خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و هنر: رسم شده که اولین سریال رمضانی که بعد از افطار روی آنتن میرود حسابی بگیرد و پربیننده شود. البته نمیگوییم سال 92 اینطور نبوده اما اینکه "دودکش" با پخش در ساعت 22:30 به عنوان آخرین سریال جدول پخش رمضانی اینطور مورد استقبال قرار بگیرد، دیالوگها و تکهکلامهایش بین مردم باب شود و مخاطبان از مهماندار گرفته تا مسافر در هواپیما با بازیگرش عکس یادگاری بگیرند، یکجورهایی ضد عادت است.
گویا عوامل این سریال از محمدحسین لطیفی کارگردان تا محمدرضا شیرخانلو بازیگر کودک کارشان را بلد بودهاند. "معمولی" بودن کار سادهای نیست؛ اینکه فیروز و بهروز و عفت و عالیه و نصرت و افروز اینطور شبیه ما یا اقواممان شوند و آنها را از خودمان بدانیم، کار سادهای نیست.
از همین رو خواستیم نشستی با حضور اکثریت عوامل سریال برگزار کنیم که اگر کارها مجال می داد محمدحسین لطیفی کارگردان، بهنام تشکر و سیما تیرانداز و نگار عابدی بازیگران کار هم می توانستند در نشست ما شرکت کنند و جمع همه جمع میشد.
البته این نشست با حضور زینب تقوایی تهیهکننده، برزو نیکنژاد و حسن وارسته نویسندگان، آریا عظیمینژاد آهنگساز، هومن برقنورد، جواد عزتی، الناز حبیبی بازیگران هم شیرینهای خاص خودش را دارد، به ویژه اگر در میانه راه به قول برقنورد "استاد" شیرخانلو با مادر و برادرش هم از راه برسند! پس خواندن سطرهای بعد از این را به شما توصیه میکنیم.
* فیلمنامه "دودکش" در نگاه اول دارای شخصیتهای معمولی با اتفاقات معمولی است؛ سهل و ممتنع. از طرفی ممکن است روایت یک زندگی معمولی از آدمهایی که انگار مدتها است میشناسیمشان ساده به نظر بیاید و از طرف دیگر این ریسک همراه گروه است که آیا سریال میگیرد و مردم از این کار استقبال می کنند یا خیر! آیا این ترس زمانی که فیلمنامه را می نوشتید یا زمانی که آن را میخواندید تا تصمیم به تهیه یا بازی در آن یا ساخت موسیقیاش را بگیرید، گرفتید؟
برزو نیکنژاد، نویسنده: فکر می کنم آدم هایی که دور این نیم دایره میز جمع شدهاند و بخشی از وزن تیتراژ کار را شکل میدهند اسمهای سنگینی دارند. قصدم هندوانه گذاشتن زیر بغل کسی نیست. ممکن است شما 100 فیلمنامه برای عزتی، برقنورد یا تشکر و تیرانداز بفرستید و آن را رد کنند اما فیلمنامه حداقل در این اندازه بود که من بخواهم به این افراد زنگ بزنم و دعوتشان کنم. شاید من پیش از این در سه کار از آریا عظیمینژاد دعوت کرده بودم بیاید اما او قبول نکرده بود. من یک نویسنده حرفهای نیستم اما به عنوان یک دستیار برنامهریز حرفهای دو دهه است در این مملکت کار میکنم. شعور فیلمنامه دارم و سال ها است انتخاب بازیگر میکنم. بنابراین چیزی کشکی نبوده است.
از اول اطمینان داشتم اتفاق خوبی میافتد اما اعتراف میکنم اگر سریال نوروزی بود حتما توفیق خوبی برای آن می دیدم. اما چون در ماه رمضان است با کارهای مختلفی روبرو میشویم. با این حال فکر نمی کردم از جنوبی تا شمالی ترین نقطه ایران و غرب و شرقش با مخاطب روبرو شوم و اینکه مردم دیالوگ های کار را حفظ کنند.
مگر رسالت تلویزیون چیست؟ خوب است دیگر مردم سراغ برخی کانال ها نمی روند و "دودکش" را می بینند. نمی گویم به خاطر دودکش کلا آن کانالها را نگاه نمیکنند، تکرارش را میبینند!
دودکش ما که به نظر بسیاری از منتقدان که دمشان گرم کار را نقد کردهاند، قصه دارد. اصولا در این سال ها از میان سریال های رمضانی کاری که در جدول پخش به عنوان اولین سریال بعد از افطار پخش می شده، مورد توجه قرار می گرفته اما "دودکش" به عنوان آخرین سریال که همزمان با برخی برنامه ها پخش می شود گرفته، دم گروه گرم.
هومن برقنورد: من از اول مطمئن بودم این کار با توفیق روبرو می شود. نمی توانم دلیل یا فاکتور بیاورم. حسی بود. شاید به خاطر سال ها روی صحنه کار کردن باشد، نبض تماشاچی را میدانم اما فکر نمی کردم در تصویر هم همین جواب را بدهد. در تئاتر احساسی که نسبت به یک کار داشتم و فکر می کردم می گیرد یا نمی گیرد درست از آب در می آمد. مثلا کار "زمانه" را اگر من یک بیننده عادی بودم دوست نداشتم اما خودم در آن بازی می کردم. اما وقتی این کار که از اول فکر می کردم با توفیق روبرو نمی شود، پربیننده ترین سریال شد تعجب کردم.
تنها جایی که حسم اشتباه کرد همان کار بود. اما برای "دودکش" مطمئن بودم. به برزو و خانم تقوایی هم چند بار گفتم. به ویژه تقوایی که اوایل خیلی نگران بود و من گفتم شک نکنید این کار حسابی می گیرد و بیننده هر زمان که باشد پایش می نشیند. اینکه برزو می گوید اگر سریال عید پخش می شد می گرفت را قبول ندارم. برای "چک برگشتی" این تجربه را داشتم که نوروز دیده نشد و بازپخش آن کلی بیننده داشت.
نیکنژاد: بحث من سرشکن شدن تماشاچی است. یک مرتبه بازی تیم ملی پخش می شود یک بار دیگر پرسپولیس و استقلال بازی دارند. من حتما می زنم کانال سه و می گویم قرمزته!
برق نورد: این همه هلیکوپتر و نینجا از سقف و زمین آمدند و دیش ماهواره جمع کردند و موفق نشدند اما ما در این زمینه برنده شدیم. شاید طرف "حریم سلطان" را هم ببیند اما چون می خواهد سریال ما را اول ببید، مجبور است بازپخش آن سریال را ساعت سه صبح نگاه کند شاید هم خوابش بگیرد و اصلا آن را نبیند.
البته فرقی هم نمی کند. یک هفته هم این سریال را نبینی اتفاقی نمی افتد. از این سریال نام می برم چون بیشتر از آن حرف زده شده است. وگرنه سریالهای فارسی وان و ... هم در همین حد هستند.
ما در "دودکش" برنده شدیم. خیلی هم راحت این کار را انجام دادیم. من فقط از مسئولان تعجب می کنم که چرا این نکته را نمیبینند. شما نگاه کنید یک شخصیت به نام فیروز خلق می شود. شخصیت دیگری در "دودکش" به نام داوود زی شکل می گیرد. وقتی این ها با توفیق روبرو می شود، چرا 26 قسمت نباید 126 قسمت شود؟ بالطبع در این صورت دست و بال نویسنده بازتر است. بازیگر که می داند در این کار قرار است پنج سال باشد، دستمزد کمتری می گیرد. ما در سریال های کمدی آمریکایی می بینیم طرف بچه است، نوجوان شده و هنوز سریال پخش می شود. من اگر شخصیتی را خلق میکنم برایش زحمت می کشم. پدرم درآمده از جیبم که آن را درنیاورده ام. چرا باید آن را فقط برای 26 قسمت خرج کنم؟ چون دیگر نمیتوانم. اگر جای دیگری از آن استفاده کنم بلافاصله همه می گویند هومن برق نورد تکرار شد و... مگر من چقدر توانایی دارم که آدم جدید خلق کنم. من هم روزی تمام می شوم اما کاش بگذارند این تمام شدن آبرومندانه باشد. اما نمیگذارند. خیلی از هنرمندان ما در فقر و فلاکت و بدبختی از دنیا رفتهاند چون هیچ ارزشی برایشان قائل نبوده اند. تا زمانی که من می توانم آنتن تلویزیون را پر کنم و بیننده دارم برایم ارزش قائل هستند، آن هم نه آنچنانی. به محض اینکه دوره ام تمام شود مثل دستمال کاغذی آن طرف پرتم می کنند و این بسیار توهینآمیز است.
جواد عزتی: شما از کلمه ای استفاده کردید به نام "معمولی". من فکر می کنم اگر به این معمولی به عنوان یک ژانر نگاه کنید خیلی فرق می کند.
*من هم با دید مثبت گفتم نه منفی.
عزتی: زمانی در دهه 70 ژانر حادثه ای و اکشن مد بود اما چیزی که اکنون جامعه ما می پسندد و ثابت شده و سریال "دودکش" هم نشانه آن است، همین معمولی بودن است. مردم دوست دارند آینه خودشان را ببینند. اگر به این کار به عنوان یک ژانر نگاه کنید خیلی سخت و برای ما هم هیجان انگیز بود. برای همین هم از اول می دانستیم کار با توفیق روبرو می شود چون به عنوان یک ژانر به آن نگاه می کردیم. ما در بازی می گوییم اگر بخواهیم بیشتر زندگی کنیم و معمولی باشیم، کارمان سخت تر است. چون دیگر اکتی نداریم، واکنش هایمان همانی است که آدم های معمولی دارند و این سخت تر است. اگر از این زاویه نگاه کنید بله خیلی کار سختی کردیم و می دانستیم با استقبال روبرو می شود. چون مردم همین جنس را می خواهند؛ معمولی.
برق نورد: من عادت دارم 10 صفحه از فیلمنامه را می خوانم. اگر مرا گرفت، ادامه اش را هم می خوانم وگرنه ادامه نمی دهم. من روز اول پنج قسمت را خانه بردم. این قسمتها را هم همان شب خواندم و نتوانستم کنارش بگذارم. هیچ اتفاق خاصی هم در آن رخ نمی داد. کمی که با بصیرت نگاه می کردی می دیدی در فامیل نصرت داریم، بهروز هست، اما تا به حال به آنها دقت نکرده بودیم. این فیلمنامه برای خود من باعث شد به پیرامونم دقت بیشتری کنم. همین اتفاق هم برای بیننده می افتد. با خودش می گوید او منم آن یکی هم شوهر خواهرم است! همه چیز ما ایرانی بود، مثلا اگر دعوا داشتیم کسی دستکش بوکس دستش نمی کرد و چیزی آمریکایی نبود.
*دقیقا. خانواده بودن و دست گذاشتن روی عادات خانوادههای ایرانی هم یک نکته بارز دیگر در "دودکش" است.
برق نورد: بله همه چیز ایرانی بود. این خیلی فرق می کند. من معتقدم اگر حتی فیلم اکشن می سازیم هم بهترست ایرانی باشد نه هالیوودی. این برای بیننده جذابتر است.
عزتی: یک دوره ای من از کسانی که سریال "لاست" یا همان "گمشده" را نگاه می کردند می شنیدم یکی از دلایلشان این است که میخواهند ساعاتی که سریال را نگاه میکنند در دنیای آنها زندگی کنند. شاید دیگر اتفاقات برایشان مهم نبود. این جنس کار هم از همان نوع است. شاید دوست نداشته باشیم عملی با آن برخورد کنیم اما می خواهیم به نحوی تجربه اش کنیم. آن هم در سریال هایی از جنس مردم.
آریا عظیمینژاد، آهنگساز: ترس خوب و بد شدن کار همیشه از ابتدا با ما است اما قبل از اینکه درباره این موضوع حرف بزنم به سالهایی اشاره می کنم که سریال ماه رمضان کار کردم. احساس می کنم به شدت یک افت کیفی در تلویزیون دیده می شود و هر سال سریالها بدتر از سال قبل می شوند. به نحوی که آثار دیگر قابل دیدن نیست چه برسد به قابلیت کار داشتن. کارهایی که همیشه روی کاغذ هستند، این خطر را دارند که نمی دانی بعدش چه اتفاقی می افتد. من که می خوانم یک نظریاتی دارم و کارگردان دنیای دیگری خلق کرده است. بنابراین خیلی به کاغذ توجه نمی کنم. عوامل کار برایم مهم است. وقتی یک نگاه کلی به کار میکنم، بعد از تهیه کننده و کارگردان می خواهم بدانم بازیگران چه کسانی هستند متن را چه کسی نوشته و... در "دودکش" دوستان همگی کارهای درخشانی داشته اند از تجربه محمدحسین لطیفی گرفته تا نیک نژاد. بازی درخشان برق نورد و عزتی و دیگر دوستان. این موضوع دل آدم را قرص می کند و می داند وارد حریم امنی شده است. این اهمیت زیادی دارد. البته من تجربه این را داشته ام که وارد فضای کاملا حرفه ای شده ام که نتیجه خوبی نداشته و دلی بودن کار بیشتر مهم است.
زمانی که وارد لوکیشن "دودکش" شدم از اهمیتی که افراد برای کار قائل می شدند می فهمیدم با کار درگیر هستند و دلشان با کار است. کارهای این شکلی همیشه به نتیجه می رسند. سریالهای شبکه دیگر هم قابل دیدن نیست، زمانی برای رقابت فشار زیادی روی ما بود اما حالا با اندکی تلاش می شود از دیگر آثار فاصله گرفت و این موضوع سطح همه را پایین می آورد. من با موسیقی نواحی در ارتباطم و با من از همه جای ایران تماس می گیرند و می گویند سریال را می بینند.
برق نورد: من از اولین قسمت ایران نبودم و 17 قسمت را ندیدم اما وقتی آمدم فهمیدم چه خبر است. فقط خلبان فرمان را ول نکرد بیاید با من عکس بگیرد! با تمام مهماندارها، با تمام مسافران در هواپیما عکس گرفتم و تازه فهمیدم چه خبر است. پیامکهایی که از سریال بین مردم رد و بدل می شد را هم وقتی پیاده شدم و می خواستم تاکسی بگیرم، شنیدم. راننده ها می گفتند فلان پیام را خوانده ای؟
زینب تقوایی، تهیهکننده: ما چندین صفحه در یک شبکه مجازی داریم که مردم آنها را خودشان راه اندازی کرده و به صورت خودجوش از ما حمایت کردهاند.
عظیمینژاد: تلویزیون گاهی نمی خواهد سرش را از برف بیرون بیاورد و دریابد سیاست مناسبی برای مقابله با ماهواره ندارد. ما به تغییرات بنیادی احتیاج داریم تا تلویزیون در بین مردم پررنگتر شود.
وارسته: البته آقای ضرغامی این موضوع را قبول ندارد و در جلسه تقدیر از "پایتخت" می گفت روزی در بقالی خانمی به او گفته تلویزیون ایران را نمیبیند اما فلان خبری که پخش شده فلان طور بوده است. ضرغامی هم پاسخ داده پس تلویزیون می بینید اما دوستش ندارید.
تقوایی: من احساس می کنم اتفاقا مردم تلویزیون ایران را با دقت و حساسیت بیشتری میبینند. بسیار پیش آمده که به من چون در تلویزیون کار میکنم و فکر می کرده اند می توانم کاری انجام دهم زنگ زده اند و درباره اشتباه یک برنامه گفته اند یا شماره فلان دکتری را که در یک برنامه است، خواستهاند. من اصلا فکر نمیکردم نظرسنجی سایت ها درست باشد و مردم در آنها مشارکت کنند و صرفا عوامل سریال ها در آن رای می دهند. اما چند روز که "دودکش" پخش نشد دیدم آمار ما تکان خورد اما با پخش مجدد دوباره سرجایمان قرار گرفتیم.
نیکنژاد: دیشب عادل فردوسی پور در برنامه "نود" گفته به ضرس قاطع، امروز تیتر زدهاند وقتی فردوسیپور فیروز میشود. او که هیچ وقت از این اصطلاح استفاده نمیکرد.
حسن وارسته، نویسنده: کار خوب همینطور است و همیشه تاثیرش را در توده مردم و جریانات سیاسی میگذارد و روند اقتصادی را دچار تغییر میکند. شاید یکی از دلایلی که ما در سه چهار سال اخیر دارای طنزهای فاخر شدهایم این است که هنرمندان به توده مردم برگشتند. در این سال ها همواره فاصلهای بین اندیشمند و توده مردم و بین تولیدکنندگان آثار و مردم دیده میشد. یا طنزها مابه ازای اجتماعی نداشت و بعدها هم که دارای ما به ازا شد، ما بر حقارت و فلاکت مردم می خندیدیم و فقر و بدبختی جامعه باعث طنز می شد.
تقوایی: یکی از منتقدان به من می گفت شما در این سریال خانواده قالیشویی را دارید که سطحشان متوسط رو به پایین است. اما کلاس این ها به چنین چیزی نمی خورد. نوع برخورد و منش و تعاملی که با هم دارند این را نشان نمی دهد. من گفتم این به خاطر سریال هایی است که درگذشته دیده اید و فکر می کنید اگر کسی وضع مادی خوبی ندارد فرهنگ هم ندارد. در حالی که اینطور نیست. بسیاری از خانواده هایی که وضع مالی خوبی ندارد منش خوبی دارند. بالعکس خانواده هایی با سطح مالی بالا هستند که آدم برایش سوال می شود این ها اصلا چطور از این تکنولوژی استفاده می کنند. بنابراین "دودکش" نشان داد این قشر بزرگ در جامعه ما چه خصوصیاتی دارد.
نیک نژاد: ما برای شبکه یک کار کردیم که در تمام ایران دیده می شود. ما حتی برای موسیقی از عود استفاده کردیم که سالها است صدایش شنیده نشده. به من می گویند کارتان قصه ندارد فکر می کنم به این خاطر است که انگار ما هندیکم دست گرفتهایم رفتهایم بین مردم و مستند ساخته ایم. قصه یک خطی خود شما چیست؟ آرزو و هدفتان چیست؟ من از این در بیرون می روم یکدفعه ماشینم را می برند پارکینگ، سه روز زندگی ام بهم می ریزد. من نمیگویم "دودکش" یعنی انتهای همه چیز، نه! "دودکش" نقطه آغاز. برخی به من میگویند کارتان شبیه "پایتخت" است. اکنون وارسته یکی از نویسندگان آن سریال هم اینجا است. من می گویم هیچ ربطی به "پایتخت" ندارد.
*بیشتر بحث شباهت بین شخصیتهای سریال است. همان آدم معمولیها... آنها حتی نام فامیلشان هم معمولی بود. همین.
نیکنژاد: چرا ما اینقدر می خواهیم طنز فانتزی کار کنیم؟ خنداندن ایرانی هایی که ذاتا طناز هستند، کار سختی است. خود شما بروید میان مردم و از آنها بپرسید مهم ترین اتفاق زندگی شان چیست. چه جوابی میدهند؟ ازدواج کردم. دانشگاه قبول شدم. بچه دار شدم. برادرم فوت کرد. مادرم از دنیا رفت. مکه رفتم. تصادف کردم... زندگی روزمره ما در ایران همین است. اتفاقات ما همین است. اینکه شمش طلا از کشور خارج کنیم یا مجسمه ای دزدیده شود، دغدغه دو درصد جامعه ما است. به اتفاقات غلوآمیز گیر داده ایم.
مدت ها است در تلویزیون آدم نمی بینم. دم مدیران شبکه یک گرم که قبول کردند حتی روحانی ما هم از جنس مردم باشد. بسیاری از مردم حتی اسم ماشین هایی که در این سریال های تلویزیون نشان داده می شود هم نمی دانند. فقط می دانند شاسی بلند است. خود من کل قمپزم این است که برخی مواقع با آژانس این طرف و آن طرف میروم. بچه های دبستانی ما در سریالها دو خط گوشی موبایل و تبلت دارند... بابا نداریم، کمی دور و برمان را نگاه کنیم.
*این دقیقا نقطه حسن کار شما است که در روزگاری که مردم خودشان را در تلویزیون نمیبینند، آینهشان شوید. معمولی بودن هم کار سختی است که "دودکش" در آن موفق بوده است. اگر هم شباهتی به "پایتخت" احساس می شود به خاطر این است که آن سریال هم درباره آدم های معمولی بود.
نیک نژاد: من سه سال و نیم با افتخار دستیار سیروس مقدم بودم. اگر دستیار خوبی بودم حتما از او چیزی یاد گرفتم و رگه های کار او در آثار بعدی من هست. من سالها دستیار استاد ابراهیم فروزش بودم؛ کسی که فیلم هایش در دنیا جوایز بسیاری گرفته است. یوزپلنگ طلایی فقط یک بار توسط او به ایران آمد. او چه چیزی جز زندگی ساخته است؟ قصه باید بستر زندگی باشد.
*همینطور است، آن هم وقتی یک سریال موفق میشود از اتفاقات روز جامعه خود بگوید. همین قسمت آخر وقتی اشاره شد نصرت را به خاطر اخلال در بازار ارز گرفته اند گرچه بمب خنده در خانه ما ترکید، اما همان لحظه حس کردم این طنز به رسالت خود نزدیک شده است. یادآوری این نکته تلخ که گردن کلفتها سرجایشان هستند و شخصیتی مثل نصرت که ما به ازای واقعی دارد به عنوان اخلال گر بازار ارز دستگیر میشود!
وارسته: خاصیت طنز همین است. لیمو شیرینی که شیرینی اش را حس می کنی اما انتهایش آن تلخی را دارد. اگر قرار باشد طنزی به واقعیت های اجتماعی بی تفاوت باشد، حرکت خنثی داشته است.
نیک نژاد: مردم ایران به شدت طناز هستند و حتی اتفاقات روزمره اجتماعی و سیاسی را نیز در قالب پیامکهای طنز برای هم می فرستند. ما هم که در تلویزیون از یک جایی آن طرفتر نمیتوانیم برویم. به قول حاج آقایمان که جواد عزتی نقشش را بازی میکند، خط خوب است اما خط روی خط بد است، خط قرمز بد است، تو خط کسی رفتن بد است. مثل این می ماند که ما را بفرستند جنگ اما دستمان را ببندند. خوب من با چه بجنگم؟ تماشاچی را با چه بخندانم؟
ادامه دارد....
نظر شما