آن روزها که تازه آمده بودم نمی دانستم آن رادمردی که همیشه ساکت و متین در گوشه ای می نشیند و زیرچشمی حواسش به همه جا هست تا عکسها به موقع ارسال شوند و گرافیستها به موقع کار خبرنگاران را راه بیندازند کیست.
آن روزها که تازه آمده بودم فهمیدم اگر فرم عکسم زیر دهها فرم دیگر به دلیل شلوغی کار گرافیستها گم یا فراموش شود باید به همان آقای ساکت که حتی اسمش را نمی دانستم نگاه کنم و فقط با یک نگاه و فقط با همان یک نگاه بدون اینکه نیاز به کلمه ای باشد انتظار داشته باشم تا چند دقیقه دیگر عکسم حاضر شود.
آن روزها که تازه آمده بودم هرگز صدایی از آن آقای متینی که در گوشه ای می نشست و زیرچشمی حواسش به بچه هایش بود نشنیدم.
و امروز صبح همان آقای متینی که در سرویس عکس همان گوشه می نشست و آرام و با وقار زیرچشمی حواسش به بچه ها بود خبرسازترین فرد شد. شوکه شدم ...
به تحریریه که آمدم سلام نکرده پرسیدم: آقای تکین همان آقای متین سرویس عکس بود که همیشه در گوشه ای می نشست؟!
و امروز به خود گفتم چرا بعد از دو سال هنوز اسمش را یاد نگرفته بودم! چه کُند ذهنم من در این یادگیری اسمها! تمام فکر و ذهنم شده اینکه در آن سوی دنیا کدام دانشمند چه اختراع می کند، چه کشف می کند و یا کدام شاتل قرار است بار دیگر پروازش کنسل شود به خاطر همان نقص فنی همیشگی! غافل از اینکه در همین نزدیکی همکاری همیشه در گوشه ای می نشست و با یک نگاه کارم را راه می انداخت. بدون حتی یک کلمه. حالا دیگر هر وقت نگاهم به آن گوشه می افتد جای آن آقای تکین متین خالیست!
---------------------------------------------
هدی عربشاهی مترجم سرویس فناوریهای نوین