپور ایستاده بود.
چقدر زیاد بودند این چهرههای آشنا که شاید تجمع آنها در یک مکان و زمان به ندرت اتفاق بیفتد. ژاله علو، مرتضی احمدی، رضا کیانیان، حمید سمندریان، هما روستا، توران مهرزاد، سعید پورصمیمی، هرمز هدایت، سیامک صفری، میکائیل شهرستانی، ایرج راد، صدرالدین شجره، فرزاد حسنی، اصغر همت، داود رشیدی، محمد چرمشیر، ترانه علیدوستی و... بودند، اما جای آقالو خالی بود.
این محوطه سالهای سال تا همین چند هفته گذشته میزبان قدمهایی بود که شاید دیگر توان راه رفتن نداشتند ولی از این آگاهی داشتند که چیزی به پایان راه نمانده است. تمام دیوارهای این ساختمان قدیمی زمانی تکیهگاهی بودند برای آرامش آقالو از دردی که در درونش زبانه میکشد و همانجا خاموش میشد.
استودیو هشت رادیو تهران نیز بارها میزبان صدایی بود که مرد و زن، پیر و جوان آن را دوست داشتند و این بار شاهد حضور مردی خفته است که صدایش تنها در یاد و خاطره و آثاری که خلق شدند وجود دارد. با میزبانی اشک حاضرین آقالو در مقابل جایگاه قرار میگیرد. ولی این بار خاموش و در میان پارچهای سفید.
ناگهان صدای آقالو در فضا میپیچد، ولی این بار به جای گلو، بلندگوهای حاضر میزبان صدای او هستند. صدایی که در خود رنج و درد سالها بیماری را به همراه دارد. صدایی که با شکفتن بغض حاضران میگوید "من سلیمانم..."
این آخرین کلام آقالو بود وقتی که نقش سلیمان در نمایشنامه "فیزیکدانها" فریدریش دورنمات را ایفا میکرد. در این جملات حال و هوایی بود حاکی از آنکه آقالو میدانست زمان رفتن فرارسیده و آگاهانه با این آخرین جملات خود از همه خداحافظی کرد.
شهرام گیلآبادی اولین کسی است که لب به سخن میگشاید و میگوید: لحظات سختی است. مردم حق دارند برای آقالو گریه کنند. هنرمندانی که از دور او را میشناختند حق دارند گریه کنند. اما هنرمندان رادیو چرا؟ شما که صبوریهای وی را دیدید و صدای آخرش را شنیدید؟ شما چرا؟ شما که با این صدا دلدادگی کردید؟ احمد ماندنی است و ما باید فکر خودمان باشیم که ماندنی نیستیم.
وی با اشاره به استودیو هشت رادیو تهران میگوید: این استودیو دلدادگی و صبوریهای آقالو را فراموش نخواهد کرد. نمازخانه کوچک رادیو هرگز نمازهای اول وقت او را فراموش نخواهد کرد. در وداعش باید بگویم بابای همسرش رفت، عموی نمایشهای رادیویی رفت. اما شایستگیها، شرافتهای اخلاقی و میدان دادنش به جوانان باعث میشود همواره پیش ما بماند.
مدیر مرکز هنرهای نمایشی ادامه میدهد: بچههای رادیو از این پس دیگر کسی نیست که با "یا علی مدد" از شما خداحافظی کند، کسی که هیچوقت به خاطر خود چیزی نخواست. امیدوارم همکاران شایستهای برایش باشیم. صدای جمهوری اسلامی ایران امروز عزادار است، ولی احمد فراموش شدنی نیست و در دل ما خواهد ماند.
حمید سمندریان این بار نه در مقام یک کارگردان بلکه به عنوان کسی که به آقالو درس بازیگری آموخت، لب به سخن میگشاید و میگوید: احمد انسان سادهای نبود که بتوان به سادگی دربارهاش حرف زد. انساندوستی از ویژگیهای وی بود. وی این ویژگی خود را علنی نمیکرد تا با آن فخر بفروشد. تواضع و فروتنی از خصوصیات وی بود.
وی ادامه میدهد: هرگز ندیدم یک کلمه از خود تعریف کند و فقط به تعریف از هنرمندان بزرگ دیگر میپرداخت. وقتی در نمایش "ازدواج آقای میسیسیپی" یکی از شاخصترین نقشهای خود را بازی کرد اجازه نداد از بازی وی تعریف شود. احمد بخشنده بود و اشتباهات ما را میبخشید. وی بدیهای بشر را میبخشید و تنها خوبیهای آن را میدید. 10 سال با بیماری خود دست و پنجه نرم کرد و ما تنها سه سال بود به واسطه همسر صبورش از این امر مطلع شده بودیم.
سمندریان یادآور میشود: در ملاقاتهایی که از وی میکردیم چهرهای پر از درد و رنج داشت ولی همواره احوالپرسیها را با یک کلمه پاسخ میداد و کلمه "شکر" بود. آقالو نمیخواست با رنج خود دیگران را رنجور کند. زندگی را جدی میگرفت و تراژدی زندگی را با طنز خنثی میکرد. دوست نداشت با من کار کند زیرا مرا کارگردانی سختگیر میدانست. تلاش میکنم با وجود اینکه دیگر احمد در میان ما نیست، اگر اثری را به صحنه ببرم آنگونه کارگردانی کنم که احمد دوست داشت.
وی در پایان سخنان خود به جملهای از زندهیاد آقالو اشاره کرده و میگوید: وی میگفت "دوست ندارم رنج رفتن دوستانم را ببینم زیرا هر کسی که میمیرد ذرهای از تو با وی است که میرود. از خود مپرس که ناقوس ساعت مرگ که را مینوازد، ناقوس صدای مرگ تو را مینوازد."
در ادامه شجره یادداشتی در خصوص آقالو قرائت میکند و پس از آن ایرج راد مدیرعامل خانه تئاتر با بغضی در گلو میگوید: تسلیت میگویم به جامعه هنری و ملت ایران. به همه کسانی که در راه فرهنگ و هنر زحمت کشیده و میکشند. آقالو سالهایی از عمر خود را وقف مسائل فرهنگی و هنری مملکت کرد و حتی در سختترین لحظات دست تکدی به سوی کسی دراز نکرد و با افتخار زیست. وی کاری را برای مادیات انجام نداد. از این رو در ذهن، خاطر و تاریخ هنر مملکت ایران زنده خواهد بود.
وی ادامه میدهد: کسانی همانند آقالو در میان ما زیادند که با بیماریهای خاصی دست و پنجه نرم میکنند. کسانی که عمر خود را برای فرهنگ و هنر مملکت صرف کردهاند و به لحاظ فرهنگی غنی هستند و قلبشان برای هنر میتپد ولی گاهی به لحاظ مادی با مشکلاتی مواجه میشوند. ما وظیفه داریم به آنها برسیم. آقالو همواره زنده است و امیدوارم در سوگ وی به فکر دیگران هم باشیم.
بعد از این سخنان پیکر زندهیاد احمد آقالو برای آخرین بار با رادیو تهران و هنرمندان حاضر در آن وداع میکند و در مقابل دیدگان محزون حاضرین به قطعه هنرمندان، جایگاه ابدی خود میرود.