خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و هنر: نشست با عوامل سریال "دودکش" رو به اتمام بود که ناگهان محمدرضا شیرخانلو با مادر و برادرش از راه رسید، از همین رو بخش پایانی گزارش نشست بیشتر به او اختصاص پیدا کرده است. او که برای درآوردن کیفش هم میخواست تایید برزو نیکنژاد نویسنده سریال را بگیرد و به نشانه این موضوع "اوکی سوباسایی" نشان میداد. خیلی هم بامزه میگفت اگر به او زنگ بزنیم برای اکران ویژه "دهلیز" بلیت مهمان برایمان کنار میگذارد.
او ابتدا به سوالات ما کوتاه و تستی پاسخ میداد اما بعد یخاش باز شد و اعتراف کرد دیگر حتی از حرکات موزون مقابل دوربین هم خجالتی ندارد و تا وقت گیر میآورد یواشکی با مادر یا برادر کوچکترش که مشغول نقاشی کشیدن بود، حرف میزد.
شکلگیری موسیقی متن و تیتراژ سریال، دلیل انتخاب رضا صادقی به عنوان خواننده تیتراژ و نقش خدا در زندگی آدمهای "دودکش" مباحث دیگری بود که در آخرین بخش از نشست سریال با حضور زینب تقوایی تهیهکننده، برزو نیکنژاد و حسن وارسته نویسندگان، آریا عظیمینژاد آهنگساز، هومن برقنورد، جواد عزتی، الناز حبیبی و محمدرضا شیرخانلو بازیگران به آنها پرداختیم.
*خانم حبیبی قرار گرفتن در کنار تیمی که با هم بودنشان پیش از این جواب داده است، چطور بود؟ آن هم با شخصیتی که به قول آقای نیکنژاد، برخی درباره علت حضورش در این خانواده توجیه نبودند.
الناز حبیبی: عالیه در اصل شخصیتی بود که کنار این خانواده قرار داشت. من به عنوان بازیگر پذیرفته بودم برقنورد در فیلمنامه در نوک این پیکان قرار دارد. درست کنار او قرار گرفتن برای من از همه مهمتر بود. به نظر من بیش از آنکه انجام کار جدی یا کار طنز مهم باشد، گروهی که با آنها کار میکنیم مهم است. با این گروه بودن برای من لذتبخش بود و از آنها یاد گرفتم.
* آقای شیرخانلو گرچه پیش از فیلم سینمایی "دهلیز" در چند سریال بازی کرده بودی، اما در این فیلم بیشتر به چشم آمدی و حتی برای آن تقدیر شدی. بعد از "دهلیز" بود که وارد گروه "دودکش" شدی؟
شیرخانلو: بله.
*چقدر کوتاه جوای میدهی. اصلا اهل فیلم دیدن هستی؟
شیرخانلو: نه. من نه فیلم میبینم نه سینما میروم. فقط چند تئاتر دیدهام.
*چطور شد که بازیگر "دودکش" شدی؟
شیرخانلو: عمو برزو از سریال "دیوار" من را دید و برای "دودکش" انتخاب کرد.
*آن موقع مدرسه میرفتی؟
شیرخانلو: بله. آن موقع اول (کلاس اول) بودم.
نیک نژاد: من یک روز با محمدرضا شیرخانلو در "دیوار" کار داشتم. در سکانسی که در فروشگاه زنجیرهای کودکی به عنوان گروگان گرفته میشود. این نقش را محمدرضا شیرخانلو بازی میکرد.
*وقتی فیلم بازی میکنی دیگر مدرسه نمیروی؟
شیرخانلو: بله. معلم خصوصی دارم. همزمان با سریال "دیوار" سر تمرینهای نمایش "ساقی" بودم و بعد از مدرسه برای تمرین میرفتم.
برقنورد: مدرسه کلا وقتش را میگیرد!
*در "دودکش" چه کسی بیشتر از همه کمکت میکرد؟
شیرخانلو: اول عمو برزو بعد هم کل گروه.
* با آقای برق نورد هم قبلا بازی کرده بودی. او هم کمکت میکرد؟
شیرخانلو: بله.
*مثلا چکار میکرد؟
برقنورد: لپش را میکشیدم.
شیرخانلو: اگر او را نمیبوسیدم، گازم میگرفت.
*دیالوگها را چطور حفظ میکنی؟
شیرخانلو: کسی آنها را دو سه بار برایم میخواند.
*اصلا چطور شد که بازیگر شدی؟
شیرخانلو: من با پدربزرگم به فوتبال رفته بودیم، آنجا یکی از دوستان آقای سیروس مقدم من را دید و برای "چک برگشتی" معرفی کرد. آنجا یک تست از من گرفتند و بعد هم کارهای دیگر پیش آمد.
*برای آن تست باید چه میکردی؟
شیرخانلو: یک دیالوگ گفتند و آن را تکرار کردم. یک نقش هم بازی کردم.
*خجالت نمیکشیدی؟
شیرخانلو: خیلی زیاد.
*حالا که دیگر خجالت نمیکشی؟
شیرخانلو: نه اصلا. حالا دیگر جلوی دوربین میرقصم.
*خانم شیرخانلو قبل از این محمدرضا به بازیگری علاقه نشان داده بود؟
- نه اصلا. یکدفعه شد که به این فکر افتادم که به کلاس بازیگری ببرمش...
شیرخانلو: مامان من کلاس بازیگری رفتم؟
- نه وقتی دفتر آقای مقدم رفتیم دیگر دیدیم نیازی به این موضوع نیست.
*قبل از اینکه بازیگر شوی دوست داشتی جای بچههایی که در تلویزیون بازی میکنند باشی؟
شیرخانلو: من تا زمانی که وارد این کار نشده بودم اصلا به آن علاقه نداشتم و اصلا نمیدانستم بازیگری چیست.
*اصلا دوست نداشتی جای برخی افراد و شخصیتها بازی کنی؟
شیرخانلو: نه اصلا به فکرم هم نمیرسید. فقط وقتی "مرد عنکبوتی" و برخی کارتونها را میدیدم دلم میخواست جای آنها باشم.
نیکنژاد: من سالها در فیلمهای سینمایی مختلف در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با ابراهیم فروزش، رضا حیدرنژاد و... کار کردم. آنجا به این باور رسیدم تمام بچههای دنیا بازیگر هستند و مهم این است که ما بتوانیم با آنها ارتباط برقرار کنیم. اما محمدرضا جزو سه چهار کودک خاص است. بقیه این افراد در فیلمی بازی کردند و در شهرستان خود ماندند و حتی در جشنوارههای جهانی جایزه گرفتند. محمدرضا شیرخانلو و چند کودک دیگر خاص هستند و فراتر از آنچه از هم سن و سالانشان انتظار داریم عمل میکنند. او کودکی است که توانسته پنج ماه هر روز 12 ساعت ما را تحمل کند و خودش را جزو یک گروه حرفهای بداند. همیشه هم برایش دغدغه بود که کار خوب شده یا خیر. هر بار از من میپرسید عمو خوب بودم؟ این جزو افراد خاص است. او واقعا بازیگر است.
*وقتی به عنوان عضوی از خانوادهای که فیروز پدر آن بود بازی میکردی گاهی احساس نمیکردی در میان خانواده واقعیات هستی؟
شیرخانلو: نه!
*واکنش دوستانت وقتی تو را در سینما و تلویزیون میبینند چیست؟
شیرخانلو: دوستانم کارهایم را پیگیری میکنند. حتی اگر من هم به آنها سفارش نکنم از آنجایی که همه دوستانم میدانند بازیگر هستم، هر شب و هر روز کانال به کانال میکنند تا ببینند من کاری در تلویزیون دارم یا نه.
نیکنژاد: حضور محمدرضا شیرخانلو در "دودکش" به فروش "دهلیز" هم کمک میکند. آن هم به خاطر معروفیت محمدرضا در سریال ما و همزمانی پخش سریال با اکران فیلم.
شیرخانلو: با خانواده به تنگه واشی رفته بودیم. در تنگه پایم یخ زده بود و یک نفر حتی مرا بغل کرد تا با من عکس بندازد.
نیکنژاد: او دیگر جزو بازیگران بفروش شده است.
برق نورد: الکی که به او استاد شیرخانلو نمیگویم.
*دوست داری بزرگ شدی بازیگر شوی؟
شیرخانلو: همیشه گفتهام و باز هم میگویم: کارگردان!
*چرا؟ فکر میکنی کار کارگردانها مهمتر است؟
شیرخانلو: نه اصلا میخواهم دوشغله شوم. هم کارگردان هم بازیگر. ببخشید سه کاره! تنیس باز هم میشوم.
نیکنژاد: روز اول که با محمدرضا حرف میزدیم از او پرسیدیم چرا میخواهی بازیگر شوی؟ گفت البته من پروژههای تلویزیونی را خیلی دوست ندارم. سینماییها خوب است که شیرینیهای خیلی خوبی میدهند.
فقط به خاطر شیرینی بازی میکند.
تقوایی: البته من با او طی کردم، گفتم ما از آن شیرینیها نداریم ها.
شیرخانلو: نه خاله شما با من شرط بستید گفتید کیک خامهای میدهید من گفتم باشه اما وقتی سرکار آمدم فقط شیرینی خشک دادید.
برق نورد: روزهایی که تو نبودی شیرینی خامهای میدادند!
*آقای عظیمینژاد، شما به خصوص در سبک آثار تلویزیونیتان کاملا شناسنامه دارید و با شنیدن یک قسمت از سریالی که شما آهنگسازیاش را انجام دادهاید، امضای شما پای کار حس میشود. اگر بخواهیم به گذشته برگردیم از "او یک فرشته بود" و آثار دیگر، شما سبک موسیقی تلفیقی را در تلویزیون آغاز کردید که ابتدا مخاطب آن را نمیپذیرفت زیرا به موسیقی کلاسیک عادت کرده بود. در "دودکش" هم این موضوع وجود دارد. آواهایی که در موسیقی متن کار استفاده شد برای مردم جالب است.
عظیمینژاد: من همیشه از طرف دوستان سینمایی مورد انتقاد قرار میگرفتم که چرا برای تلویزیون کار میکنی؟ اما حالا این نقدها کمتر شده است؛ گرچه هنوز هست. من معتقدم با تلویزیون میشود سلیقه مخاطب را ارتقا داد. این موضوع را میتوان اثبات کرد کما اینکه در سالهای اخیر نمونه آن رخ داده است. زمانی که ما با آقای میرمیران میخواستیم موسیقی "او یک فرشته بود" را کار کنیم من را خواستند و گفتند چطور میخواهی این را بسازی؟ چنین اتفاقی تا به حال در تلویزیون رخ نداده و غیرمتعارف است. من گفتم برای دعوای خیر و شری که موضوع فیلمنامه است، من چنین چیزی در درونم میشنوم، اگر نیاز به تغییر وجود دارد متنتان را عوض کنید. من نمیتوانم چیز دیگری بسازم چون تصنعی میشود. بعدها با پخش این سریال، آقای میرمیرانی را که خیلی هم دوستش دارم دیدم به من گفت چقدر کار خوبی کردیم که این موسیقی پخش شد. نباید سلیقه مردم را دست کم گرفت.
*به ویژه حالا که مردم بهترین سریالهای روز دنیا را در دسترس دارند.
عظیمینژاد: من تا به حال مستقیما با محمدحسین لطیفی کار نکرده بودم گرچه برای سریال "وفا" که افشین طهوری آهنگسازی میکرد نوازندگی سه تار را برعهده داشتم و در "روز سوم" هم همکاری داشتم. "دودکش" در نگاه اول برایم کار سادهای به نظر میرسید. به ویژه که وقتی اسم طنز میآید از ورود به پروژهها پرهیز و اکراه دارم چون در این کارها موسیقی عنصر آب و دانه سوایی میشود.
آغاز تجربههایی با تکیه بر موسیقی نواحی به آثار سیروس مقدم برمیگردد. موسیقی که بر اساس زندگی مردم است و از آنجایی که "دودکش" هم در همین باره است، جلو رفتیم و جواب هم گرفتیم. معمولا پیش نمیآید دوتار و قیچک وارد موسیقی متن یک سریال طنز شود. نتیجهای که درباره موسیقی این سریال طی صحبت با لطیفی به آن رسیدیم این بود که همه چیز باید کاملا ایرانی و با شخصیتها مانوس باشد. این موضوع در همه جای موسیقی رعایت شد. تکرار تمهای موسیقی در "دودکش" باعث میشود بیننده با قطعاتی آشنا شود که هر وقت تکرار میشود بداند قرار است چه اتفاقی در قصه بیفتد. مثلا میدانند وقتی آوای عود را میشنوند صحبت از یک گره در کار است. کلماتی چون ای دل، امان و ... در آواز سنتی در کنار شعر برای تکمیل مفهوم کار استفاده میشود. جایی احساس کردم این کلمات میتواند به خط داستان کمک کند.
*پای رضا صادقی چطور به کار باز شد؟
عظیمینژاد: من چند ماه پیش به کنسرت رضا صادقی دعوت شدم و با وجود تجربه فراوان در اجرای زنده دیدم جنس مردمی که آنجا هستند، کاملا متفاوت با کنسرتهای دیگر است. جماعتی در آن حضور داشتند که همان مخاطبان "دودکش" هستند. او خواننده حسی و فارغ از قید و بندهای تکنیک است. با حضور او میتوانستیم حرف سریال را بهتر منتقل کنیم. اینکه فقر پایان راه نیست و با عشق میتوان زندگی کرد و...
*دقیقا. حتی در قسمتهایی از سریال نیز فیروز در بدترین شرایط گاهی سر به آسمان میبرد و از خدا میخواهد که او را از این آمپاس درآورد!
برقنورد: فکر میکنم برزو اولین بار این را گفت که چرا ما باید فقط در سریالهای خارجی ببینیم که اعضای خانواده قبل از غذا شکرگذاری میکنند. اتفاق خوبی است که ما آنجا اولین بار در خانه نصرت انجامش دادیم، شبی که شام ماکارونی داشتیم. این دعا به من به عنوان بازیگر خیلی چسبید و از نویسنده خواستم هرجا شد این را لحاظ کند. البته گاهی وقتها هم با خدا دعوایم میشد. تجربه واقعا به من ثابت کرده وقتی چیزی را با قلدری بخواهی آن را به تو میدهند! به نظرم خدا هم از آدمهای توسری خور خوشش نمیآید.
نیکنژاد: میگویند کسی به چله نشینی مشغول بود. شب سی و نهم چند نفر آمدند پدرشان را گذاشتند و گفتند آقا پدرمان را خوب کن وقت نداریم میخواهیم برویم. همان موقع پدر شفا پیدا میکند و میروند. آن فرد چهل شب چله نشینی کرده تا باور کند. آنها باور کردند و نتیجهای را گرفتند. آدمهای "دودکش" همهشان خدا را باور کردهاند.
گفتگو از مریم عرفانیان و بیتا موسوی