دکتر علی اکبر عبدل آبادی گفت: اگر مرادمان از سنت معنای جامعه‌شناختی این واژه یعنی مجموعه باورها، ارزشها، هنجارها، اصول و قواعدی باشد که در هر جامعه خاصی به انحاء مختلفی براعضای آن نهادینه شده است می‌توانم گفت که دستکم برای اخلاقی اندیشیدن و اخلاقی زیستن به سنت نیاز داریم.

دکتر علی اکبر عبدل آبادی در گفتگو با خبرنگار مهر در پاسخ به این سؤال که چرا ما برای زندگی در جهان جدید به سنت نیاز داریم؟ گفت : هرگونه پاسخی به پرسش اولتان دقیقاً بستگی به این دارد که از واژه [سنت] چه معنایی را اراده و/ یا فهم می‌کنیم. از واژه [سنت] دستکم سه معنا می توان اراده و/ یا فهم کرد . اگرمرادمان و/ یا مفهوممان از [سنت] صرفاً معنای مورد نظر قائلان به حکمت خالده (= جاویدان خرد یا فلسفه جاویدان ) از این واژه باشد، ابتدا باید بپرسیم که آیا سنت به چنین معنایی اساساً وجود دارد یا نه وسپس در صورت قول به وجود سنت به معنای مذکور بپرسیم که چرا ما برای زندگی در جهان جدید به سنت نیاز داریم .

 

وی افزود: از آنجا که من هنوز نمی‌دانم (= فاقد باور صادق موجهی در این باره ام )که آیا سنت به معنای مذکور اساساً وجود دارد یا نه، پرسش از چرایی نیاز ما به سنت در جهان جدید به هیچ یک از معانی واژه [چرایی] برایم موضوعیت نیافته است اما اگرمرادمان و/ یا مفهوممان از [سنت] معنای جامعه شناختی این واژه، یعنی مجموعه باورها، ارزشها، هنجارها، اصول و قواعدی باشد که در هر جامعه خاصی به انحاء مختلفی براعضای آن نهادینه شده است، می‌توانم گفت که دستکم برای اخلاقی اندیشیدن و اخلاقی زیستن و نیز برای تسهیل روابط و مناسبات اجتماعی در جهان جدید به سنت نیاز داریم، به شرط آنکه با تکیه بر عقلانیت انتقادی بکوشیم که در موارد لازم سنت را اصلاح کنیم ناگفته پیداست که در این پاسخ، واژه[چرا] در پرسشتان را صرفاً ناظر به مفهوم [هدف] دانسته‌ام.

 

این استاد فلسفه دانشگاه تربیت معلم تبریز تصریح کرد: اما اگر واژه [چرا] در پرسشتان را ناظر به علت یا علل فاعلی نیاز جهان ما به سنت به معنای جامعه شناختی آن و/ یا ناظربه دلایل معرفت شناختی نیاز جهانمان به سنت به معنای مذکور بدانیم، پاسخ پرسشتان سیرت و سان دیگری خواهد یافت که در این مجال کوتاه بدان نمی‌توانم پرداخت. سرانجام اگر مرادمان و/ یا مفهوممان از [سنت] معنای عرفی این واژه ، یعنی عادات و آداب و رسوم هر جامعه‌ای باشد که می‌توانم گفت که برای زندگی در جهان جدید تا جایی به سنت نیاز داریم که با اخلاقی اندیشیدن و اخلاقی زیستن ناسازگاری نظری و تعارض عملی نداشته باشد و همواره بکوشیم که در پرتو عقلانیت انتقادی نظری و عملی سنت را بپیراییم و بپالاییم. بازهم ناگفته پیداست که در این جا نیز پاسخم صرفاً ناظر به مفهوم [هدف] است و نه ناظر به علت یا علل فاعلی و/ یا دلایل معرفت شناختی نیازمان در جهان جدید به سنت به این معنای اخیر.

 

عبدل آبادی درپاسخ به این سؤال که در هنگام تعارض میان سنت و جهان جدید چه نکات معرفتی را برای کاهش این تعارضها باید به کار گرفت ؟ گفت: به نظرمن، هرگونه پاسخی به پرسش دومتان درگرو اتخاذ موضع درباره پیش فرضهای بنیادین آن پرسش است پیش فرض بنیادین پرسشتان این است که هرگونه تعارضی میان سنت و جهان جدید را می توان و باید کاهش داد اما، به نظر من، پیش فرض مذکور اولاً به سبب ابهام مفهوم [سنت] و نیز ابهام نسبی مفهوم [جهان جدید] در آن، پیش‌فرض واضحی نیست. ثانیاً، معلوم نیست که پیش فرض صیحی باشد و ثالثاً معلوم نیست که حتی اگر پیش فرض صحیحی باشد ، پیش فرض موجهی باشد.

 

وی افزود : از همین رو ، در عین قبول وجود تعارض میان سنت و جهان جدید، پاسخم به این پرسشتان را صرفاً به نکاتی که بررسی نسبت میان سنت و جهان جدید لازم و مفید می نماید ، معطوف می سازم . اگر مرادمان و/ یا مفهوممان از [سنت] صرفاً معنای ما بعدالطبیعی آن باشد و نیز اگر مرادمان و/ یا مفهوممان از [جهان جدید] صرفاً نگرش تجدد گرایانه مرتبط با روزگار خودمان باشد ،می توانم گفت که دربررسی نسبت میان سنت و جهان جدید از حیث تعارض میان آنها باید اولاً به پیش فرضها و مبانی هستی شناختی هریک از آن دو، ثانیاً به پیش فرضها و مبانی معرفت شناختی هریک از آن دو ، ثالثاً به پیش فرضها و مبانی انسانشناختی هر یک از آن دو و رابعاً به پیش فرضها و مبانی اخلاق شناختی (= ارزش شناختی و وظیفه شناختی ) هر یک از آن دو توجه کنیم.

 

این محقق و پژوهشگر اظهار داشت: سپس، درمقام ارزیابی مقایسه ای و انتقادی پیش فرضها و مبانی چهارگونه آن دو ببینیم که اولاً پیش فرضها و مبانی کدام یک از آن دو از وضوح و تمایز مفهومی بیشتری برخوردارند؛ ثانیاً کدام یک از آن دو از پیش فرضها ومبانی کمتری برخوردارند ؛ ثالثاً پیش فرضها و مبانی کدام یک از آن دو سازگاری منطقی بیشتری با یکدیگر دارند ؛ رابعاً پیش فرضها و مبانی کدامیک از آندو با ادعاهای هستی شناختی ، معرفت شناختی ، انسانشناختی ،واخلاق شناختی آن دو سازگاری منطقی بیشتری دارند و خامساً کدام یک از آن دو از قدرت تبیین بیشتر و بهتری برخوردارند.

 

این استاد فلسفه یادآورشد: سرانجام ،پس از ارزیابی مقایسه ای و انتقادی آن دو از 5 حیث مذکور ، درمقام عمل می توانیم تصمیم بگیریم که سنت به معنای مذکور را برگیریم یا جهان جدید به معنای نگرش تجدد گرایانه مرتبط با روزگارمان را. علاوه بر این اگر مرادمان و/ یا مفهوممان از[سنت] معنای جامعه شناختی و/ یا معنای عرفی آن باشد باز هم باید ابتدا نسبت میان سنت و جهان جدید به معنای مذکور را از حیث پیش فرضها و مبانی چهارگونه مذکور بررسی کنیم. سپس ، باید پیش فرضها و مبانی چهارگانه مذکور را درباره سنت به هریک از دو معنای اخیر آن ونیز درباره جهان جدید به معنای مذکور از 5 حیث مذکور با یکدیگر مقایسه انتقادی کنیم و سرانجام تصمیم بگیریم که سنت به هریک ازدو معنای اخیرآنرا برگیریم یا جهان جدید به معنای مذکور را.

 

عبدل آبادی در پاسخ به این سؤال که آیا توجه بیشتر به سنت در سده بیستم نسبت به سده‌های هیجدهم و نوزدهم ناشی از مشخص شدن حدود و ثغور علم جدید و جهان جدید بوده است ؟ گفت: بسته به اینکه مرادتان از [سنت]در پرسش سومتان کدام یک از سه معنای سنت باشد، پاسخ پرسشتان متفاوت خواهد بود اگر مرادتان از [سنت] معنای جامعه شناختی و/ یا معنای عرفی آن باشد می‌توانم گفت که در سده بیستم در مقایسه با سده های هیجدهم و نوزدهم در اثر رواج روزافزون نگرش تجددگرایانه و به تبع آن در اثر رواج روزافزون نسبی انگاری فرهنگی و نسبی انگاری اخلاقی و نیز در اثر پدیده جهانی شدن ، توجه نظری و عملی به [سنت] به دو معنای یاد شده کمتر شده است

 

وی افزود : اما اگر مرادتان از [سنت] معنای مابعدالطبیعی آن باشد می توانم گفت که صرف روشنتر شدن حدود و ثغور علوم تجربی جدید نمی تواندعلتی برای افزونتر شدن توجه نظری به سنت در سده بیستم در مقایسه با سده های هیجدهم و نوزدهم بوده باشد ، زیرا ازنظر قائلان به سنت به معنای مابعدالطبیعی آن،می توان به علوم تجربی جدید نیز ما بعدالطبیعی نگریست . علاوه بر این ، صرف روشنترشدن حدود و ثغور جهان جدید به معنای روشنتر شدن حدود و ثغور نگرش تجدد گرایانه مرتبط با روزگارما نمی تواند علتی برای افزونتر شدن توجه نظری مذکور به سنت باشد.

 

این محقق حوزه فلسفه خاطر نشان کرد : زیرا،از نظر من روشنترشدن حدود و ثغور جهان جدید به معنای مذکور مدلولی جز روشنترشدن حدود و ثغور علوم تجربی جدید ،فلسفه جدید، هنر جدید، ادبیات جدید و ... ندارد. واز نظر سنت گرایان می توان به علوم تجربی جدید ،فلسفه جدید،هنرجدید، ادبیات جدید و ... نیز مابعدالطبیعی نگریست . به نظر من ،شاید مهمترین علت افزونتر شدن توجه نظری به سنت به معنای مابعدالطبیعی آن در سده بیستم در مقایسه با سده های هیجدهم و نوزدهم فروپاشی نظامهای بزرگ مابعدالطبیعی و ، به تعبیر لویتار ، فروپاشی کلان روایتها در قرن بیستم بوده است .

 

عبدل آبادی درپایان گفت : از همین روست که سنت گرایان می کوشند تا مابعدالطبیعه های ازدست رفته و فرو پاشیده رااحیا کنند ودر راستای احیای چنین مابعدالطبیعه هایی از [بحران دنیای متجدد] ،[تنگناهای انسان متجدد]و ... سخن می گویم..