به گزارش خبرنگار مهر، هادی خورشاهیان داستان نویس نیشابوری که 51 کتاب منتشرشده از جمله دو رمان و پنج مجموعه داستان بزرگسال و پنج رمان نوجوان در کارنامه خود دارد، عصر امروز دوشنبه 14 مرداد در یکی دیگر از نشستهای عصر تجربه در سرای داستان بنیاد ادبیات داستانی ایرانیان گفت: هر زبانی این پتانسیل را دارد که چیزهایی را که گویشوران آن میخواهند، منتقل کند. از این جهت طبیعتاً ارزش داستانهای من و یا بیارزش بودن آنها در این است که من توانستهام نظر خودم را در آنها بیان کنم.
وی افزود: ملاک خوب بودن یک کتاب جایزه بردن آن و یا پرفروش بودنش نیست ضمن اینکه کتابها در لحظه هایی خاص تاثیر دارند. من 20 سال پیش صد سال تنهایی را می خواندم و خیلی از آن لذت می بردم ولی ممکن است الان این گونه نباشد.
خورشاهیان در ادامه با اشاره به کتاب «هزارتوی خواب های من» گفت: این کتاب 25 داستان دارد که من اینها را در یک ماه نوشته ام، اصولا من آدم پرکاری هستم و شبی ممکن است 4، 5 داستان بنویسم. رمان هایم را هم همین طوری می نویسم.
این نویسنده در ادامه درباره کتاب «من هومبولتم» یادآور شد: داستان نوشتن این کتاب این گونه بود که من صدتا کاغذ یک رو سفید را برداشتم و بردم اتاق و گفتم باید رمان بنویسم و شروع کردم به نوشتن. یک شب پنجشنبه ای بود که نوشتن این رمان را شروع کردم و سه شنبه هفته بعد آن را تحویل ناشر دادم.
خورشاهیان اضافه کرد: من وقتی شروع به نوشتن این رمان کردم واقعا هیچ چیزی در ذهن نداشتم و ضرس قاطع می گویم که هیچ نقطه و ویرگول و هیچ کلمه ای از آن را خط نزدم و اتفاقا این خودش شد یک تکنیک؛ من یاد گرفتم که در اثر اشتباهات آدم یک تکنیک می تواند به وجود بیاید و لازم نیست شما حتما یک کار آکادمیک انجام دهید.
وی همچنین گفت: من اصلا به اسامی شخصیت ها در این رمان فکر نکرده بودم. هومبولت در اصل یک زبان شناس بوده است، هومبولت من هم همین طور است؛ بردیا استهبانی 50 درصد احمق و 50 درصد نابغه است.
خورشاهیان همچنین درباره تاثیر تجربه زیسته اش در آثار ادبی اش گفت: من وقتی می نویسم متوجه نیستم که از تجربه زیسته گرفته شده یا نه ولی وقتی که تمام می شود و کتاب را می خوانم، متوجه می شوم که این گونه است.
وی سپس به داستان نویسان جوان توصیه کرد زمانی که احساس کردید سوژه ای دارید حتما آن را بنویسید و مطمئن باشید نویسنده خوبی می شوید ولی مسلما اگر این کار را نکنید، به طور حتم نویسنده نمی شوید.
این داستان نویس در ادامه با بیان اینکه «منِ خورشاهیان به عنوان نویسنده 50 درصد قابل اعتماد هستم و 50 درصد غیر قابل اعتماد» گفت: بعضی از داستان های من در واقع خواب های من هستند. نمونه اش همین کتاب « من کاتالان نیستم»؛ یک بار خواب دیدم که با یکی از دوستانم به نام رضا قیصری با هم رفته ایم آرژانتین و در آنجا کودتا شده است، من تمام حوادثی را که در این رمان وجود دارد، واقعا در خوابم دیدم.
خورشاهیان درباره دیالوگ های داستان هایش نیز گفت: دیالوگ ها عمدتا برگرفته از ذهن من است. اصولا من توان این را دارم که بیشمار دیالوگ بنویسم آن هم از چیزی که تنها در ذهنم است.
این داستان نویس در پاسخ به این سئوال که چه زمانی فکر می کند داستانش رو به اتمام است، گفت: تعداد صفحات به من می گوید پایان داستان کجاست. وقتی رمان نوجوان می نویسم، ذهنم را روی صد صفحه می بندم و وقتی به صفحه 95 می رسم،آن را 5 صفحه دیگر تمام می کنم.
وی همچنین درباره تاثیر کلاس های داستان نویسی در کارهای داستان نویسان جوان گفت: من هرگز کلاس داستان نویسی نرفته ام ولی می توانم بگویم که بعضی از این کارگاهها و کلاسها مفید است اما بیشتر از هر چیز تمرین نوشتن داستان مهم است. منظورم این است که برعکس این روال، صادق است به این معنی که می شود کلاس داستان نویسی نرفت ولی داستان نوشت و نویسنده شد.
خورشاهیان همچنین در پاسخ به این سئوال که شعر و الهام های شعری چه تاثیری در نوشتن داستان دارد، گفت: همه نویسنده های مشهور بزرگ جهان، شاعر هم بوده اند و اگر یک مجموعه شعر نداشته باشند، حتما چند قطعه شعر در جاهایی چاپ کرده اند.
این نویسنده که به عنوان کارمند در وزارت ارشاد هم مشغول است، در پاسخ به این سئوال که چه حسی بعد از ممیزی داستانهایش دارد؟ گفت: من در جامعه ای زندگی می کنم که قوانینی دارد. من نظارت ارشاد را هم قبول کرده ام و به قواعد آن چیزی که شما می گویید ممیزی، پایبندم. وقتی در اداره به من می گویند پیراهن آستین کوتاه نپوش و یا موهایت را بلند نکن، اینها را قبول کرده ام و معمولا این موارد را رعایت می کنم.
خورشاهیان ادامه داد: مطمئنا من از آن آدم هایی نیستم که فکر کنم آزادی بیان چیز خیلی عجیب و غریبی است و اگر جمله ای از داستانم حذف شود، چه اتفاقات عجیب و غریبی می افتد. الان قوانین به این شکل است و من باید تابع آن باشم، ممکن است این قوانین عوض شود طبیعتا من هم باید با این قوانین کار کنم.
وی گفت: تنه سانسور به کتاب های من هم خورده است همین اواخر به من گفتند دو تا کلمه از کتابت را عوض کن یکی« دختر» و دیگری «معشوقه». من دختر را تبدیل کردم به «درخت» و دیدم چقدر مفهوم جمله و داستان قشنگ می شود.
خورشاهیان همچنین گفت: به عنوان یک کارمند وزارت ارشاد ناشران و مولفان و مترجمان زیادی را دیده ام که گلایه داشتند از اینکه کتابشان ممیزی یا حتی لغو مجوز شده است. حتی آدم هایی را دیده ام که آمده اند در ارشاد گریه کرده اند.