به گزارش خبرگزاری مهر، هماندیشی یک روزه «تخیل و مهاجرت» با ارائة نه مقاله تخصصی در تالار مولوی دانشکدة ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید بهشتی برگزار شد.
در این هماندیشی که به همت فرهنگستان هنر، دانشگاه شهید بهشتی و مرکز هنر پژوهی نقشجهان برپا شده بود، دکتر اکبر مجدالدین، رییس دانشکدة ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید بهشتی به عنوان اولین سخنران، با ابراز خوشحالی از برگزاری این همایش در این دانشگاه گفت: «مهاجرت، مسئلة مهمی است و در اهمیت آن همین بس که هیچ تمدن مهمی بدون اینکه مبنایی در مهاجرت داشته باشد به وجود نیامده و اکثر جریانهای تاریخساز با مهاجرت سروکار داشته است. در دین ما بر مسئله مهاجرت، با مهاجرت بزرگ رسولاکرم (ص)که مبنای گسترش و شکوفایی اسلام شد، تأکید شده است.»
مجدالدین با اشاره به عنوان همایش گفت: «تخیل یکی از پایههای اصلی مهاجرت است؛ چرا که اگر مهاجران دیدگاهی تخیلی از مکانی که میخواهند به آن هجرت کنند، نداشته باشند، مهاجرت نخواهد کرد.»
رییس دانشکدة ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید بهشتی در ادامه متذکر شد: «به نظر میرسد که در شرایط کنونی، باتوجه به رویکردهای اصلی در نظام ما، جایی برای پرداختن به کارهای تفننی نیست. امیدواریم در فرهنگستان هنر این رویکردها وجود داشته باشد و همکاران ما که با فرهنگستان هنر همکاری داشتهاند، توجه داشته باشند که این فعالیتها زمانی ثمربخش خواهد بود که در چهارچوبهای خاص انجام شود که به جای استفاده از نگاه غرب به مسئله مهاجرت، روی این مسئله در ایران و در دین اسلام کار کنیم، فلسطین نمونه کاملی از مسئلة مهاجرت است که امیدواریم فرهنگستان هنر روی این مسئله متمرکز شود.»
در ادامه این هم اندیشی، دکتر بهمن نامور مطلق، دبیر و معاون پژوهشی فرهنگستان هنر، با تشکر از استادان و دانشجویان حاضر در هماندیشی گفت: «تخیل، شاید مهمترین عنصر ادبیات و هنر باشد عقل و تخیل ممیز انسان از باقی مخلوقات است و با کشف هوش مصنوعی، تخیل شاید آخرین وجه تمایز انسان و ناانسان، ادبیات و ناادبیات و هنر و ناهنر باشد.»
نامور مطلق با اشاره به رابطة پیچیدة تخیل و جهان بیرونی گفت: «بحث رابطه بین تخیل و جهان بیرون، هزاران سال است که در مناقشه و مناظره بین متفکران بوده است. محیط با تخیل ارتباط تنگاتنگ دارد و جابجایی محیط نیز با تخیل مرتبط است. موضوع این همایش هم مهاجرت و جابجایی بافت و محیط با خلق آثار هنری و تخیلی است. در طول تاریخ نیز در تحولات فرهنگی اجتماعی و ادبی، رابطه تنگاتنگی بین هنر و ادبیات با مهاجرت وجود داشته که نمونههایش را شاهد هستیم. اما امروزه تخیل و مهاجرت بیشتر شده که شاهد ادبیات مهاجرت و هنر مهاجرت هستیم.»
دکتر نامور مطلق با تشکر از استادانی که با مقالههای ارائه شده خود در این هماندیشی شرکت دارند و دانشجویانی که با پرسشهای خود بحث را غنیتر میکنند، گفت: «امیدواریم نشستهایی با بحث در این باره «تخیل و مهاجرت»که نیاز پژهشگرهای جوان ما است بیشتر برگزار شود.»
دکتر علیعباسی، رییس گروه تخیل هنری فرهنگستان هنر نیز گفت: «خدا را شکر میکنیم که چهار سال پیش هماندیشی «تخیل هنری» در این دانشکده برگزار شد و امسال چهارمین هماندیشی با عنوان «تخیل و خلاقیت» را در اینجا شاهدیم.»
دکتر عباسی با اشاره به اهداف گروه تخیل هنری گفت: «گروه تخیل هنری، میخواهد الگوسازی کند، ما بر این ادعا هستیم که اندیشهها در ایران هست اما نتوانستهایم الگویی از این اندیشهها نشان دهیم. یکی از سیاستهای این گروه این است که با استفاده از اندیشههای اعضایی که در خارج از ایران تحصیل کرده و با تخیل غرب آشنا هستند و اعضایی که در داخل کشور تحصیل کردهاند و تخصص آنها در تخیل ایرانی است، الگویی از این دو اندیشه بیرون بکشیم و نظریهای ارائه دهیم.»
سپس دکتر شیده احمدزاده، دبیر علمی هماندیشی و عضو هیئت علمی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید بهشتی، دربارة مهاجرت و تاثیر آن بر تخیل گفت: «بازتابهای چندگانگی پدیدة مهاجرت به بهترین شکل در هنر مهاجر نمود مییابد. در این نوع هنر مهاجر، مفاهیمی مثل بیگانگی، نوستالژیا و هویت ملی نمود مییابند. از سوی دیگر در طیف وسیع هنر و ادبیات مهاجر، گاه به نمونههایی برمیخوریم که برخلاف جهت هویت ملی- نژادی حرکت کرده و آنرا کمرنگ میکند.
در اینجا با هنری روبرو هستیم که فرهنگ مقصد را جایگزین فرهنگ مبدأ کرده است. به نظر میرسد که هویت مهاجر به مثابة خرده فرهنگی است که در حاشیه دو فرهنگ اصلی حاکم رشد کرده و محکوم به بازنمایی است. به عبارت دیگر در مهاجرت، با فضای سومی روبرو هستیم که بر روی خط مرزی دو فرهنگ ساخته شده است. در این فضای سوم،هویت شناسی شکل میگیرد که از آن به عنوان هویت سرگردان (Disporic ) یا سوژة سرگردان نام میبرند که ماهیتی نامتجانس و ناهمگون دارد. در چنین فضایی است که تخیل در ادبیات و هنر مهاجر اهمیت ویژهای مییابد، چرا که هنرمند مهاجر در این بازنمایی محکوم به خلق زبان متفاوت و مفاهیم جدیدی است.»
دبیرعلمی هماندیشی «تخیل و مهاجرت» دربارة همایش گفت: «در نقد مطالعات فرهنگی پدیدة مهاجرت و ارتباط آن با هویت، ملیت، نژادپرستی و فرهنگ مسئلة تازهای نیست. اما هماندیشی «تخیل و مهاجرت» از زاویة خاصی به مهاجرت میپردازد بدین ترتیب محور اصلی همایش این است که ارتباط مهاجرت را به عنوان پدیدهای که تاثیر شگرفی بر تخیل هنری میگذارد مورد بحث قرار دهد.»
پس از سخنان آغازین دبیر علمی هم اندیشی«تخیل و مهاجرت»، نشست اول این هم اندیشی با ریاست دکتر علی عباسی و ارائة سه مقاله برپا شد.
«سفر به فرهنگ در دوران قاجار، رویکردی پسااستعماری» عنوان اولین مقالة این هماندیشی بود که توسط مریم لاری، دانشجوی دکتری پژوهش هنر و عضو گروه تطبیقی فرهنگستان هنر، ارائه شد. این مقاله به تقابل شرق و غرب در سفرنامههای ایرانیان به فرنگ. در دورة قاجار اشاره داشت: «ایرانیان در سفرنامههای خود، فرنگ را تقریباً بینقص و دستنیافتنی معرفی میکردند و بدین سان تصویری خیالی از «بهشت موعود» را در ذهن مخاطب خود به وجود آوردند. این تصویر و کلیشههای فکری حاصل از آن، به جداسازی «ما» و «دیگران»انجامید. حضور مفاهیمی چون «حوری و پری»، «بهشت آرزوها»و « جهان رویاها» نشانگر آرزوهای دیرین و ذهن خیالپرور ایرانیان در دوران قاجار است که در سفرنامههای ایشان به فرنگ متجلی میشود.»
مقالة مذکور به بررسی این جهان تخیلی که به صورت کلیشههای ثابت به نسلهای بعدی انتقال یافتند پرداخت.
دکتر حسن بلخاری، عضو هیئت علمی فرهنگستان هنر، نیز با مقاله «تحول فرم و معنا در مهاجرت نگارگران ایرانی به هند»، به یکی از مشهورترین مهاجرتهای هنری نگارگران ایرانی اشاره کرد: «مهاجرت میرسیدعلی و میرعبدالصمد از دربار شاه طهماسب صفوی به دربار گورکانیان در هند، از مشهورترین مهاجرتهای هنری نگارگران ایرانی است. این دو نقاش چیرهدست زیرنظر بهزاد در تبریز کار میکردند، پس از درخواست همایون پادشاه پناهنده گورکانی به ایران، با وی به هند رفته، طرح عظیم حمزهنامه را بنیاد گذاشتند.»
دکتر بلخاری به تفاوت در نقاشیهای این دو هنرمند پس از مهاجرت به هند اشاره کرد و گفت: «سه تفاوت در نقاشیهای این دو هنرمند (در دو کشور ایران و هند) به چشم میخورد که مهمترین حاصل آن مهاجرت از متن یک تمدن به تمدن دیگر است.
در نقاشیهای این دو هنرمند، تمثالسازی دچار محدودیت نگشته است و در صحنهپردازی نیز ژرفانمایی حضور کامل دارد. تأثیرپذیری این دو هنرمند از نقاشیهای هندی و نیز رنگهای روشن نقاشی هندی در کنار عدم سختگیری فقیهان مسلمان هندی و نیز تأثیرپذیری از سبک غربی که متأثر از نقاشیها و حکاکیهای کشیشان یسوعی و پرتقالی و سفیران اروپایی بود، تفاوت نقاشیهای این دو هنرمند را در دو سرزمین سبب گشته بود.»
رئیس پژوهشکده فرهنگستان هنر با اشاره به تفاوت نگارگران هندی و ایرانی گفت: «نگارگران هندی، واقعیت را تخیل میکردند و نگارگران ایرانی، عالم مثال را که در نقاشیهای این دو نگارگر ایرانی پس از مهاجرت به هند،این تخیل واقعیت مشهود است.»
سپس دکتر شیده احمدزاده ، مقالهای با عنوان «دگرگونی نوستالژیا در ادبیات مهاجرت ایران» ارائه داد.
احمدزاده در این مقاله مفهوم نوستالژیا و ساختاری بودن مضمون آن در ادبیات مهاجر را بیان کرد و گفت: «مضمون نوستالژیا که یکی از ویژگیهای ادبیات مهاجرت است، هم به معنای «حسرت گذشته» در تعابیر شاعران آمده و هم به معنای غربتزدگی غربی در تعابیر رئالیستی استفاده شده است. دگرگونی و نحوة تحول آن در طول سه دهه ادبیات معاصر کشورمان، موضوعی قابل پرداخت است.»
دبیر علمی هم اندیشی«تخیل و مهاجرت»، با اشاره به دو رمان «دو دنیا» اثر گلی ترقی و «عطر سنبل، عطر کاج» گفت: «اگر مهاجرت را به تعبیر مطالعات فرهنگی حرکتی پویا بدانیم که به بازسازی فرهنگ مبدا منجر میشود، میبینیم که چگونه نویسندة مهاجر از زاویهای متفاوت، گذشته را به تصویر میکشد و مفاهیم جدیدی را وارد عرصة ادبیات معاصر میکند.
در رمان «دو دنیا»، نوستالژی کامل راوی زن را نسبت به ایران میبینیم اما در رمان «عطر سنبل، عطر کاج» از فیروزه جزایری، اثری از نوستالژی نمیبینیم؛ بلکه تضاد بین دو مکان ایران و آمریکا، را به لحاظ فرهنگی در این رمان شاهدیم.»
نشست دوم به ریاست دکتر بابک معین و با مقالة «بسط تجربه مهاجرت و تخیل کودکی» نوشته دکتر امیرعلی نجومیان، عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی آغاز شد.
دکتر امیرعلی نجومیان در این مقاله به طرح دو نظریه جدید از مهاجرت در مطالعات فرهنگ پرداخت: «اول اینکه تجربه مهاجرت را میتوان فراتر از دلالتهای معمول آن بررسی کرد و آن را به هر جابجایی مکانی و دورافتادگی از تعلقها و پرتاب شدگی(هایدگری) به عالمی دیگر نسبت داد. با این کار میتوان به تحلیل بسیاری از رفتارها و تجربههای انسانی از زاویة جدیدی نگریست و فهم جدیدی از آنها حاصل کرد.
دوم اینکه اگر نظریه نخست را بپذیریم، آنگاه میتوانیم ادعا کنیم که تخیل و مهاجرت با تخیل دوران کودکی تا حدی همارز و هم سنگ است. بخشی از تجربه مهاجرت، تجربه یادگرفتن، دیدن و درک همه چیز از نوست. به این اعتبار، سازوکار تخیل در تجربه مهاجر شباهتهای غریبی به تجربة کودک و خیال پردازی او از جهان دارد.»
دکتر نجومیان ادامه داد: «واکنش اصلی به وضعیت مهاجرت، ساخت خیالپردازی دربارة خوشیها و تنگناهای سرزمین مادری است طبق اعتقاد لاکان در دوران نوزادی تا 18 ماهگی کودک در یک نظم خیالی بسر میبرد و بعد با یادگیری زبان وارد نظم نمادین میشود.
انگار نظم خیالی قلمرو سرزمین مادر است و نظم نمادین قلمرو پدر که همراه با فقدان همراه است به همین دلیل گسست مهاجر یا آواره از سرزمیناش شبیه گسستی است که کودک از نظم خیالیاش تجربه میکند.»
دکتر بهمن نامور مطلق سخنران بعدی این نشست ، مقاله «مهاجرت و بینامتنیت» را با دو پرسش آغاز کرد: «مهاجرت به عنوان یک متغیر چه نقشی در شکلگیری تخیل هنری دارد؟ و آیا میان مهاجرت و تخیل یک رابطه محتوم است؟»
پیکرة بحث دبیر فرهنگستان هنر، نقاشیهای فرشچیان، پیش و پس از مهاجرتاش از ایران بود.
دکتر نامورمطلق، به دو نظریة متضاد در خصوص رابطة اثر هنری با محیط پیرامون مؤلف اشاره کرد: «نظریة نخست، نظریهای است که خلاقیت اثر هنری را تابع محیط زندگی مؤلف میداند و به نظریة بازتابی معروف است. نظریة دوم براساس جدایی من خلاق مولف از تعاملات با فضای بیرون استوار است. بر همین اساس رابطة میان تخیل و مهاجرت نیز میتواند با توجه به دوگانگی و دو شکل یادشده تعریف شود.»
دکتر نامورمطلق مطالعة وضعیت هنرمندان مهاجر را بیانگر تنوع و گوناگونی تاثیر محیط مبدا بر آثار هنری دانست و گفت: «پارهای از هنرمندان به شدت متاثر از محیط مبدا هستند و پارهای دیگر، از محیط مقصد، البته همیشه حد میانی نیز قابل تصور است. در پی یافتن نظریهای که پاسخگوی چنین سیاستی باشد، یعنی بتواند هنرمندان متاثر از محیط مبدا و مقصد را در بر بگیرد، میتوان به بینامتنیت توجه کرد. بنابراین نظریه، چنانچه مهاجرت بتواند به دلایلی، بینامتنهای هنرمند مهاجر را تغییر دهد، خلق آثارش نیز دگرگون میشود و چنانچه مهاجرت به دلایلی، شبکة بینامتنی هنرمند را دگرگون نکند، خلق اثر هنری نیز متحول نخواهد شد. به عبارت دیگر یک هنرمند پیش از آنکه متاثر از فضای بیرونی و محیطی خود باشد، پیرو فضای نشانهای و بینامتنی خود است.»
دبیر و معاون پژوهشی فرهنگستان هنر با اشاره به استاد فرشچیان و مراحل آموزش هنری او و در نهایت مهاجرت او به آمریکا گفت: «از سال 1365 استاد فرشچیان به آمریکا مهاجرت کردند و باقی آثارشان در آمریکا خلق شده است. ما در نقاشیهای فرشچیان با مضامین اسطورهای، مذهبی، عرفانی و تغزلی روبروییم که با مطالعة مضامین آثار فرشچیان قبل و بعد از مهاجرتش، تفاوت اساسی نمیبینیم. همچنین به لحاظ خاصیکه، استاد فرشچیان با مکتب اصفهان شروع کرده است، بسیاری از طرحهای گل مینیاتورها و تزئینات روی لباسها تحت تاثیر « مکتب روکوکو » غرب بوده است که البته این ویژگی را قبل از مهاجرتش به آمریکا نیز می بینیم.»
نامورمطلق با اشاره به تاثیر بینامتنیت درمهاجرت استاد فرشچیان گفت: «فرشچیان وقتی مهاجرت کرد، این بینامتنیت را با خود برد و رابطهاش را با فضای معماری ایران، موسیقی ایرانی و کتابهای ایرانی حفظ کرد و اگرچه در بافت غرب قرارگرفته بود اما یک خرده بافت ایرانی در آمریکا برای خود خلق کرد.»
« آستانة مهاجرت در تخیل نایپال » عنوان مقالة طیبه یموت، دانشجوی دکتری زبان و ادبیات انگلیسی دانشگاه شهید بهشتی بود.
دکتر یموت در مباحث مربوط به آستانة در گفتمان پسااستعماری به این نکته اشاره کرد: «این گفتمان، فرهنگ ملتها را به عنوان پدیدهای منسجم و اصیل زیر سوال میبرد.»
او در اشاره به کتاب «مکان فرهنگ» نوشتة « هومی بابا » گفت: «هومی بابا در کتاب «مکان فرهنگ»، معتقد است که آنچه در بینابین اشکال سامان یافته فرهنگ و هویت وجود دارد، نقش مهمی در ایجاد معنی در فرهنگ دارد. او معتقد است که جایگاه واقعی فرهنگ، در میان اشکال کاملاً آشنای فرهنگ رسمی قرار دارد. باتوجه به این بحث، هویت ملی و شهروندی، دیگر از جایگاه اسطورهای و با ثباتی برخوردار نیستند. این مفاهیم نتیجة تعامل دو عامل تعلیمی و کنشی-رفتاری در فضای فرهنگی است.»
یموت دربارة فضای یکی از داستانهای « وی اس نایپال » که نویسندهای مهاجر است گفت: «وی اس نایپال از جمله نویسندگانی است که تخیل هنریاش برگرفته از لحظاتی است که مهاجرت را تجربه کرده. تخیل هنری او نشان دهندة فروپاشی مفاهیم ملیت و شهروندی به عنوان مفاهیم ذاتی و جهانی است. در آثار او تخیل جمعی و ارتباط این تخیل با روند ساخت هویت ملی و شهروندی به خوبی نمایان است.»
حبیبالله درخشانی، عضو گروه پژوهشی تخیل هنری فرهنگستان هنر، با مقالة «پیکاسو، مهاجرت و دگرگونی تخیلات هنرمندانه »، نشست سوم هماندیشی «تخیل و مهاجرت» را که به ریاست دکتر کیوان زاهدی بود آغاز کرد.
درخشانی در این مقاله با اشاره به زندگی پیکاسو و تاثیر مهاجرتهایی که از کودکی تا سالهای پایان عمرش داشته گفت: «پابلو پیکاسو در سال 1881 در «مالاقا» شهری در ناحیه فینیقی باستانی به دنیا آمد و بعدها همراه با خانوادهاش به کورونا سفر کرد. او تمام کودکیاش در بندر مالاقا با قصهها و خیالپردازیهای شگفت و رازآمیز مادربزرگش درآمیخته بودکه تخیل او را نوعی شکل داد.
پابلو در زمانی نه چندان دور، دربازآفرینی قصهها و خیالهای کودکانهاش توانایی شگرفی از خود نشان داد. سفر به بارسلون و مادرید و شرکت در آدکادمی سن فرناندو تجربههایش را کاملتر کرد. آنچه در نوجوانی انجام داد سرشار از تخیلات شگرف است که میتوان از میان آن، تک چهرههای پدر و مادر و روگرفتهایی از آثار الگرکوو ولاسکز نام برد. سفر چندگانه به پاریس و در نهایت ماندگاریاش پس از سفر چهارم در این شهر، برایش سرآغاز پیدایش تخیلات جدیدی بود. برای پیکاسو فرصتی بود تا خود را در جریان گستردهترین تجربههای هنری قرار دهد. در این زمان هنوز مونه، سزان،دگا و لوترک حیات داشتند. در سال 1913 دگرباره به بارسلون بازگشت و یکی از پربارترین دوران زندگی هنریاش را در آنجا رقم زد.« دورة آبی » او بین پاریس و بارسلون گذشت و سپس آثار « دورة صورتی » را پدید آورد.»
درخشانی با سنجش دومرحله از زندگی پیکاسو در اسپانیا و فرانسه و مقایسة گونههای هنری او به تاثیر مهاجرت در پیدایش تخیلات دگرگون هنری پیکاسو، پرداخت و گفت: «پس از دورة صورتی، پیکاسو با گذر از دوران کوبیسم تحلیلی و کوبیسم ترکیبی، سرانجام شاهکار خود «گرونیکا» را پدید آورد. او این تابلو را در زمان بمباران گرونیکا کشید در آن زمان با شدت و حدت به دوران کودکیاش بازگشته بود. حضور حیوانات اساطیری، گاوآدم و اسب آدمها و مجسمههای آفریقایی در گرونیکا بسیار مشهود است. دگرگونی دائمی در کارش، تنوع و گسترش آثارش و پیچیدگی شخصیت این هنرمند از او هنرمندی بزرگ ساخت.»
مقاله بعدی نشست سوم هم اندیشی « تخیل و مهاجرت »؛ «درجستجوی مکان و زمان از دسترفته» در نگاهی به کتاب «بیدرکجا»، اثر ادوارد سعید از پروین شیربیشه، کارشناس ارشد فلسفة هنر بود.
او در این مقاله بر تلاش معطوف به مکان ادوارد سعید در کتاب «بیدرکجا» تاکید کرد و گفت: «سعید، از طریق مکان، داستان خود را پیش میبرد و سایر عناصر اصلی این روایت همچون زبان، مهاجرت، آموزش، فرهنگ، مسئله فلسطین، کاراکترها و موقعیت تحت استعمار قاهره در آن روزگار هر یک از طریق نسبتی که با موضوع محوری این کتاب یعنی «مکان» دارند، مطرح میشوند. سعید به عنوان منتقد ادبی و نظریهپردازی فرهنگی، در سایر آثار حرفهای خود این تعامل میان فرهنگ و جغرافیا را در مواجهه با متون مورد توجه قرارداده بود و این نوع نگاه وی در مقام راوی به کتاب «بیدرکجا» که تنها اثر ادبی-روایی اوست، راه یافته است.
او زندگی خود را حاصل مجموعهای از تبعیدها و آوارگیها در قلمروهای زبانی، فرهنگی و جغرافیایی میداند و از آن تحت عنوان و موهبت بیدرکجایی یاد میکند. این وضعیت در مقام یک روشنفکر، نوعی احساس عدم تعلق به مکان و فرهنگی مشخص به او بخشیده و او را قادر به بازگویی این تناقضات و چندپارگیهای حاکم بر زندگی خود و آشفتگیهای موجود در حیات اجتماعی و فرهنگی مردم خاورمیانه میسازد.»
پروین شیربیشه با تحلیل بافت زیستی و مکانی دائماً در تغییر کتاب بیدرکجا گفت: «گرچه «بیدرکجا» زادة بیمکانی نویسنده است؛ اما در روایت، با اتکا به مکان پیش میرود و مکان در همه جای آن وجود دارد. این تناقض عامدانه از سوی نویسنده به طور خودآگاهانهای آشکار میسازد که هنرمند و اندیشمند مهاجر تنها از طریق تحلیل بافتزیستی و مکانی مؤثر و دائماً در تغییر خود و چندگانگیهای حاصل از آن که مدام تجربه میکند قادر به یادآوری و روایت رخدادهای گذشته، تاریخ و هویت فردی و جمعی پیرامونش است.»
چهارمین نشست تخصصی هم اندشی « تخیل هنری » با مقاله « هویت و مکان » از منصوره کمالی و با ریاست دکتر جلال سخنور برپا شد.
منصوره کمالی، دانشجوی کارشناسی ارشد مترجمی زبان فرانسه دانشگاه شهید بهشتی، در این مقاله با نگاهی به دیدگاه « پروت » در رمان هایش به پدیدة مهاجرت اشاره کرد: «مهاجرت، پدیده پیچیدهای است که همواره همزاد و همسرنوشت آدمیان بوده و از سپیده دم تاریخ بشری تا به امروز به شیوههای گوناگون وجود داشته است. این پدیده پیامدهایی را به همراه دارد که از آن جمله میتوان به تاثیرمکان بر هویت افراد اشاره کرد.
« ژرژ پوله » منتقد و نویسندة بزرگ قرن بیستم فرانسه، در تحلیل خود از « مارسل پروست » بر این عقیده است که وی برای هر مکان هویتی جداگانه قائل است، هویتی که از مکانی به مکان دیگر تغییر میکند. او مکانها را نیز به مانند انسانها دارای هویتی مستقل میبیند که براشخاص ساکن در آن تاثیر مستقیمی دارد. وی نکته معنادار مکانشناسی پروستی را همین ویژگی منحصر به فرد مکان میداند. »
«مهاجرت و نقاشان ایرانی» مقالة مهرداد احمدیان نیز که قرار بود در این بخش ارائه شود که به خاطر عدم حضور نویسنده این مقاله میسر نشد. در ادامه جلسه پرسش و پاسخ با حضور سخنرانان هم اندیشی،صاحب نظران و دانشجویان به صورتی گسترده برگزار شد.
نامورمطلق در پایان این هم اندیشی از دانشجویان، استادان و صاحب نظران خواست که بحث این هم اندیشی باز بماند و گفت: «ما یک افق را برای بحثهای آیندهمان طراحی میکنیم، پس تلاش نکنیم که این بحث را ببنیدم. برخی آثار هستند که در مهاجرت خلق میشوند اما چندان به آن بافت متعلق نیستند. ما به این خلاقیتهای هنری چه میگوییم؟ مرز خود و دیگر فرهنگی باتوجه به این بحث جهانی شدن کجاست؟»
پس از اتمام جلسه پرسش و پاسخ، نمایش «شار دوگل» به نویسندگی و کارگردانی عبدالحسین لاله به اجرا درآمد.