دومین کتاب از مجموعه «تاریخ با غرغرهای اضافه» با عنوان «این نقشه بزرگ چرا کوچک شد؟» به قلم علی‌اصغر سیدآبادی توسط انتشارات آفرینگان منتشر شد.

به گزارش خبرنگار مهر، تاریخ با غرغرهای اضافه، مروری بر تاریخ ایران است با زبانی ساده و آمیخته با شوخی و طنز. این مجموعه تاریخ ایران را با نگاهی انتقادی و روایتی جذاب بازخوانی می‌کند. کتاب‌های این مجموعه برای گروه سنی نوجوانان نوشته شده است، اما دیگر گروه‌های سنی نیز می‌توانند از آن‌ها استفاده کنند.

دومین کتاب از این مجموعه با عنوان «این نقشه بزرگ چرا کوچک شد؟» به توضیح وقایع مربوط به ظهور و سقوط هخامنشیان می‌پردازد.

«امپریالیسم ایرانی»، «اولین منشور حقوق بشر»، «شاهی که امکان داشت بدنام نشود»، «مرده‌ای که شاه شد!»، «شاهی با سنگ‌نبشته‌های فراوان»، «دروغ بزرگ»، «همه‌چیز در مدتی کوتاه دود شد» و «اردشیر داریوش را ریز می‌دید» بخش‌های مختلف این کتاب هستند.

سیدآبادی ابتدای این کتاب را این چنین آغاز کرده است: می‌خواهم از دوره‌ای بنویسم که بعضی از تاریخ‌نویسان خارجی از آن با عنوان دوره «امپریالیسم ایرانی» یاد کرده‌اند؛ دوره هخامنشیان و به خصوص پادشاه مشهور آن کوروش، که ما ایرانیان - حتی اگر او را نشناسیم که خیلی‌هایمان هم نمی‌‌شناسیم ـ به او افتخار می‌کنیم. البته همیشه این‌جور نبوده و کوروش هم در دوره‌هایی منفور بوده و شاید هنوز هم بین بعضی‌ها باشد، اما در مقایسه بین کوروش و بقیه حاکمان ایران حتما خواهیم دید که او یکی محبوب‌ترین حاکمان ایران بوده است.

در قسمتی از این کتاب می‌خوانیم:

پس از این که خشایارشا از مصر و بابل راحت شد و شورش‌های آن‌جا را سرکوب کرد، نوبت به رویای پدر رسید. حالا خودمانیم، هیچ غریبه‌ای هم نیست ـ یونانی‌ها هم اغلب فارسی بلد نیستند و بلد هم باشند، معلوم نیست که این کتاب را بخوانند یا نه ـ حالا که خودمانیم، می‌توانیم این بحث را پیش بکشیم که خشایارشا چرا به آتن لشکر کشید؟ توجیه‌های زیادی در تاریخ برای این موضوع هست؛ گفته‌اند که خشایارشا برای لشکرکشی به یونان مردد بود، اما اصرار اطرافیان، مادرش آتوسا و به خصوص یونانیان تبعیدی او را به این کار تشویق کرد.

گزارش دقیقی از موافقان و مخالفان لشکرکشی به یونان در دست نیست. ما هم امروزه از روی نوشته‌های تاریخ‌نویسان یونانی این ماجراها را می‌خوانیم. قطعا کسانی مخالف لشکرکشی بوده‌اند؛ کسانی که شاید تندخویی و عصبانیت خشایارشا به آنان فرصت اظهارنظر نداد تا از میان بحث‌های موافق و مخالف به تصمیم درستی برسند، در حالی که در آن طرف، یعنی در یونان این‌گونه نبود. یونانیان از وقتی که ایرانیان را در جنگ ماراتون شکست داده بودند، می‌دانستند که ایرانیان روزی به انتقام این شکست برخواهند خاست. وقتی خشایارشا تصمیم گرفت به یونان لشکرکشی کند، یونانیان انتظارش را داشتند، اما نه به این معنی که آماده مقاومت باشند. وقتی لشکر ایران به خاک یونان رسید، یونانیانِ برخی مناطق، جنگ را بیهوده می‌دانستند و در نتیجه بدون جنگ و گریز شهرها را تخلیه کردند.

اتحاد سی دولتشهر یونانی در برابر ایران

مردم آتن هم که شنیده بودند خشایارشا با لشکری بزرگ وارد خاک یونان شده است، دچار تردید شده بودند. گروهی بهترین راه مقالبله را فرار می‌دیدند، اما گروهی دیگر فکر می‌کردند که باید در مقابل ایرانیان ایستاد. آتنی‌ها برای تصمیم‌گیری از پیشگو کمک گرفتند و پیشگو روزهایی بد را پیش‌بینی کرد. بر همین اساس مردم داشتند تسلیم می‌شدند که مردی با نفوذ به نام تمیستوکلس آنان را به مقاومت تشویق کرد. او گفت که منظور، روزهای بدی است که در انتظار مهاجمان ایرانی است و به این شکل یونانیان به مقاومت در برابر ایرانیان راضی شدند.

آن زمان هر شهر یونان دولتی مستقل داشت. این دولتشهرها گاهی با هم می‌جنگیدند و حتی گاه یک دولتشهر با ایران علیه دولتشهر دیگری متحد می‌شد. بعد از این ماجرا سی دولتشهر یونانی با هم اتحادی تشکیل دادند تا در برابر سپاه ایران بایستند....

این کتاب با 96 صفحه مصور، شمارگان هزار و 650 نسخه و قیمت 4 هزار و 500 تومان منتشر شده است.