خبرگزاری مهر ـ گروه دین و اندیشه: زندگی جمعی انسان، نخستین و اصلی ­ترین رکن اندیشه سیاسی سهروردی را تشکیل می دهد و از این رهگذر ضرورت و وجود حاکم برای زندگی بشر نیز تبیین می­ شود. سهروردی وجود نبی و رهبر را لطف به انسانها از سوی پروردگار عالم می ­داند.

شیخ شهاب­ الدین سهروردی از جمله دانش­مندان بزرگ قرن ششم هجری است که اهتمام به اندیشه سیاسی وی تلاشی در جهت کشف زوایای مبهم اندیشه حکیمی است که پایه­ گذار مکتبی خاص در حکمت اسلامی بوده است، بازخوانی اندیشه سیاسی این حکیم در حقیقت کشف یک عنصر فعال و کارآمد ایرانی در حوزه فکر و اندیشه سیاسی در جهان اسلام است.

در این مختصر، مجال پردازش کامل به اندیشه سیاسی سهروردی را نداشته و درصددیم تا در گام نخست با توجه به متن آثار سهروردی، با حفظ شالوده ­ها و عدم ساختار­شکنی در فلسفه ایشان، با روشی عمدتاً توصیفی ابعاد سیاسی اندیشه این حکیم اشراقی را بازخوانی کنیم. بنابراین، در این پژوهش در پی کشف مسائل غامض و پیچیده فلسفه حکیم سهروردی نبودیم و مقصود ما این نیست که به رفع شبهات وارده و یا تصحیح نصوص ایشان بپردازیم.

قالب اصلی این مقاله پرداختن به اندیشه سیاسی سهروردی است که بر دو پایه ذوق و استدلال یعنی تجربه عرفانی و تفکر منطقی استوار است و برهان صحیح و کشف صریح را ملاک شناخت حقایق می ­داند و کلید فهم این حکمت، معرفت نفس است.

سؤال این است که اندیشه سیاسی سهروردی چه نسبتی با مبانی فلسفی وی دارد؟، سهروردی شناخت معارف و کسب علم و معرفت برای آدمی را ضروری می ­داند، راه علم و دانش را مسدود ندانسته و بهترین جویندگان الهی را کسانی می ­داند که هم طالب تأله و هم خواستار حکمت ­بحثی باشند. [1] نظام هستی در نگاه سهروردی مبتنی بر تجلی انوار است. وی با مقابل هم قرار دادن نور و ظلمت شکل خاصی از جهان­ شناسی را ارائه می­ کند که در آن جهان موجود در تحت قمر در درون خود تنها با اتصال به جهان مافوق قمر می­ تواند از نور و ضوء بهره گیرد و به همین سبب وی برای شناخت هستی از مبدأ هستی یعنی واجب­ الوجود آغاز می ­کند و ضمن معرفی و بیان صفات او به چگونگی خلقت افلاک می ­پردازد.

[2] تز اصلی شیخ اشراق معنا یافتن در مواجهه با خداوند است، برای او متافیزیک نور تنها تقسیمی آنتولوژیک درباره جهان نیست، او به سرنوشت ویژه بشر می ­اندیشد، ایمان داشتن به خدا و عشق ورزیدن به او و در واقع تعیّن یافتن از سوی امر قدسی و نشان دادن اینکه امری ورای هستی بشری آن را معین می­ دارد و معنا می­ بخشد همه و همه از یافته ­های سهروردی است که این معنایابی، امری حقیقی و غیرموهوم می­ باشد.

در نگاه سهروردی به غایت انسان، دو گرایش، یکی گرایش برین که در فرا رفتن از خویشتن متبلور می­ شود و دیگری گرایشی فرودین که بشر را به قعر غریزه می­ خواند در نهاد آدمی ­ستیزی دمادم پدید می­ آورند. وی خیر در جهان خلقت را بیش از شرور می ­داند.[3] و کمال آدمی را در خیر جستجو می­ کند. سهروردی کمال انسان را در تجرد از ماده به اندازه­ طاقت و تشبه به مبادی می­ داند و معتقد است انسان اگر عفت و شجاعت و حکمت را برای خود حاصل کند، حصول این ملکات اخلاقی برای او لذتی وصف ناشدنی ایجاد می ­کند. وی چهار اصل عدالت، حکمت، شجاعت و عفت را لازمه­ی سلوک عملی می­ داند و اصل لازم در این چهار عنصر را اصل توانایی و اعتدال و میانه روی می ­داند.[4]

امور دنیوی در نگاه سهروردی به دو بخش تقسیم می ­شود، اموری که به اعمال انسان تعلق نمی­ گیرد مثل آسمان و زمین و دیگر امور مربوط به آنها است، وی از نوع اول به حکمت نظری و از دسته دوم به حکمت عملی تعبیر می­ کند و حکمت عملیه را به سه قسم خلقیه، منزلیه و مدنیه تقسیم می­ کند و دانستن این امور را برای بقای زندگی دنیوی ضروری می­ داند.[5] شیخ اشراق چهار اصل عدالت و حکمت و شجاعت و عفت را لازمه­ی سلوک عملی می ­داند و تأکید می­ کند اصل لازم در این چهار عنصر اصل توانایی و اعتدال است نه افراط و تفریط.[6] وی بحث مستقلی از مدنیه ندارد. اما، از مبانی او بدست می ­آید که سیاست به منزله­ ابزاری برای رسیدن به سعادت است. سهروردی فلاسفه را نایبان خدا در زمین، پیغام ­آوران و قانونگذاران در جهان هستی می­ داند و بدین ترتیب رهبری جوامع انسانی را به دست حکیمی متبحر در تأله و بحث می­ سپارد.

[7] از نظر او شخص حاکم صرفاً به فرمان خدا می­ تواند حکمران مشروع باشد از این­رو یکی از ارکان اساسی سیاست اشراقی این است که حکمرانان در آن توانایی آن را پیدا کنند که دریافت­ کننده­ فرمان الهی باشند و صلاحیت اقتداری را که از طریق الهی به آنها اعطا شده، داشته باشند. سهروردی از مسند مافوق قمر، جهان تحت قمر را در آرامش و ثباتی معنادار به آسمان وصل می کند. تمثیل­ های پررمز و راز او حکایت از این نگاه دارد.

سیاست بی­ سیاست او که او را جوانمرگ کرده است، منش و مشی سیاسی وی را نشان می­ دهد، او آشکارا اعلام می­ کند خلافت از آن کسی است که در معارف ذوقی سرآمد بوده و حتی­ الامکان از دانش­های ظاهری بی­ بهره نباشد، خواه مردم او را بشناسند و به قدرتش رسانند و خواه نشناسند و در گوشه­ ای بنشانند، در هر صورت ریاست از آن اوست با این تفاوت که اگر تدبیر در جامعه در دست چنان کسانی باشد، دوران، دوران روشنایی خواهد بود وگرنه به ظلمت و تاریکی فرو خواهد رفت.[8]

موضوع حکومت حکیم متأله که الگوی حکومت مطلوب سهروردی است در واقع حقایق مربوط به پدیده ­های سیاسی است که سهروردی صراحتاً درباره آن اظهارنظر می ­نماید. حکمت مدنی­ ای که سهروردی از آن سخن می­ گوید علم به تمامی حقایق سیاسی و به عبارتی پدیده های سیاسی ضمنی در جامعه انسانی است. زندگی جمعی انسان، نخستین و اصلی ­ترین رکن اندیشه سیاسی او را تشکیل می دهد و از این رهگذر ضرورت و وجود حاکم برای زندگی بشر نیز تبیین می­ شود. سهروردی وجود نبی و رهبر را لطف به انسانها از سوی پروردگار عالم می ­داند.[9] وی به رسالت انبیای عظام در طول تاریخ اشاره می ­کند و ادامه رسالت آنان را به حکیمان می­ سپارد.

در نظر سهروردی اگر ریاست واقعی جهان به دست حکیمی متأله قرار گیرد زمانه بسیار نورانی و درخشان خواهد شد و برعکس هرگاه جهان از تدبیر حکیمی الهی تهی ماند، ظلمت­ها و تاریکی­ها بر عالم و مردم آن چیره می­ شود[10] از دید سهروردی حکیم متأله که به حقیقت به کشف و شهود عارفان رسیده کسی است که جسم او بمانند پیراهن گشته است که گاه از تن بیرون می ­کند و گاه آنرا از تن بیرون می ­آورد. هیچ­ کس نمی ­تواند در زمره­ی عارفان قرار گیرد جز آن­که به ­واسطه خمیرمایه و فطرت مقدس به حکمت عارفان دست یابد و بسان پیراهن­ پوشیدن و از تن در آوردن مجرّب شود، چنین شخصیتی به جانب نور عروج می­ کند و اگر مایل باشد و لازم بداند به هر صورت که خود برگزیند متظاهر می ­شود و در این حال او با ذات خویش فرزند عالم نور است. [11]

سهروردی به پادشاهان نصیحت می­ کند که جهانی ورای این جهان فانی وجود دارد که ابدی است و در آن جهان زندگی تداوم دارد. وی انسانهایی که به جاودانگی این عالم معتقد شده و به همنوعان ظلم و ستم کرده ­اند، خرده می ­گیرد و با بیان ناهنجاری­ های جامعه به نوعی از زمانه­ خود خبر می­ دهد که برخی بر اثر دور افتادن از انوار الهی به جایی رسیدند که بر نوع خود ظلم روا می ­دارند، او این حالت را ناشی از عدم مشاهده­ حال و استشراق انوار می­ داند و با این عبارات نشان می ­دهد که از سرنوشت هم نوعان خود رنج می­ برد و به دنبال حکیمی با اشراق کامل می ­گشت تا زمین را از عدالت مملو کند.[12]

شیخ اشراق در پی رویکرد سیاست متعالی است، نظریه سیاسی و حکومت مطلوب او که بر پایه مبانی معرفتی وی ترسیم می ­شود، توسعه مادی را با تعالی معنوی توأمان تبیین و تأمین می­ کند. رهیافت اشراقی که حکمت ذوقی و حکمت ­بحثی را توأمان در خود جمع کرده است، چشم ­انداز جدیدی به زندگی سیاسی مسلمانان دارد که از قِبَل آن نظریه دو ساحتی انسانی ـ الهی(اسلامی ـ اشراقی) جایگزین نظریه و رویکرد مادی ـ جسمانی(دنیوی) و تک­ ساحتی می ­شود.


*نویسنده: رجبعلی اسفندیار، مدیر امور پژوهشی پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی

[1]. سهروردي، مجموعه مصنفات، ج 3، ص 69 و 70.

[2]. همان، ص 31 - 55.

[3]. سهروردی، حکمت ­الاشراق، ترجمه سید جعفر سجادی، ص 362.

[4]. سهروردی، مجموعه مصنفات، ج 3، ص 67 – 69 و ج 4، ص 129.

[5]. همان، ج 3 ، ص 392 .

[6]. همان، ص 67 – 69 .

[7]. سهروردی، حکمت­ الاشراق، پیشین، ص 18 - 20.

[8]. سهروردی، مجموعه مصنفات، ج 2، ص 12.

[9]. همان، ص 452 – 556 و 75 .

[10]. سهروردی، حکمت الاشراق، پیشین، ص 20.

[11]. سهروردی، مجموعه مصنفات، ج 1، ص 503 - 504.

[12]. همان، ج 2، ص 101 و 102.