به گزارش خبرگزاری مهر، آیت الله جوادی آملی در بخشی از تفسیر آیه 151 سوره بقره به راز تقديم و تأخير «تزكيه» و «تعليم» اشاره کرده و می گوید:...تزكيه هدف است و تعليم وسيله، اگر خداي سبحان تزكيه را قبل از تعليم ذكر ميكند، براي اينكه هدف مقدم است و وسيله موخَّر و اگر در خلال سخنان ابراهيم(ع) تعليم قبل از تزكيه ذكر شد، براي آنكه تعليم مقدمه تزكيه است و وسيله است و تقدم طبيعي دارد نه تقدم ذاتي.
آموزه های انبیاء جزو علوم تجربی نیست
وی در تشریح وجه ديگر تقديم تزكيّه بر تعليم تأکید می کند: ... رسول خدا اول اينها را از شرك تطهير ميكند، مؤمن ميكند، بعد تعاليم الهي را مبسوطاً به اينها ياد ميدهد. اول ميفرمايد: بگوييد: «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» تا پاك بشويد، بعد احكام الهي را تدريجاً به اينها ميآموزاند؛ اول اينها را از شرك تطهير ميكند، چون شرك را قرآن، رجس ميداند، مشرك را نجس ميداند، بعد از اينكه اينها را از شرك به در آورد و اينها را با توحيد تطهير كرد، آنگاه احكام الهي را يكي پس از ديگري به اينها ياد ميدهد و تنها احكام ياد نميدهد، حكمت را هم ياد ميدهد، اسرار احكام را هم ياد ميدهد كه بفهمند كه چرا به اين احكام بايد عمل كنند و آن اسرار متقن را هم ياد انسانها ميدهد تا انسان در ضمن آشنا شدن به فروع و احكام، به آن اصول و حِكَم هم آشنا بشود، پس ﴿يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾.
این مفسر قرآن در ادامه تفسیر این آیه درباره ضرورت و دوام نياز به وحي می گوید: ... عمده اين جمله است كه فرمود: ﴿وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ (اين را تكرار كرد)؛ فرمود: چيزي به ياد شماها ميدهم كه شما آن نبوديد كه بدانيد. يك وقت قرآن ميفرمايد: پيغمبر چيزي به انسانها ياد ميدهند كه انسانها قبلاً نميدانستند، يك وقت ميفرمايد: پيغمبر چيزي ياد انسانها ميدهند كه جوامع انساني آن نبودند كه از پيش خودشان ياد بگيرند. اين دو تعبير با هم فرق ميكنند. اگر بفرمايد «پيغمبر چيزي ياد انسانها ميدهد كه انسانها نميدانستند»، ممكن است كسي بگويد «انسانها با پيشرفت علم اگر كامل شدند [و] اطلاعات علمي پيدا كردند. ممكن است آشنا بشوند و ممكن است روزي بشر از پيغمبر بينياز بشود» چرا؟ چون روزي كه جهل حاكم بود و مردم آگاهي نداشتند، أنبيا آمدند چيزي به آنها آموختند كه بشر نميدانست، ولي با پيشرفت علوم ممكن است بشر به جايي برسد كه كار أنبيا را بكند و ديگر نيازي به أنبيا نداشته باشد، ولي وقتي بفرمايد: ﴿وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ يعني أنبيا به شما بشرها چيزي ياد ميدهند كه مقدور شما نبود كه ياد بگيريد يعني هر چه هم علم پيشرفت بكند ياد نميگيريد؛ اين جزء علوم تجربي نيست كه شما با پيشرفت صنايع و حِرَف و علوم تجربي ياد بگيريد، أنبيا چيزي ياد انسانها ميدهند كه مقدور انسانها نيست كه ياد بگيرند.
تأکید قرآن بر عدم دسترسي پيامبر به معارف الهي بدون وحي
آیت الله جوادی آملی بر عدم دسترسي پيامبر به معارف الهي بدون وحي، تأکید کرده و می افزاید: .... اين معنا را اولاً خدا با خود پيغمبر در ميان گذاشت بعد با انسانها. به خود پيغمبر(ص) فرمود: ما چيزي به تو ياد داديم كه تو ممكن نبود از پيش خود ياد بگيري: ﴿وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ﴾ ، اين را به پيغمبر ميفرمايد يعني تو با هم استعدادهايي كه داري با همه آن روحيه علمي كه در تو هست، اگر وحي نبود، نميتوانستي به اين مراحل برسي. يك وقت خدا ميفرمايد «ما معلم انسانها هستيم به وسيله أنبيا انسانها را آگاه ميكنيم». ممكن است كسي توهم كند با پيشرفت علوم بشر هم ميتواند كار أنبيا را انجام بدهد، اما يك وقت خدا به خود پيغمبر ميفرمايد: ما به تو چيزي ياد داديم كه تو آن نبودي كه از پيش خود ياد بگيري يعني اين وحيي كه به تو رسيد علمي آورد كه در مكتب أحدي نيست و به ذهن أحدي هم نميرسد، حتي توي پيغمبر، بنابراين اول به خود پيغمبر ميفرمايد: اين علم در دسترس عادي احدي نيست حتي تو و اگر وحي به تو نميرسيد، تو به اين علوم آشنايي پيدا نميكردي، بعداً به انسانها ميفرمايد به اينكه پيغمبر چيزي يادتان ميدهد كه مقدور شما نبود و نيست كه ياد بگيريد. علم هرچه پيشرفت بكند به جاي وحي نمينشيند؛ نه از غيب با خبر است، نه از مرگ به بعد مستحضر است. مطالبي كه أنبيا ميگويند براي هميشه بكر است و براي هميشه جايش خالي است و هرگز عقل جاي وحي نمينشيند.
پاسخ به شبهه کفایت عقل برای هدایت
وی در مورد شبهه كفايت عقل براي هدايت، نیز می گوید: اين شبههاي كه بين براهمه است و در كتب كلامي ملاحظه فرموديد كه ميگويند: ما نيازي به وحي و رسالت أنبيا نداريم براي اينكه أنبيا حرفشان يا موافق عقل است يا مخالف عقل، اگر موافق عقل بود كه عقل كافي است و اگر مخالف عقل بود كه مردود است؛ بنابراين بشر نيازي به وحي و رسالت أنبيا ندارد. قرآن پاسخ ميدهد و ميفرمايد: آنجا كه عقل ميفهمد، وحي أنبيا آن فهم را شكوفا ميكند، تاييد ميكند، تكميل ميكند و تتميم ميكند، آنجا كه عقل نميفهمد، وحي أنبيا عقل را آگاه ميكند. وحي چيزي بر خلاف عقل نميآورد، ولي آنجا كه عقل نميفهمد عقل را آگاه ميكند، آنجا هم كه عقل ميفهمد عقل را تأييد ميكند.
این مفسر قرآن در ادامه یادآور می شود: در سوره مباركه نساء آيه 165 بعد از اينكه فرمود: ﴿وَرُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَيْكَ مِن قَبْلُ وَرُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ وَكَلَّمَ اللّهُ مُوسَى تَكْلِيماً﴾ ، فرمود: ﴿رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ﴾ ؛ ما أنبيا را با اين جناح تبشير و انذار ارسال كرديم تا مردم در روز قيامت احتجاج نكنند: ﴿لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَي اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ يعني بعد از اينكه أنبيا اعزام شدند و براي هدايت مردم مبعوث شدند، ديگر مردم حجت ندارند و در قيامت نميگويند «چرا براي ما پيغمبر نفرستادي؟» خب اگر عقل كافي بود، اگر عقل براي رهبري انسانها، كافي بود خداي سبحان ميتوانست بگويد «من به شما عقل دادم ديگر چه حاجت به پيغمبر». معلوم ميشود عقل يك بال قضيه است وحده (به تنهايي) كافي نيست و اگر أنبيا نميآمدند، انسانها در قيامت كه روز احتجاج است حجت داشتند و به خدا ميگفتند «چرا براي هدايت ما پيغمبر نفرستادي؟» خب، اگر عقل كافي بود، خدا ميفرمود من به شما عقل دادم.
عقل به منزله چراغ و وحی به منزله راه است
آیت الله جوادی آملی در تبيين معناي حجت بودن عقل و وحي تصریح می کند: اين «ان لله علي الناس حجتين» ؛ نه يعني هر كدام مستقل است؛ اين دوتا حجتي كه در بيانات امام معصوم(سلام الله عليه) است...يكي به منزله سراج است، ديگري به منزله صراط؛ يكي چراغ است، يكي راه و با هيچ كدام به تنهايي نميشود به مقصد رسيد. دين منهاي عقل راهگشا نيست؛ براي اينكه اگر عقل نباشد كسي دين را نميفهمد و نميشناسد. مدعيان دينهاي دروغ و ساختگي در عالم فراواناند، أرقام متنبّيان از رقم أنبيا اگر بيشتر نباشد، كمتر نيست. دين صراط مستقيم خوبي است، اما عقل يك چراغ و نور افكن قوي است؛ انسان با آن عقل اين راه را ميبيند و با چراغ هرگز انسان به مقصد نميرسد.
وی در پایان این بخش تأکید می کند: اگر چراغ در بيابان به دست انسان باشد، هر جا را نشان ميدهد بيراهه است. اگر يك راهي نباشد، چراغ به چه درد ميخورد؟ چراغ براي آن است كه انسان در شعاع او راه را از بيراهه تشخيص بدهد وحي و دين آن صراط مستقيم است و عقل آن نورافكن قوي كه به وسيله او انسان راه را ميشناسد، أنبيا را ميشناسد به دنبال آنها حركت ميكند اين است كه فرمودند: «ان لله علي الناس حجتين حجة ظاهرة و حجة باطنة» ؛ نه اينكه هر كدام بالاستقلال حجت الهياند و هر كدام بالاستقلال كافياند، اين چنين نيست. اگر عقل نباشد، انسان دين را تشخيص نميدهد و اگر عقل باشد وحده، و ديني نباشد، راهي را نميبيند تا طي كند، لذا در اين كريمه فرمود: ما أنبيا را فرستاديم تا مردم بر خدا احتجاج نكنند، نگويند «چرا پيغمبر نفرستادي؟». خُب. اگر عقل كافي باشد و وحده بتواند راهگشا باشد، چه نيازي به پيغمبر؟ و چگونه انسانها در قيامت ميتوانند بر مولايشان احتجاج كنند و بگويند «چرا پيغمبر نفرستادي؟»، خب جوابش اين است به شما عقل داديم، عقل كافي بود. فرمود: عقل وحده مثل چراغ است كه منهاي دين انسان را به مقصد نميرساند: ﴿رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَي اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾.