محمد حمزه‌زاده در یادداشتی می‌نویسد: یكی از مهم‌ترین سئوالاتی كه می‌توان از نامزدهای دولت آینده داشت، این است كه آیا تعریف دقیق و درستی از دو كلمه «فرهنگ» و «هنر» دارند؟ آیا آنها فرهنگ و هنر را در جای خود استفاده خواهند كرد یا به جای هم؟

خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و ادب: تاکنون چهره‌های فرهنگی گوناگونی در طرح سئوال از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری شرکت کرده و با ارائه پرسشی از دولتمردان آینده کشور، آنان را در حوزه فرهنگ محک زده‌اند.

محمد حمزه‌زاده، نویسنده و مدیر انتشارات سوره مهر که افتخار «ناشر برگزیده کشور» طی چهار دوره با مدیریت او به دست آمده است، با ارائه یادداشتی یک سئوال از نامزدها پرسیده و آن این است: «آیا فرهنگ همان هنر است؟»

متن کامل یادداشت حمزه‌زاده از نظرتان می‌گذرد:

سئوالات بی‌شماری را می‌توان از دولت آینده داشت، اما به نظر من یكی از مهم‌ترین سئوالاتی كه می‌توان از دولت آینده و دولت‌های آینده و هم چنین فعالان و صاحبنظران و هنرمندان داشت این است كه آیا تعریف دقیق و درستی از دو كلمه «فرهنگ» و «هنر» دارند؟ آیا آنها فرهنگ و هنر را در جای خود استفاده خواهند كرد یا به جای هم؟

منظور از تعریف درست، لزوما تعریف لغتنامه‌ای نیست؛ بلكه قائل شدن تفاوت‌های كاركردی و مفهومی است. امروز شاهد هستیم كه در ادبیات قریب به اتفاق مسئولان و كارشناسان، كلمه فرهنگ كاملاً با هنر مترادف به كار گرفته می‌شود. حتی در توصیف مشاغل، یك معلم، استاد دانشگاه، سخنران، مبلغ و طلبه را «فرهنگی» می‌نامند و اهل هنر را هم ایضا. در حالی كه هرچند ممكن است این دو كلمه همپوشانی‌های مفهومی و كاركردی داشته باشند، در ذات خود تفاوت‌هایی مهم دارند. فرهنگ، عام است و هنر، خاص. فرهنگ عبارت از یك فضای عمومی است و هنر عبارت از یك فضای كاملاً خصوصی كنترل شده و محصور.

در حوزه كاركردی هم فرهنگ عمدتاً نقش زمینه دارد و هنر عمارتی است كه در این زمینه بنا شده است.

در مثال، فرهنگ را می‌توان به جنگل تشبیه كرد و هنر را به باغ. در ظاهر، هر دو درخت دارند و در شمار فضای سبز هستند و همه مواهب فضای سبز را هم دارند، اما به رغم شباهت ظاهری، تفاوت‌های اساسی دارند: جنگل لزوما نیازمند حصار نیست، اما باغ محصور و محفوظ است. جنگل لزوما محصول و میوه ندارد، اما باغ میوه دارد و باغی كه میوه و محصول نداشته باشد، باغ نیست و باغبان نمی‌خواهد. باغ، حرس می‌خواهد و سمپاشی و آفت‌زدایی. باغ به بازار و مشتری وصل و وابسته است و مشتری، پسند و ذائقه و تنوع دارد.

در یك مقایسه دیگر، تفاوت فرهنگ و هنر را در حوزه ارتباط با مخاطب هم می‌توان بررسی كرد و اختلاف «ارتباط فرهنگی» را با «ارتباط هنری» نشان داد. ارتباط فرهنگی یك ارتباط خودآگاه است. یك خطیب، یك مبلغ یا یك استاد دانشگاه و معلم، با بخش خودآگاه مخاطب خود سروكار دارد و از راه حواس و قوه عاقله و انتخابگر مخاطب با او مرتبط می‌شود. حتی در طول ارتباط سعی می‌كند میزان هوشیاری مخاطب را در بالاترین حد ممكن حفظ كند، اما یك هنرمند، با ناخودآگاه و بخش ناهوشیار مخاطبش سروكار دارد. ارتباطی كه هنرمند از طریق اثر هنری‌اش با مخاطب برقرار می‌كند، ارتباطی از طریق قوای عاقله او نیست. حتی به روایتی، خود هنرمند نیز در زمان خلق اثر، هوشیاری متعارف را ندارد.

پس نمی‌توان و نباید به راحتی دو كلمه «فرهنگ» و «هنر» را به جای هم و مترادف هم به كار برد.

بر مبنای این گزاره، دیگر نمی‌توان وزارتخانه‌ای داشت كه بیش از 80 درصد وظایفش مربوط به هنر و هنرمندان است، اما در عنوانش جای هنر خالی است. نمی‌توان چشم انداز 20 ساله‌ای نوشت كه حتی یك بار در آن نام هنر نیامده است و نمی‌توان برای كشور بودجه نوشت و در جای جای آن فرهنگ را هم برای دانشگاه به كار برد، هم برای مسجد، هم برای رسانه، هم مدرسه و هم برای مثلاً سینما و تئاتر و موسیقی.

همچنین، نمی‌توان جایگاه و توانایی «مدیر فرهنگی» را با «مدیر هنری» یكی شمرد؛ نمی‌توان رئیس ـ هرچند موفق ـ یك دانشگاه را به مدیریت یك سازمان هنری گمارد و انتظار موفقیت داشت و به هنگام تشكیل دولت جدید نمی‌شود یك نفر را هم كاندیدای وزارت فرهنگ و آموزش عالی كرد، هم كاندیدای وزارت آموزش و پرورش، هم كاندیدای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی!