به گزارش خبرنگار گروه دين وانديشه خبرگزاري مهر وي گفت: علت اطلاق اين لقب ، پرداختن ملاصدرا به الهيات نيست چرا كه ابن سينا، سهروردي ، و ارسطو نيز به الهيات پرداختند ولي به اين لقب ناميده نشدند. بايد توجه داشت كه ما دو نوع فلسفه داريم 1- فلسفه بحثي 2- فلسفه ذوقي . مثلا سهروردي در حكمت اشراق مي گويد فلسفه او فلسفه بحثي صرف نيست بلكه مبتني بر ذوق است . به نظر سهروردي ، افلاطون داراي د ونوع فلسفه، يعني فلسفه بحثي و فلسفه ذوقي بوده است ، ولي ارسطو فقط فلسفه بحثي ارائه كرده است .
دكتر اعواني با طرح اين پرسش كه روش تاله چيست ؟ گفت : براي پاسخ به اين پرسش به افلاطون باز مي گرديم. در افلاطون حكمت بحثي و حكمت ذوقي مبتني بر دو نوع معرفت است كه يكي از آن دو فوق ديگري است . يكي از انها علم مقيد است و ديگري علم مطلق . در سهروردي و ملاصدرا علم تاله ، مختص به افلاطون نيست، بلكه تاله در همه فرهنگها وجود داشته است . از نظر ملاصدرا علم حقيقي ، جمع بين حكمت تاله و حكمت بحثي است . حكمت نبايد به بحث محدود شود بلكه بايد روش استدلال را حفظ كند و از آن فراتر رود . ملا صدرا مي گويد : حكمتنا متعاليه عن البحث . يعني حكمت علاوه بر حفظ حكمت بحثي از اين نوع حكمت تعالي مي جويد .
وي در پايان سخنان خود گفت : در افلاطون سه روش فلسفي وجود دارد 1- روش مرگ كه اشاره به پشت سر گذاشتن هوا و هوس است ، 2- راه عشق ( كه در ملاصدرا راه محبت گفته شده است) ، 3- راه معرفت ، كه در آثار مختلف خود آن را اورده است. اين سه راه نزد حكماي ما همان راههاي مخافت، راه فضيلت (رجاء)، و راه معرفت ناميده مي شوند . فلسفه فقط ملفوظ و مبحوث نيست بلكه آن چيزي است كه در ذات حكيم تحقق پيدا كرده است . حكمت همچون اخگر و شعله اي است كه بر جان طالب حكمت مي زند و در او شعله اي ايجاد مي كند كه وجود او را فرا مي گيرد. به نظر من مي توان ملاصدرا را وارث حكمت تاله ناميد.