خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: فیلسوفان‌ اگزیستانس‌ به‌ فصل‌ مشترک‌ همة‌ موقعیتهایی‌ می‌اندیشند که‌ انسانها در همة‌ زمانها و همة‌ مکانها با آنها مواجه‌ هستند. اخلاق‌ اگزیستانس‌ را می‌توان «پدیدارشناسی‌ وجود انسان‌ در مواجهه‌ با وضعیتهای‌ گوناگون‌ اخلاق» نام‌ می‌نهیم.

تأکید فراوان‌ فیلسوفان‌ اگزیستانس‌ بر فردیت‌ و و تفرد و انزجار شدید آنها از جزمیتهای  گوناگون، بر مواضع‌ اخلاقی‌ آنها هم‌ اثر می‌گذارد. آنها نظامهایی‌ که‌ عقل‌ از برای‌ سامان‌ زندگی‌ اخلاقی‌ می‌چیند و می‌سازد به‌ سخره‌ می‌گیرند و بیش‌ از هر چیز بر «اخلاق‌ موقعیت» دست‌ می‌گذارند.

فیلسوفان‌ اگزیستانس‌ هر عملی‌ را امری‌ ویژه‌ و منحصر بفرد در نظر می‌گیرند که‌ فاعل‌ فعل، خویشتن‌ را در آن‌ موقعیت‌ می‌یابد و او می‌بایست‌ فراتر از قوانین‌ و قواعد جزمی‌ و قشری‌ اخلاقی‌ - که‌ از منابع‌ گوناگون‌ معرفتی‌ و از جملة‌ آنها عقل‌ - تصمیم‌ بگیرد، انتخاب‌ و گزینش‌ کند و عاقبت‌ تبعات‌ و مسئولیتهای‌ عمل‌ خویش‌ را آزادانه‌ و متعهدانه‌ بپذیرد. از این‌ رو در مکتب‌ اگزیستانسیالیسم‌ آدمی‌ نمی‌تواند انتظار داشته‌ باشد که‌ باید و نبایدی‌ بشنود و وظیفه‌ و تکلیفی‌ مشخص‌ شود. تنها بایدی‌ که‌ می‌توان‌ در اینجا سراغ‌ گرفت‌ این‌ است‌ که: «خودت‌ را بشناس» و همه‌ می‌دانیم‌ این‌ شعار بیش‌ و پیش‌ از آنکه‌ بایدی‌ باشد و تعیین‌ تکلیفی‌ کند گستره‌ای‌ وسیع‌ از تعالیم‌ و آموزه‌ها و کنشها را که‌ گاه‌ با هم‌ در تعارض‌ هم‌ هستند دربرمی‌گیرد.

در یک‌ دید کلان‌ همة‌ سخنهایی‌ را که‌ در طول‌ تاریخ‌ بشری‌ در باب‌ اخلاق‌ گفته شده‌اند می‌توان‌ به‌ دو شق‌ اخلاق‌ معرفت‌ و اخلاق‌ وضعیت‌ تقسیم‌ کرد. در اخلاق‌ معرفت‌ ما با تأکید بر قواعد و قوانین‌ معرفتی، به‌ قاعده‌های‌ اخلاقی‌ دست‌ می‌یازیم‌ و بر مبنای‌ عقل‌ - و یا مبنایی‌ که‌ عقل‌ بر آن‌ صحه‌ گذاشته‌ است‌ - خوبیها، وظایف، فضایل‌ و مسئولیتها را تعریف‌ می‌کنیم.  اما در اخلاق‌ وضعیت‌ آنچه‌ مهم‌ است‌ وضعیتهای‌ منحصربفرد و یکتایی‌ است‌ که‌ در برابر انسان‌ قرار می‌گیرند. در اینجا بسی‌ مواظبیم‌ که‌ احکام‌ کلی‌ و جهانشمول‌ صادر نکنیم‌ و بیشتر به‌ پدیدارشناسی‌ این‌ وضعیتهای‌ دیگرگون‌ و فصول‌ مشترک‌ آنها بپردازیم. در این‌ میان‌ البته‌ اخلاق‌ اگزیستانس‌ به‌ شق‌ دوم‌ - یعنی‌ اخلاق‌ وضعیت‌ - توجه‌ دارد و کمتر دغدغة‌ قانون‌ و قاعدة‌ اخلاقی‌ را در سر می‌پروراند.

فیلسوفان‌ اگزیستانس‌ به‌ فصل‌ مشترک‌ همة‌ موقعیتهایی‌ می‌اندیشند که‌ انسانها در همة‌ زمانها و همة‌ مکانها با آنها مواجه‌ هستند. در این‌ راستا آنها بر مفاهیمی‌ چون: اضطراب‌ و دلهره، تصمیم‌ و انتخاب، دلشوره، امید و بیم‌ به‌ عنوان‌ ویژگیهای  مشترک‌ همة‌ که‌ در مواجهه‌ با موقعیت‌های‌ گوناگون‌ با آن‌ روبرو هستند و از آن‌ گزیر و گریزی‌ ندارند اشارت‌ می‌کنند. بدین‌ جهت‌ است‌ که‌ ما اخلاق‌ اگزیستانس‌ را «پدیدارشناسی‌ وجود انسان‌ در مواجهه‌ با وضعیتهای‌ گوناگون‌ اخلاق» نام‌ می‌نهیم.

تقریباً‌ همة‌ فیلسوفان‌ اگزیستانس‌ در بارة‌ شخصیت‌ اصیل سخن‌ به‌ میان‌ آورده‌اند و واضح‌ است‌ که‌ پاره‌ای‌ - و چه‌ بسا بیش‌ از این‌ - از اخلاق‌شناسیهای‌ آنها را می‌توان‌ در حرف‌ و حدیثی‌ که‌ در باب‌ انسان‌ اصیل‌ زده‌اند جست. آزادی، زندگی‌ در زمان‌ حاضر، شجاعت، خود ستیزی و خودسازی، بی‌ توجهی‌ به‌ جو و شرایط‌ گوناگون، شفقت‌ورزی‌ و بزرگتر دیدن‌ حوزة‌ «خود»، همه‌ از مواردی‌ هستند که‌ در ادبیات‌ فیلسوفان‌ اگزیستانس‌ در مورد شخصیت‌ اصیل‌ آمده‌ اند‌ اما اغراق‌ نکرده‌ایم‌ اگر همة‌ این‌ شاخصها‌ را ذیل‌ عنوان‌ کلی‌ و البته‌ مهم‌ «آزادی» بگنجانیم. آزادی‌ مفهوم‌ و ارزشی‌ بس‌ مهم‌ برای‌ فیلسوفان‌ اگزیستانس‌ به‌ حساب‌ می‌آید و تقریباً‌ همة‌ آنها بسی‌ بر آن‌ تمرکز کرده‌اند.

با وجود این، پرداختن‌ بدان‌ از حوصلة‌ این‌ گفتار فشرده‌ و مجمل‌ بیرون‌ است‌ و مقال‌ و مجال‌ مستقلی‌ را می‌طلبد، اما به‌ همین‌ حد اکتفا کنیم‌ که‌ فیلسوفان‌ اگزیستانس‌ انسان‌ بودن‌ را با آزادی‌ او می‌سنجند. به‌ قولی‌ شعار فلسفة‌ اگزیستانس‌ این‌ است‌ که‌ انسانی‌ که‌ نان‌ و تاریخ‌ و فرهنگ‌ و عدالت‌ و استقلال‌ و... ندارد انسان‌ ناقص‌ است‌ اما انسانی‌ که‌ آزادی‌ ندارد اصلاً‌ انسان‌ نیست.