خبرگزاری مهر- گروه اجتماعی: مریم شب یلدا را هم مثل شبهای دیگر خیلی زود به رختخواب رفت تا مبادا چهره شرمسار پدرش که مجبور است دست خالی به خانه بیاید را ببیند و بیشتر او را خجالت زده کند.

او نمی دانست دیر زمانی است که پدران و اجدادش مثل تمام ایرانیها این شب باشکوه را به جشن می نشسته اند و می نشینند. او نمی دانست که حتی مردم دیگر سرزمینهای دور و نزدیک هم در اولین شب زمستان همین مراسم با شکوه را با نامها و انگیزه ‌های متفاوت برگزار می کنند. در ایران و سرزمینهای هم فرهنگ مجاور از شب آغاز زمستان با نام "شب چله" یا همان "شب یلدا" نام برده می شود که همزمان با شب انقلاب زمستانی است.

مریم با خوشحالی که متفاوت از روزهای گذشته بود نشست پای درس و مشق خود و تند و تند تکالیف مدرسه اش را انجام داد. مادر که از این موضوع قدری متعجب شده بود رو به دخترش کرد و گفت: چیه امروز بهونه غذا و خستگی رو نمی گیری؟! و باز تکرار کرد : چی شده به منم بگو تا بدونم واسه چی اینقدر خوشحالی؟

مریم که فقط 13 سال دارد و تنها دختر خانواده چهار نفری است رو به مادر گفت: آخه امشب شب یلداست. می خوام کارامو انجام بدم و بگیرم بخوابم تا شب بیشتر بیدار بمونم.

مادر با دیدن شوق و ذوق مریم و شنیدن این خبر که امشب شب یلداست ته دلش خالی شد. چون او بهتر از هر کسی می داند که همسرش با حقوقی که می گیرد توان خریدن میوه و شیرینی را ندارد. برای همین سعی کرد با عادی جلوه دادن موضوع  ذهن دخترش را از شب یلدا بیرون ببرد.

مادر با گفتن این جمله که مگه شب یلدا چه فرقی با شبهای دیگه دارد رو به مریم گفت: نمی خواد الآن بخوابی! اگه شب بیداری بمونی صبح نمی تونی زود بیدار شی. برو بشین تلویزیون نگاه کن.

مریم که از شنیدن این حرفهای مادرش کمی دلخور شده بود با چهره ای برافروخته گفت: همه دوستام امروز توی مدرسه از شب یلدا حرف می زدند. منم می خوام امشب بیدار بمونم، مگه چیه . خب بابا اومد بهش بگو بره آجیل و شیرینی بخره ...

مادر به فکر رفت. چون قرار بود این ماه اجاره عقب افتاده رو به صاحبخانه بدهند. به همین خاطر دیگر هیچ پولی ته جیب شوهرش نمی ماند که خرج کند. حالا اگر به همسرش می گفت که شیرینی و میوه بخرد حتما با جواب منفی او مواجه می شد. چون می دانست اعصابش این روزها به خاطر بدهیها خراب است...

به اعتقاد مسعود مهدیزاده جامعه شناس واقعیتهای زندگی امروز ما متفاوت از شبهای یلدا در سالهای دور است. شبهایی که پدران و مادران ما برای زنده نگه داشتن آیین ها و رسوم ملی به دور از هر دغدغه و نگرانی دور هم جمع می شدند و از همه جا سخن می گفتند ولی امروز شرایط اقتصادی حاکم بر کشور به گونه ای است که پاسداشت این آیین ها برای برخی رفع تکلیف است اما برخی همچنان بر طبل شادی می کوبند.

این جامعه شناس بر این عقیده است که در گذشته های دور آیینهایی در شب یلدا برگزار می ‌شد که یکی از آنها جشن شبانه و بیداری تا بامداد و تماشای طلوع خورشید زمستانی بود. جشنی که از لازمه ‌های آن حضور کهنسالان و بزرگان خانواده به عنوان نماد کهنسالی خورشید در پایان پاییز بوده است و همچنین خوراکیهای فراوان برای بیداری دراز مدت که همچون انار و هندوانه و سنجد به رنگ سرخ خورشید باشند.

مهدیزاده با اشاره به شرایط اقتصادی که بر کشور حاکم است معتقد است اگر امروز پدری مجبور است انار و هندوانه شب یلدا را بخرد تنها به این دلیل است که شرمنده بچه هایش نشود.

بچه هایی که همان شب یلدایی را از پدر و مادرشان طلب می کنند که تصویرش را در تلویزیون و برنامه های رنگ به رنگش دیده اند. یلدایی که جایی در خانه آنها ندارد. یلدایی که برای آنها بیشتر به خیال می ماند تا واقعیتی عینی و قابل لمس. یلدایی که حتی یک قلم از انواع تنقلات خوش آب و رنگش را هم شاید سالی دوازده ماه به خواب هم ندیده باشند. 

یلدای بچه های محنت زده کوچه پس کوچه های نداری نه از جنس یلدایی است که مجریان خوش خنده تلویزیون کنار آتش و آجیل و میوه های درشت آبدار به تصویر می کشند. یلدای آنها دستهای خالی پدری است بیمار و زحمتکش که از شدت شرم تا دیرترین ساعات را به خانه نمی رود تا مبادا نگاه دخترش، پسرش و حتی همسرش آویزان نگاهش شود که بابا پس هندوانه امشب کجاست؟ آجیل شیرین و شور یلدایمان کجاست؟

شهر بی قواره ما تا دلت بخواهد از این پدرها دارد. نمونه اش همسایه مریم است. همان کودکی که یلدایش را میان خیال و رویای پیش از خواب به جا می آورد.

بی آنکه بداند در همسایگیشان خانواده ای هست که دخترشان به تازگی عقد کرده و قرار است امشب میزبان خانواده داماد و تعدادی از اقوام و فامیل باشند.

داماد غریبه است و مادر نمی خواهد دخترش نزد خانواده همسرش شرمنده شود، برای همین از چند روز قبل به پدر کبری گفته بود که باید مقداری میوه و شیرینی و آجیل بخرد. البته خانواده داماد هم مثل خود آنها از طبقه کم درآمد جامعه هستند و برای همین قرار بود که بعد از شام بیایند.

پدر کبری قادر نیست که از پس هزینه میوه و شیرینی امشب برآید. برای همین رفته بود سراغ صاحب کارش تا مقداری از حقوق ماه آینده اش را پیش پیش بگیرد اما وقتی با جواب منفی صاحب کار مواجه شد، تمام وجودش یخ بست. نمی دانست حالا چطور پولی فراهم کند تا بتواند دخترش را شرمنده خانواده داماد نبیند...

به قیمتهای میوه و شیرینی در چنین مناسبتها و ایامی که نگاه می کنیم یاد حرفهای مسئولین می افتیم و متوجه می شویم که تفاوت از زمین تا آسمان است.

در حال حاضر نرخ انواع میوه و آجیل شب یلدا به ‌شدت افزایش یافته و این در حالی است که دستگاههاى دولتى از طرح مبارزه با گرانفروشی خبر داده ‌اند.

با این حال گزارشها از سطح کشور نشان می دهد که شب یلدای امسال تحت الشعاع "گرانى" خوراکیها قرار گرفته است. به طوری که قیمت هر کیلو هندوانه در این ایام به مرز 500 تومان رسیده است که نسبت به قبل 20 تا 30 درصد افزایش داشته است.

رئیس اتحادیه تعاونیهاى میوه و سبزى با اشاره به فرا رسیدن شب یلدا گفته است که آثار روانى ناشى از نزدیک شدن به شب یلدا باعث افزایش 30 درصدی قیمت هندوانه شده است.

همچنین انار به عنوان یکى از میوه هاى اصلى شب یلدا وضعیت نابسامان ترى دارد به طوری که کمبود آن به دلیل سرمازدگى در زمستان سال گذشته کاملا محسوس است. قیمت انار در بازارهاى میوه ایران در حال حاضر به 3000 تومان رسیده است.

گزارشها نشان می دهد که گرانى میوه از سال قبل هم بیشتر شده است و از سوى دیگر قیمتها در مغازه هاى مختلف شهر متفاوت است.

در همین حال سازمان حمایت از مصرف کنندگان و تولید کنندگان اعلام کرده است که از روز سه شنبه طرح نظارتى ویژه برخورد با گرانفروشان آغاز شده است.  

یکی از اصلی ترین تنقلات شب یلدا آجیل است که گرانی آن موجب شده است تا بسیاری از مشتریها از خریدن آن پرهیز کنند. هم اکنون قیمت آجیل در مناطق شمالی و مرکزی و حتی در محدوده میدان انقلاب تهران هر کیلو تا 17 هزار تومان بفروش می رسد. همچنین هندوانه که محبوبترین و یکی از اصلی ترین میوه های اصلی سنت شب یلدا است در میوه فروشیهای سطح شهر بین کیلویی 650 تا 700 تومان فروخته می شود و به گفته اغلب مغازه داران برخی میوه ها از جمله انار و نارنگی  طی دو هفته اخیر بین 30 تا 100 درصد افزایش قیمت داشته اند.

بر اساس آخرین گزارشهای منتشر شده از سوی بانک مرکزى نرخ تورم در مناطق شهرى ایران در 12 ماه منتهی به آبان ماه سال جاری به 3/28 درصد رسیده است. 

حالا یلدا شاهد مردان و زنانی است که دستهایشان خالی است و جز چشمهای پنهان گریسته و دستهای خالی و خجالتی بیصدا، مطایی برای بردن به خانه در طولانی ترین شب سال ندارند و کدام طولانی ترین شب سال؟ برای آنها تمام شبها یلداست. آنهم در شهری که به فاصله کمتر از چند دقیقه می توانی مردمانی را ببینی که برای یک شب یلدای خود به اندازه هزاران شب یلدای مردم تنگدست کوچه های باریک فقر و نداری هزینه می کنند.

یلدا از جنسی دیگر

خیابان جای پارک ندارد. مجبور می شود خودرو "سانتافه" اش را چند صد قدم دورتر از قنادی پارک کند و مسیری را پیاده طی کند.

وقتی وارد قنادی می شوی. بوی شیرینیهای تازه و گرم وارد ریه هایت می شود. چند نفر دختر و پسر جوان سفید پوش فقط سفارشات را تحویل می گیرند و آماده می کنند. دو سه نفری هم سفارشهای مشتریها را تا اتومبیل آنها می بردند.

مرد نگاهی به شیرینیها انداخت و رو به یکی از همان جوانها گفت: لطف کن چهار کیلو از این شیرینیها را بچین. دو سه کیلو هم نون خامه ای ببند.

بعد رفت سمت آجیلها و رو به مسئول آن قسمت گفت: دو کیلو پسته، یک کیلو بادام شور و یک کیلو هم بادام هندی بده.

وقتی سفارشها را داد رفت سمت صندوق تا حساب کند.

مرد جوانی که پشت صندوق نشسته بود بعد از کلی تعارف تیکه پاره کردن گفت: قابلی نداره. میشه 50 تومن.

مرد یک ایران چک 50 هزار تومانی از کیف پولش درآورد و به صندوق دار داد و آمد بیرون و رفت به سمت مغازه میوه فروشی که بیشتر شبیه مغازه های لوسترفروشی بود.

آنجا هم به اندازه 100 هزار تومان از انواع میوه های مخصوص شب یلدا خرید کرد و راه افتاد به سمت خانه.

در مسیر بود که تلفن همراهش زنگ خورد. همسرش بود که می خواست یادآوری کند سفارش شام یادش نرود و مرد گفت که قبلا این کار را کرده و نگران نباشد.

مریم امشب را هم مثل شبهای دیگر خیلی زود به رختخواب رفت و پدری کبری مجبور شد با قرض کردن از مرد همسایه ، مقداری شیرینی و میوه برای خانواده داماد دخترش تهیه کند تا طولانی ترین شب سال برای کبری زیاد هم تلخ نشود اما کمی بالاتر از خانه های آنها چراغهایی تا صبح روشن بود و اهالی آنها با چیدن انواع خوراکی های رنگارنگ و نشستن دور میز تا صبح گفتند و خندیدند...

راستی! چند صد یا چند هزار و شاید چند میلیون نفر مثل مریم و کبری مجبورند شب یلدا را فقط از صفحه تلویزیون به تماشا بنشینند و حسرت به دل بمانند تا شاید شبی را ببینند که شاد و خندان در کنار پدر و مادر مشغول خوردن تنقلات و میوه های شب چله هستند.

---------------------------

حبیب احسنی پوراصل