تفاوت زیادی میان دانشمند علم بودن و دانشمند علوم اجتماعی بودن وجود دارد. دانشمندان علوم اجتماعی علاقه دارند خود را با دانشمندان علوم طبیعی از جمله فیزیک مقایسه و کارهای آنها را مورد مطالعه قرار دهند. این مقایسه در درجه پایین تر با حوزه زیستشناسی صورت میگیرد.
زیست شناسی به همان حوزهای تبدیل میشود که دانشمندان علوم اجتماعی سعی دارند به آن حوزه برسند.
رویکرد غالب در علوم اجتماعی در 50 سال گذشته متأثر از حوزه علوم تجربی بوده است. باید توجه داشت که این تقلید در بهترین حالت ممکن نقصان دارد.
هاس مقایسه علوم طبیعی را با علوم اجتماعی مقایسهای نادرست میداند. او میگوید اینکه این حوزهها با هم مقایسه شوند درست نیست. زیرا علوم طبیعی به موضوعات و مسائلی میپردازد که ماهیت آنها تغییر ناپذیر هستند.
در حالی که موضوعات علوم اجتماعی مسائلی هستند که ما مطالعه میکنیم. در علوم اجتماعی با موضوعاتی سر و کار داریم که متغیر هستند. این موضوعات همان موجودیتهای بشری هستند و البته تغییر پذیر.
ارنست هاس میگوید در میان علوم اجتماعی، علوم سیاسی برای من جذابیت دارد. علت این موضوع این است که این علوم به ما این امکان را میدهد که نحوه تأیرگذاری مردم برای تغییر چیزی را مورد بررسی و مطالعه قرار دهیم.
البته این موضوع در جامعه شناسی نیز مصداق دارد. اما بیشتر جامعهشناسان اینگونه رفتار نمیکنند. در واقع آنها این موضوع را مورد بررسی قرار میدهند که چرا پدیدهها و مسائ به این شکل هستند.