خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و ادب: هفته گذشته، میزگردی پیرامون ادبیات کودک و نوجوان در خبرگزاری مهر و با حضور محمدرضا یوسفی، مصطفی خرامان و محبوبه نجفخانی، از نویسندگان و مترجمان این حوزه در خبرگزاری مهر برگزار شد.
در این نشست دوساعته به موضوع جهانبینی نویسندگان کودک و نوجوان که دستمایه گفتگوهای مهر بوده است، توجه و دامنه بحث به مواردی چون حقوق کودکان، مسایل زیست محیطی و میراث فرهنگی نیز کشیده شود. از دیگر مواردی که در این نشست، مورد بررسی قرار گرفت، پیشی گرفتن ترجمه از تالیف به لحاظ تعداد مخاطب بود و اینکه چرا مخاطبان از ترجمه استقبال بیشتری میکنند. همچنین راههای جهانی شدن ادبیات کودک و نوجوان و مشکلات و موانعی که در این زمینه وجود دارد، مورد بررسی قرار گرفت.
در دومین بخش از این میزگرد، محبوبه نجفخانی با اشاره به اینکه 90 درصد کارهای تالیفی ما مخاطب ندارند، چرا که نوجوان ایرانی، خود را در این آثار نمیبیند، گفت: یکی از رسالتهای ترجمه در همه جای دنیا، الگوسازی است، اما نویسندگان ما در برابر هر تغییری مقاومت میکنند و حاضر نیستند خود را به روز کنند. حتی آثاری که به زبانهای دیگر ترجمه میشوند هم با موفقیت چندانی روبرو نیستند، چرا که مخاطب داخلی ندارند؛ چه رسد به خواننده خارجی. نوجوان ایرانی در این کتابها وجود خارجی ندارد.
اما محمدرضا یوسفی، بر این است که نویسنده نباید به دغدغههای روز مخاطب خود فکر کند، زیرا ادبیات، مهمتر از هر چیز دیگری است. به گفته او بچههای ایرانی، دلشان میخواهد داستان ایرانی بخوانند و این بر عهده ناشران دولتی است که از نویسندگان حمایت کنند.
مصطفی خرامان هم با اشاره به اینکه ما نویسندهایم نه سیاستگذار گفت: کسی نیست از نویسندگان حمایت کند. مسئله دیگر اینکه در ایران تابوهایی وجود دارد که در هیچ کجای دنیا وجود ندارد. ما درباره بسیاری مسایل نمیتوانیم بنویسیم. مگر در این مملکت، قتل اتفاق نمیافتد؛ چرا من نویسنده در داستان پلیسی خود نمیتوانم از آن بنویسم؟ در سومین و آخرین بخش از میزگرد مهر به همین تابوها، ممیزی و باز هم دلایل سبقت گرفتن ترجمه از تالیف پرداخته شده است. سومین و آخرین بخش از این مطلب را میخوانید:
ما در داستانهای تالیفی خود به بخشی از زندگی نوجوانان که به مقوله عشق و بلوغ جنسی میپردازد، بیتوجهیم، اما این مشکل، در ترجمه کمرنگتر است.
یوسفی: این بلا را که بر سر ادبیات آورد؟ اینها مصیبت است. شما میگویید از بچههای خیابانی بنویسید. مگر میگذارند اینگونه داستانها منتشر شود؟ تمام رمانهایی که درباره این بچهها دارم از سوی ناشرانی منتشر شده که از ادامه فعالیت باز ماندهاند. چون ناشران کلان از اینگونه کتابها استقبال نمیکنند. باز در ترجمه این مشکل وجود ندارد و استدلال این است که در آمریکا یا کانادا اتفاق افتاده.
نجفخانی: نه، من کتابی دارم درباره عشق که چهار سال است مجوز نگرفته. ببینید اگر از ترجمه استقبال میشود به این خاطر است که به جامعهشناسی مخاطب توجه میکنند. ما به جامعهشناسی مخاطب نیاز داریم تا بدانیم بچهها در جامعه افسرده امروز به چه نیاز دارند؟ چند درصد بچههای ما، بچههای خیابانی هستند؟ با خواندن زندگینامه نویسندگان خوب میبینیم که اولا خود نویسندهها، خوانندگان حرفهای کتاب هستند. دوم، نظام آموزش و پرورش با نویسندگان حرفهای هماهنگ است. نویسندگان، قبل از انتشار کتاب خود را به مدارس میبرند و با نظر بچهها، پایان داستان یا شروع آن را تغییر میدهند.
به عبارتی نویسندگان، انعطاف پذیرند در برابر خواست و سلیقه مخاطب.
نجفخانی: ببینید آقای یوسفی میگوید: بضاعت نویسندههای ما همین است. نه، بضاعت ایشان این نیست. توان شما بیش از این است. شما کتاب، زیاد میخوانید و از معدود نویسندههایی هستید که فرهنگ ایرانی را خیلی خوب میشناسید. دوم اینکه چه اشکالی دارد نویسندگان ما کارهای پرمخاطب را بخوانند و ببینند علت این همه استقبال چیست؟
نویسندگان غربی از انجیل، به طور غیر مستقیم بهره میبرند و ما این کار را در داستانهایمان نمیکنیم؛ ما چقدر از آیات و اشارات قرانی بهره میبریم؟ در حالی که همیشه کتابهای آسمانی، سرشار از گفتههای خوب، موثر و کارآمد هستند. از سوی دیگر، نویسندگان غربی با افسانهها آشنا هستند. در مجموعه «دلتورا» از اسطورهها استفاده شده است. من با حرف آقای یوسفی مخالفم؛ نمیتوان نوجوان امروز را که با انواع بازیهای جذاب کامپیوتری و رسانهها سروکار دارد، به زور به خواندن هریپاتر واردار کرد؟
آقای خرامان گفتند: ببینید چه بر سر کتابهایی آمده که جایزه دریافت کردهاند؟ من با کتابهایی که برنده جایزه شده بود را به بچهها معرفی کردم، اما دردآور اینکه این آثار نتوانستند با مخاطب ارتباط بگیرند. آنور هم همین است. خیلی از کتابهایی که نیوبری بردهاند هم مخاطب چندانی ندارند. به هر حال هر کتابی، مخاطب خاص خود را دارد.
خرامان: خوب است سیستمی وجود داشته باشد که وابسته به هیچ سازمان دولتی نباشد و کمی از سلیقه فاصله بگیرد و بر اساس ضابطه و یک سیستم دموکراتیک، کتابی را انتخاب و معرفی کند. به نظر من، در کتابهای غربی همانطور که خانم نجفخانی گفت، در ذهن نویسنده مضمونی وجود دارد که میخواهد آن را مخاطبش منتقل کند. ما در رمانهای تالیفی به مضمون اهمیت نمیدهیم.
نجفخانی: شما سهگانه آرمان آرین، «پارسیان و من» را بخوانید. بخشی با تخیل نویسنده نوشته شده و بخش دیگر اسطورهها و افسانههای ماست که به قالب رمان درآمده. جلد نخست به آژیدهاک، جلد دوم به رستم و جلد سوم به کوروش پرداخته و به نوعی هم به تاریخ توجه کرده هم به اساطیر ایرانی. مهمتر از همه اینکه این داستانها، با یک تکنیک روزآمد نوشته شده برای اینکه آرین، جوان است، کتاب میخواند، فیلم میبیند و اصلا این کتابها را بر اساس بازیهای کامپیوتری نوشته است. الان خیلی از داستانها در دنیا برپایه ساختار گیم نوشته میشود. «دلتورا»ها ساختار گیم دارد. سهگانههای آرین هم همینطور. او به خوبی توانسته با ضرباهنگ تند خود و تکنیک روزآمدش، پیام خود را غیرمستقیم به مخاطب منتقل کند و به او بگوید: هرکدام از ما یک رستم هستیم.
یعنی بچهها از کارهای ایرانی در صورت بهروزشدن استقبال میکنند؟
نجفخانی: بچهها، دائم به من میگویند: کاش این کتابهای خوبی که ما میخوانیم، ایرانی بود و شخصیتهای ایرانی داشت. خدا میداند بچهها چه اندازه «خون آشام» سیامک گلشیری را دوست داشتند. همینکه میدیدند خونآشام در بزرگراه چمران قرار میگذارد و این مکان برای آنها آشناست، شگفتزده میشدند. بچهها این مکان را میشناسند و با آن ارتباط میگیرند.
آقای یوسفی به بومیسازی معتقد است و آن را مقدمهای برای جهانی شدن آثار ایرانی میداند.
نجفخانی: بومیسازی به معنی گفتن از روستا نیست. مگر چند درصد بچهها در روستا زندگی میکنند؟ ما چند درصد داستان آپارتمانی داریم؟
یوسفی: رویکرد شما به داستان، رویکرد ادبی نیست. من صادقانه میگویم، مخاطب، دغدغه اصلی من نیست.
نجفخانی: خوب، معضل از اینجا شروع میشود.
یوسفی: ببینید من نمیدانم مخاطبم کیست؟ من روزآمدنویس نیستم، اما بسیاری روزآمد مینویسند. من روایت ژورنالیستی را دوست ندارم. مشکل ما این است که آدمها کار خود را نمیکنند. بگذارید هرکس، کار خود را بکند. اگر سیامک گلشیری، «خون آشام» را مینویسد، بگذارید بنویسد. خرامان هم به سبک خود بنویسد. نوشتن باید با لذت همراه باشد. نویسندهای که با لذت نمینویسد، نمیتواند خلق کند. چه اشکالی دارد بگذارید مخاطب کار من کم باشد. یک سری کارها بسیار فرمگرا، مدرن و پیچیده هستند و مخاطبشان بسیار اندک است. اتفاقا در سطح جهان آنچه سرانجام ادبیات را متحول میکند، کارهایی با مخاطب محدود است. گلشیری، 10 درصد مخاطبان دولتآبادی را ندارد... مصیبت ما این است که گفتند اینگونه بنویس. ما باید به توانمندی نویسنده احترام بگذاریم. وقتی کتابی در 1000 نسخه منتشر میشود حتما 1000 مخاطب دارد دیگر؟
اما نمیتوان گفت آثار پرمخاطب، ادبیات نیستند.
یوسفی: اینها ادبیات هستند یا نه به جای خود. ببینید همه اینها یک نگاه است و باید باشد. این سری آثار، مخاطب را آماده میکنند تا به ادبیات برسند. پس باید ملودرامهای عاشقانه باشد تا خواننده به «جای خالی سلوچ» برسد.
نجفخانی: آیا شما معتقد به اصل لذت هستید یا نه؟
یوسفی: این لذت تاویلپذیر است و چند رنگ دارد.
نجفخانی: من دارم آرزوی خودم را مطرح میکنم که ای کاش، آقای یوسفی دانستههای خود را در قالب روزآمدتر مطرح میکرد. دوم اینکه من به اهمیت نقش سرویراستار اشاره میکنم. اگر کارهای خارجی، موفق هستند به این خاطر است که یک سرویراستار به آنها میگوید کلا پنج فصل را حذف کنید. البته این سرویراستار، ویراستاری نیست که ما داریم.
یوسفی: بله این همان ویراستاری است که مارکز، پشت در اتاقش مینشیند. شما این ویراستار را به من نشان بدهید تا من دستش را ببوسم
اجازه بدهید این بحث را در یک جلسه و نشست دیگر دنبال کنیم. چون موضوع دارد به حوزه کلان نویسندگی تغییر جهت میدهد. من از شما تشکر میکنم و امیدوارم در جلسات بعدی گروه فرهنگ و ادب هم شما را ببینیم.
پایان
-----------------------------
گفتگو و تنظیم از: زهره نیلی