تاریخ انتشار: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۸ - ۰۹:۲۲

محمود فتوحی استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی و سردبیر مجله نقد ادبی گفت: در دهه‌های اخیر چنان در قید و بند نظریه‌پردازی گرفتار شده‌‌ایم که هر منتقدی به دلیل فقدان نگاه تاریخی دچار قضاوتهای نادرست می‌شود.

به گزارش خبرنگار مهر، نشست "نقد ادبی، جامعه و دانشگاه" عصر یکشنبه 28 اردیبهشت با حضور علی‌محمد حق‌شناس، محمود فتوحی، امیرعلی نجومیان، امید همدانی و ابراهیم خدایار در تالار همایش‌های پژوهشکده اقتصاد دانشگاه تربیت مدرس برگزار شد.

تجلیل از تلاشهای رضا سید حسینی در حوزه نقد ادبی

در ابتدای نشست ابراهیم خدایار استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تربیت مدرس، مدیر مسئول مجله "نقد ادبی" و مجری این برنامه با گرامیداشت یاد و خاطره رضا سید حسینی به تلاشهای بی‌دریغ وی در عرصه نقد ادبی اشاره کرد و گفت: رضا سیدحسینی با بیش از نیم قرن فعالیت در حوزه ادبیات دریچه‌هایی نو از ادبیات جهان به روی ادبیات ایران گشود و برای شکل‌گیری و رشد نقد ادبی در ذهن دانشجویان از هیچ کوششی فروگذار نبود و بدون تردید دستاوردهای این حوزه مدیون فعالیتهای پرثمر سید حسینی است.

وی افزود: سید حسینی با گزینش ادبیات ممتاز دنیا مکتبهای ادبی را به رشته تحریر درآورد که سالها یکی از مهمترین کتابهای مقاطع تحصیلات تکمیلی بوده و هنوز هم هست.

خدایار یادآور شد: استاد سید حسینی همواره معتقد بود برای پیشرفت نقد ادبی در ایران باید تئوریهای کلاسیک را امروزی کرد اما این امر نباید با تقلید صرف از تئوریهای غربی صورت بگیرد بلکه باید از اندیشه بومی سرچشمه بگیرد.

امیرعلی نجومیان استاد زبان و ادبیات دانشگاه شهید بهشتی، دیگر سخنران این مراسم با ارائه سخنانی درباره "نظریه ادبی، نقد ادبی و تفکر نقادانه" با اشاره به تفاوتهای نقد ادبی با نظریه ادبی گفت: نقد با عمل و کنش همراه است اما نظریه نوعی پراگماتیسم است.

وی افزود: نقد ادبی به هشت گروه مختلف تقسیم می‌شود که گروه اول ارزیابی متون ادبی است گروه دوم قضاوت درباره متن است، گروه سوم کنش عملی است گروه چهارم هدف لذت بردن و ستایش و فهم عاطفی متن است، گروه پنجم کشف چیزی در درون متن است، گروه ششم تاویل متن است، گروه هفتم خواندن متن است و گروه هشتم پیچیده و مشکل کردن فرایند متن است. این هشت تعریف، قلمرو نقد ادبی را مشخص می‌کند، هر منتقدی که در این هشت گروه قرار بگیرد، چه بخواهد و چه نخواهد با نظریه ادبی مناسبت دارد.

نظریه ادبی بر خلاف نقد ادبی کنش و عمل نیست ، تفکر فلسفی است

نجومیان در ادامه تصریح کرد: نظریه ادبی را گاه نقد ادبی نیز دانسته‌اند در حالی که اگر رابطه این دو را بیشتر بکاویم، می‌بینیم نطریه ادبی عمل و کنش نیست بلکه نوعی مشاهده و تفکر فلسفی است یعنی نظریه ادبی تفکر درباره ادبیات است بنابراین نقطه تلاقی بین ادبیات و فلسفه است. از این نظر نظریه ادبی یک پروژه فلسفی است در حالی که نقد ادبی یک پروژه ادبی به حساب می‌آید.

این استاد دانشگاه اظهار داشت: به گمان من نقد ادبی با فرمالیستهای روس شروع شد و نظریه ادبی با افلاطون و ارسطو. در واقع مهترین سوال نظریه ادبی این است که "ادبیات چیست؟ و نه بیشتر از آن". امروز شکایت استادان ادبیات این است که نظریه ادبی جای نقد ادبی را گرفته است و حتی بازاری برای خود ایجاد کرده است.

وی در ادامه به ویژگیهای تفکر نقادانه پرداخت و گفت: تفکر نقادانه درون یک چهارچوب از پیش سامان یافته حرکت نمی‌کند و جسارت بریدن از راههای گذشته را دارد و می‌تواند در بند قلمروها نماند. همچنین تفکر نقادانه حوزه‌های مختلف دانش بشری را بوسیله بینامتنیت پیوند می‌زند، این تفکر به یک نقطه ختم نمی‌شود و در یک قلمرو محصور نمی‌ماند. به تنگناها آگاه است و در تاریخ خود را مشاهده می‌کند و نسبت به نفوذ ایدئولوژی‌ها در درون تفکر آگاه است.

تقابل فلسفه با ادبیات

امید همدانی عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی مشهد دیگر سخنران این مراسم بود که با ارائه سخنانی درباره فلسفه و نظریه ادبی گفت: ادبیات چیزی که در درون ذهن نویسنده باشد نیست بلکه میان ذهنیتی است. متن ادبی از نظر کارل پوپر جهان سوم است که در معرض اتهامهای عقلانی قرار می‌گیرد.

وی افزود: فلسفه همواره خود را در تقابل با ادبیات تعریف کرده است. فلسفه با جدا کردن خود از ادبیات و عناصر اصلی آن یعنی استعاره و مجاز از روزگار افلاطون تا روزگار ما در جستجوی زبان ناب بوده است.

ضرورت نگاه تاریخی در نقد ادبی

محمود فتوحی استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی و سردبیر مجله نقد ادبی نیز با سخنرانی پیرامون "فقر تاریخیگری در تفکر نقادانه" و تاکید بر ضرورت آشنایی منتقدان با تاریخ تصریح کرد: ره آوردی که از نظریه‌های ادبی به ما رسیده است، فقدان نگاه تاریخی منتقدان ادبی به تاریخ است. نزاع بزرگ پساساختارگرایان و نظریه‌های خواننده محور با نقد ادبی سنتی این است که نقد ادبی سنتی با تکیه بر تاریخ، می‌خواست معنایی را بازسازی کند.

فتوحی در ادامه با بیان اینکه" ما با گذشته ارتباط داریم" اذعان کرد: در نقد ادبی به لحاظ روش‌ شناختی آگاهی تاریخی نقش عمده‌ای دارد، یکی از مسائل در این زمینه بحث بر سر ابداع و نوآوری است، نوآوری نیز از دو جهت با گذشته ارتباط دارد، یکی از جهت اینکه همواره ابداع در برابر کهنه و ابداع در برابر سنت قرار گرفته است و از جهت دیگر نوآوری مفهومی زمانبر است. بنابراین همیشه دیالکتیکی بین سنت و نوآوری وجود دارد که متن ادبی در این دیالکتیک پردازش می‌شود.

فقدان نگاه تاریخی در نقد ادبی قضاوتهای نادرستی را به همراه داشته است

این استاد دانشگاه تاکید کرد: عدم نگاه به تاریخ ما را مطیع و منقاد دوره‌بندیهای تاریخی و الگوها کرده است ما در دهه‌های اخیر چنان در قید و بند نظریه‌پردازی گرفتار شده‌‌ایم که هر منتقدی به نقد می‌پردازد به دلیل فقدان نگاه تاریخی دچار قضاوتهای نادرست می‌شود.

علی محمد حق‌شناس استاد زبان شناسی دانشگاه تهران و رئیس انجمن نقد ادبی آخرین سخنران این نشست در ابتدای سخنانش در واکنش به انتقادات فتوحی مبنی بر فقدان نگاه تاریخی در نقد ادبی تصریح کرد: درست است که فقدان نگاه تاریخی در نقد ادبی زیانبار است اما باید از خود بپرسیم آیا تاریخ ما سلطه‌گر و انحصارطلب نیست.

وی در ادامه با طرح این پرسش که "ضرورت وجود نقد ادبی و نظریه ادبی چیست؟" گفت: برای پاسخ به این پرسش باید ابتدا بدانیم ادبیات چیست و چه چیزی ایجاب می‌کند برای ایجاد ادبیات به نقد و نظریه روی بیاوریم. این توصیف به نقش و ارزش ادبیات توجه دارد، ادبیات از منظر نقش و ارزش را می‌توان شیوه‌ای از نگرش و نگارش در نظر آورد که برای ما مجال ارتباط با گذشتگان و آیندگان فراهم می‌کند.

ادبیات ما را با هستی یگانه و همدل می‌کند

حق شناس اضافه کرد: ادبیات مرزهای اعتباری گذشته، حال، آینده و همچنین مرزهای خود و دیگری را به هم می‌زند و این امکان را به ما می‌دهد که هستی را فاقد از اقسام شرط‌ بندی‌ها بازیابیم و با آن یگانه و همدل باشیم. در ساحت ادبیات است که انسان به شناخت راه می‌برد، شناختی که با تمامیت هستی به انسان متعلق است و با شناختی که از رهگذر تعقل و گمان در علوم دیگر حاصل می‌شود، متفاوت است.

به گفته این استاد زبان شناس "حاصل این فراشناخت، بهجت توصیف ناپذیر است که تنها با جاذبه‌های عرفانی و آئینی می‌توان آن را سنجید. از این رو آثار ادبی بزرگ بی‌تاریخ و بی‌مکان هستند و هرگز کهنه نمی‌شوند و درست در همین مقطع است که ما به کسی نیاز داریم تا در مقام تفسیرگر ما را در گزینش تفسیرها کمک کند و آن شخص بی‌شک منتقد ادبی است".

وی یادآور شد: در این راه نظریه‌های ادبی در درجه اول ابزاری است در دست منتقد و منتقد با استفاده از این ابزارها به ایجاد زمینه همت می‌گمارد، اما زمینه سازی منتقد به این معنا نیست که خواننده آثار ادبی منفعل است بلکه خواننده نیز در عرصه ادبیات همچون آفرینشگر عمل می‌کند پس از این دیدگاه نظریه و نقد ادبی نه کمک کار شاعر و آفرینشگر است و نه کمک کار خواننده.

حق شناس تاکید کرد: کمک نقد و نظریه به خواننده غیر مستقیم است چرا که دخالت مستقیم نقد و نظریه رسیدن به فرا شناخت  را که با خواندن آثار ادبی حاصل می‌شود به شناخت معمولی تقلیل می‌دهد. نقد ادبی از دو جهت قابل توجه است یکی از جهت روش دیگری از جهت هدف.

مولف فرهنگ هزاره در پایان گفت: موج انقلابی نظریه‌پردازی در حوزه ادبیات خشم و خصومت ادبیان سنتی را در پی داشته است که این اتفاق در ایران نیز مشاهده می‌شود.