خیال پنجره ای دو سویه در انتهای عالم طبیعت و ابتدای عالم آخرت است که اولین نگاه های انسان مادی به جهان مجرد را میّسر می سازد. سلسله مراتب سنتی وجود در تفکر فلسفه اسلامی که ملاصدرا از آن پیروی کرده است، از سه عالم تشکیل می شود «عالم طبیعی و محسوس»، «عالم میانی»، «عالم عقول یا ملائک».
حکمای اسلامی حد فاصل میان مادیات و مجردات صرف را «برزخ» یا «عالم مثال» خوانده اند. عالم مثال مرتبه ای از هستی است که میان موجودات مادی و مجردات محض قرار گرفته است. یکی از مباحث مهم فلسفه ملاصدرا در این زمینه، اثبات عالم مثال و تجرد خیال است. وی در آثار مختلف خود، به ویژه در اسفار الاربعه، درباره قوه خیال و تجرد آن و اهمیت این تجرد، بسیار سخن گفته و از راه های مختلف، تلاشی وافی در اثبات تجرد قوه خیال انجام داده است. در واقع، می توان گفت ملاصدرا اولین کسی است که تجرد قوه خیال را با برهان فلسفی به اثبات رسانیده و در فلسفه وارد کرده است. ملاصدرا در این باره می گوید: «من در آثار بزرگان فلسفه، چیزی که حاکی از تحقیق در این مطلب و اعتقاد به تجرد قوه خیال باشد و فرق میان تجرد قوه خیال از عالم طبیعت و نیز فرق آن را از تجرد عقلانی بیان کند، ندیدم».
در میان حکمای اسلامی، حکمای مشاء، به ویژه ابن سینا وجود این عالم را رد می کنند. شیخ اشراق، ضمن اذعان به وجود آن، با طرح ادله ای کوشیده است وجود آن را اثبات کند؛ اما به این دلیل که خیال را منفصل می داند، در تحمل مناقشات وارد موفق نبوده است.
اهل تصوف و عرفان، به ویژه ابن عربی، در آثار خود، علاوه بر قبول عالم مثال، ویژگی های آن را ذکر کرده؛ اما از ابراز استدلال و برهان در این زمینه خودداری کرده است. ملاصدرا در قبول وجود عالم مثال، هم صدای عرفا و شیخ اشراق است و در کتاب اسفار، براهین متعددی را هم برای اثبات «مثال متصل» و هم برای «مثال منفصل»ا رائه داده است.
از نظر صدرالمتألهین، وجود مثالی بر دو قسم است: مثال منفصل و مثال متصل. مثال منفصل عبارت است از فرد مثالی هر نوع از انواع محققه. چنین وجودی مسبوق به ماده جسمانی نبوده و قدیم است. همچنین، وجودش وجود ادراکی و علمی است؛ چون چنین وجودی امکان ذاتی داشته و احتیاجی به ماده ندارد.
صرف امکان ذاتی کافی است که از علت خود فایض شود. اگر برای هر طبیعت، سه فرد مجرد «عقلانی» و «مثالی» و «مادی» ممکن باشد، از وجود فرد مادی، بر اساس قاعده «امکان اشرف» به وجود آن دو فرد نیز استدلال می شود. در موجودات مجرده، چون احتیاج به شرایط و لوازم مادی نبوده و صرف امکان ذاتی کافی است، قاعده امکان اشرف جاری است.
در مثال متصل، قوه خیال که تجرد برزخی دارد، متصور به صورتی برزخی می شود. درواقع، «صورت اخروی» صورتی است که نفس به این اعتبار، به آن متصور می شود. از نظر ملاصدرا، نفس به هنگام جداشدن از بدن، قوه و همیه مدرک معانی جزئیه و صور جسمانیه را با خود حمل می کند.
این قوه که «عجب الذنب» نیز نامیده می شود، حلقه اتصال بین روح و بدن است و موجب توجه به بدن می شود و بدین ترتیب لذات و عذاب جسمانی را درک می کند. شیخ اشراق بر خلاف ملاصدرا، «صور خیالیه» را قائم به ذات می داند که در جهان خارج از عالم نفس وجود دارد. وی عقیده دارد که صور خیالیه موجود و محقق است، نه در عالم ذهن قرار دارد و نه در عالم عین، بلکه این صور، در جای مخصوص و موطن دیگری جای دارد که آن را «خیال منفصل» می داند.
اما ملاصدرا وجود و عدم صور خیالیه را وابسته به توجه و اعراض نفس از آن صور می داند و بنابراین، به «خیال متصل» قائل است. وی معتقد است طبق استعدادهایی که در نفس حاصل می شود، صور برزخی وجود پیدا می کند. این صور، جنبه تکامل نفس و خروج آن را از قوه به فعلیت دارند. نفس که به واسطه وجود استعداد به بدن جسمانی افاضه شده است، در قوس صعود، انواع کمالات را واجد می شود. ملاصدرا معتقد است از آنجا که نفس در ادراک جزئیات و امور متشخصه مادیه، به بدن محتاج نیست، قوه خیال مجرد است؛ یعنی اینکه امر جزئی را از طریق ذات خود ادراک می کند.
«ادراک» و «خیال ذات» از توانایی های نفس است. از نظر ملاصدرا، نفس می تواند بدن متشخص خود را درک کرده و امور جسمانی را از طریق قوه خیال درک کند. همچنین، اشخاص اخروی را که غیر از اشخاص این عالم بوده و غایب اند، درک کند؛ به این صورت که وقتی انسان می میرد، درحالی که نفس از بدنش جدا می شود، به ذات خود و قوای «مدرکه جزئیه» آگاه است.
پس او ذات خود را تخیل کرده و خود را عین انسانی که در قبر است، توهم می کند و بدن خود را مقبور می یابد. در نتیجه، پاداش های وارده را درک می کند. در جایی دیگر، ملاصدرا معتقد است که تأثیر امور آخرت در وجود، از این عالم بیشتر است؛ زیرا تصورات و تخیلات موجودات این عالم، غیر وجود عینی آن هاست. به همین دلیل، آنچه بر وجود خارجی آن ها مترتب می شود، بر تصور و تخیل آن ها نیز مترتب می گردد، بر خلاف موجودات اخروی که وجود عینی آن ها، عین تخیل و وجود خیالی آن هاست و موضوع صور جسمانیه اخرویه، نفوس انسانی است و موضوع صور جسمانی دنیا هیولاست: ابتدایی ترین عنصر سازنده که در غایت نقص و ضعف است.