فهیمه رحیمی گفت: نویسندگی در ایران به هیچ‌وجه شرایطی ندارد که نویسنده بتواند روی آن به عنوان منبع درآمد حساب کند. همه نهادها و سازمانها امکاناتی در اختیار کارمندان و وابستگانشان قرار می‌دهند ولی نویسندگی در هیچ جا به حساب نیامده است.

انجام گفتگو با فهیمه رحیمی از همان روز نخستی که کار روی سوژه "نویسندگی؛ شغل یا علاقه" را آغاز کردیم در ذهنم بود و اشارات اغلب نویسندگانی که با آنها به گفتگو  پرداخته بودیم به خانم رحیمی و اینکه او نیز به عنوان نویسنده‌ای که کتابهای پرفروش زیاد دارد بازهم نمی تواند به نویسندگی به عنوان یک شغل نگاه کند ما را مصمم‌تر کرد تا با فهیمه رحیمی نیز در این باره به بحث  بنشینیم. گرچه  فهیمه رحیمی به راحتی مصاحبه نمی‌کند  و در طول حیات ادبی خود تنها دو گفتگوی مفصل انجام داده است ولی گپ ما بسیار راحت و خودمانی شکل گرفت و جلو رفت. اکنون مصاحبه با نویسنده ای را می خوانید که تقریباً تمام ایرانیان حداقل نام او را شنیده اند و رکورد دار فروش آثار ادبی در ایران است، اما نه بیمه است و نه حتی یک خودروی شخصی دارد!

* خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و ادب: شاید خیلی از کسانی که شما را از دور به عنوان نویسنده‌ای با بیش از 30  عنوان  کتاب پرفروش که بارها و بارها تجدید چاپ شده‌اند، می‌شناسند فکر کنند شما کسی هستید که نویسندگی شغل و حرفه درآمدزای شما است.  آیا واقعا اینگونه بوده است؟

-  فهیمه رحیمی: شما که می‌دانید از آن کتابهای پرفروش جز مبلغ قراردادم با ناشر چیزی به من نمی‌رسد. آواز دهل شنیدن از دور خوش است، من هم این شایعه‌ها را شنیده‌ام که فهیمه رحیمی ثروتمندترین نویسنده زن ایرانی است ولی واقعیت را همه مردم نمی‌دانند. من حتی یک وسیله نقلیه شخصی هم ندارم.

*  واقعا در طول این سالها بر پایه آن قولی که بین شما و ناشر بود ماندید و همواره امتیاز کتابهایتان را فروختید؟

ـ بله. من وقتی کارم را با ناشر کتابهایم شروع کردم زمان جنگ بود. من هم ناشناس بودم و پیش هر ناشری می‌رفتم در آن بحبوحه جنگ قبول نمی کرد روی کار من سرمایه‌گذاری کند تا اینکه انتشارات چکاوک قبول کرد کتاب اول مرا چاپ کند و ما آن موقع در قراردادمان شرط کردیم که اگر کارهایم پرفروش هم شد با ناشر دیگری کار نکنم. هم اینکه من امتیاز چاپ کتابم را به ناشر فروختم و اگر دیگر کتاب پرفروش هم می‌شد سهم آن به ناشر می‌رسید.

* ولی شما از 33 اثرتان همه را به چکاوک ندادید. درست است؟

- 27 اثر با چکاوک کار کردم و وقتی خواستم آخرین اثرم را به دخترم بدهم که چاپ کند ناشرم گفت این را هم بده ما چاپ کنیم و من "شیدایی" را حتی بدون قرارداد دادم  و آنها کار کردند.تازه پس از چاپ یادمان افتاد که قرارداد نبسته بودیم. برخورد من و ناشرم جزو نوادر است. به هرحال من پای قسمی که خورده بودم و قولی که داده بودم ایستادم و تا امروز هم از آن راضی هستم.

* وقتی کتابهایتان پرفروش شد هیچگاه وسوسه نشدید قرارداد را به هم بزنید؟

ـ کتاب تا به بازار نیاید نمی‌توان گفت چقدر می‌فروشد. ضمن اینکه من هرگز نمی‌خواستم قولم را فراموش کنم.

* اتفاقاً بحث اصل گفتگوی من با شما این است که آیا نویسندگی در ایران می‌تواند به عنوان یک شغل و حرفه درآمدزا و مستمر محسوب شود و آینده نویسنده را به ویژه در زمان بازنشستگی تامین کند یا خیر؟

ـ نویسندگی در ایران به هیچ‌وجه شرایطی ندارد که نویسنده بتواند روی آن به عنوان منبع درآمد حساب کند. شما ببینید همه نهادها و سازمانها امکاناتی در اختیار کارمندان و وابستگانشان قرار می‌دهند ولی نویسندگی در هیچ جا به حساب نیامده است. خیلی از نهادها شرایط سفر حج یا حداقل یک هفته امکان استراحت و تمدد اعصاب در ویلاهای سازمانی برای کارمندان خود فراهم می‌آورند ولی چه سازمان و نهادی متولی فراهم کردن چنین امکاناتی برای نویسندگان است. نویسنده هر کاری بخواهد بکند شرایطش باید توسط خودش فراهم شود و اداره و سازمان خاصی به او کمک نمی کند. مثلا معلمان خانه معلم را در سراسر کشور دارند که به آنها خدمات رفاهی می‌دهد ولی در مورد نویسندگان هرگز چنین اتفاقی نیفتاده است.

*  با همه این سختی‌ها چطور می‌شود که شخصی مثل شما دو دهه پیوسته می‌نویسد؟

ـ آنچه ما را وادار به نوشتن می‌کند عشق است. وقتی چیزی در وجود نویسنده می‌جوشد این نیاز در او به وجود می‌آید که بنویسد و هدفش را دنبال کند وگرنه اگر فکر کنید نویسندگی شغل و منبع درآمد نویسندگان محسوب می‌شود اینطور نیست.

* شما به شخصه آیا منبع درآمد ثابتی دارید؟ یا در جایی مشغول به کار هستید؟

ـ من خانه‌دار هستم. خوشبختانه درآمد همسرم هست و نمی توانم روی درآمد کتابهایم حساب کنم. با شرایطی چون گرانی کاغذ، برداشتن سوبسیدها و دیگر مشکلاتی که بر عرصه نشر ما سایه افکنده از ناشران هم نمی‌توان انتظار داشت بهتر از این عمل کنند.

* شما گر چه به دلیل شرایط خانوادگی نیازی هم به پول نویسندگی نداشتید ولی این‌که تلاش شما در عرصه نویسندگی هیچگاه با بازخورد مالی مناسب روبه‌رو نبوده آزارتان نداده است؟

ـ اتفاقا آنچه آزارم می‌دهد همین نداشتن پشتوانه شغلی است. من کار نویسندگی را از 30 سالگی شروع کردم و تا امروز که 57 سالم است سالهای زیادی از جوانی‌ و توانم را برای این کار گذاشته‌ام ولی وقتی با بچه‌هایم صحبت می‌کنم باید بگویم اگر پدرتان نبود من نمی توانستم تنهایی زندگیم را از راه نویسندگی اداره کنم و این برای یک نویسنده خوشایند نیست.

* فکر می‌کنید اگر شما از آن دست نویسندگانی بودید که ناگزیر برای تامین خرج زندگی باید سر کار می‌رفتید بازهم می‌توانستید 20 سال نویسندگی کنید؟

ـ قطعا نمی توانستم مثل شرایط فعلی ام پرکار باشم و آن وقت فوقش می‌توانستم سالی یک کتاب بنویسم ولی به هر حال می‌نوشتم چون وقتی افکار و ایده‌ها به ذهنم هجوم می‌آورند من یارای مقاومت در برابر آنها را ندارم.

* از لحاظ کیفی چطور. آیا آثارتان تحت تاثیر شرایط جدید قرار نمی گرفت؟

ـ شاید باورش کمی سخت باشد ولی باور کنید نویسندگی من بدین گونه است که یکباره افکار به ذهنم الهام می‌شوند. مثلا خوابم ولی یکباره جملاتی به ذهنم خطور می‌کند و من خواب‌آلود آنها را می‌نویسم. اتاق مرا باید ببینید. اتاق من کاغذ دیواری است ولی روی آن پر از نوشته است. دلیلش هم همین است که یکباره از خواب بیدار می‌شوم خودکار برمی‌دارم و در اسرع وقت آنچه را به ذهنم رسیده می‌نویسم. فکر نمی‌کنم شاغل بودن من می‌توانست روی کیفیت و نوع کارم تاثیر بگذارد زیرا قهرمانهای داستانهایم خودشان سرنوشتشان را به من می‌گویند و من فقط آنچه آنها می‌گویند و می‌اندیشند کتابت می‌کنم.

* یعنی اگر شما ذهنی خسته از کار روزانه و مسایل حاشیه‌ای آن داشتید بازهم این الهامات و ایده‌ها به ذهنتان خطور می‌کرد؟

ـ چون آنچه شما می‌گویید برایم پیش نیامده در نتیجه نمی‌توانم با قاطعیت بگویم چه اتفاقی می‌افتاد. به هر حال آنچه در طول سالها تجربه کردم این بوده که شخصیتهای داستان خودشان به من می‌گویند چه بر سرشان می‌آید. در کتاب "اتوبوس" دلم می‌خواست شخصیت اول داستان سرنوشت دیگری داشته باشد ولی او خودش با اصرار از من می‌خواست که این سرنوشت را برایش کتابت کنم و شاید باورتان نشود که من برای برخی از شخصیتهای کتابهایم گریه هم کرده‌ام.

* برگردیم به همان بحث مشکلات پیش ‌روی نویسندگی به عنوان یک حرفه و شغل مستقل. شما که خودتان از این موضوع گله‌مند هستید آیا راهکاری هم برای رفع مشکل دارید؟

ـ فکر می‌کنم لازم است در نظام اداری به نویسندگی هم مانند دیگر حرفه‌ها نگاه شود و بودجه‌ای در اختیار کانونهای متولی امر ادبیات و نویسندگی قرار گیرد تا آنها بتوانند به اعضای خود خدمات بدهند. حداقل بتوانند مشکل بیمه نویسندگان را حل کنند.

* فکر کنم شما در طول این سالها بیمه هم نشدید!

ـ متاسفانه خیر. سالهای اخیر دخترم که ناشر فعلی آثارم هم هست خواست مرا بیمه کند  که گفتند سنم از 50 سال گذشته و دیگر شامل قوانین بیمه نمی‌شوم. آن موقع هم که سنم کم بود جامعه آنقدر درگیر مسایلی چون جنگ بود که کسی نویسنده را قبول نداشت چه برسد به اینکه بخواهد ناشری او را بیمه کند. دیگر این حرفها از من گذشته است و من همه چیز را پشت سر گذاشته‌ام ولی باید به فکر پشتوانه و دلگرمی برای نویسندگان جوان بود. نویسنده جوان باید افق پیش رویش باز و روشن باشد و بداند اگر عمر و جوانیش را در راه نویسندگی می‌گذارد فردایی هم خواهد داشت. دولت باید مثل همه شغلها به نویسندگی بها دهد و به فکر بازنشستگی و روزهایی که دیگر نویسنده نمی‌تواند کار کند، باشد. البته بهتر است نویسندگان جوان خودشان هم به فکر خودشان و روزهای بازنشستگی باشند.

*  شما به عنوان یک نویسنده که  حضور خود را در این مسیر اثبات کرده‌اید از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به عنوان متولی اصلی امور فرهنگی کشور چه انتظاری برای رفع مشکلات حرفه‌ نویسندگی دارید؟

 ـ من کلا همه کارهای مرتبط با ارشادم توسط ناشر انجام می‌شود و خودم کسی نبوده‌ام که با وزارت ارشاد در ارتباط باشم . راستش را بخواهید از قانونهای آنجا هم خبر ندارم ولی آنچه از صحبتهای دوستان و همکارانم می‌شنوم حاکی از آن است که وزارت ارشاد برای کارمندانش تسهیلاتی قائل هست ولی برای ما نویسندگان هیچ امتیاز خاصی در نظر گرفته نشده است. همین که به ما مجوز کتابهایمان را می‌دهند آنقدر خوشحال می‌شویم و فکر می کنیم بهترین هدیه خدا به ما داده شده که دیگر به ذهنمان هم نمی‌رسد می‌توانیم مطالبات دیگری هم از آنها داشته باشیم. فکر می‌کنم اوضاع هنرمندان تئاتر و سینما و دیگر وابستگان وزارت ارشاد از ما نویسندگان بهتر باشد.

* فکر می‌کنید نویسنده در عرف جامعه و بین مردم جایگاه مناسبی دارد یا اینکه جامعه نیز هویت مستقلی برای نویسنده و نویسندگی قائل نیست؟

ـ اتفاقا نویسنده در بین مردم جایگاه خیلی خوبی دارد. من خیلی جاها وقتی خودم را فهیمه رحیمی نویسنده معرفی می‌کنم متوجه می‌شوم نگاه مردم به نویسنده چقدر محترمانه است و این نشان می‌دهد که مردم ما را دوست دارند و حتی تلاش می‌کنند اگر کمکی از دستشان برمی‌آید انجام دهند و کارمان را تسهیل کنند. به نظر من دیدگاه مردم نسبت به نویسنده و نویسندگی عالی است.