محسن فرجی داستان‌نویس و روزنامه‌نگار، گفت: فایده اداره کتاب این است که چیزی که بیت‌المال نام دارد، توسط عده‌ای پشت پرده نشین، حرام شود و سانسور هم محل کسب درآمد آن‌ها باشد.

به گزارش خبرنگار مهر، میزگرد «ممیزی کتاب؛ بایدها و نبایدها» ظهر امروز چهارشنبه 29 آبان با حضور محمدجواد مظفر مدیر انتشارات کویر، حسن ذوالفقاری عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس و محسن فرجی نویسنده و شاعر در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شد.

محسن فرجی در این برنامه گفت:‌ بحث اول من درباره عنوان این جلسه یعنی «ممیزی کتاب؛ بایدها و نبایدها» است. ممیزی باید ندارد بلکه باید درباره نباید‌هایش صحبت کرد. سانسور، شدنی نیست و نباید باشد. چون ناشی از یک نگاه از بالا به پایین و شبان و رمه‌ای است که ما شبانیم و مولف و ناشر رمه ماست. ما برای شما تعیین تکلیف می‌کنیم که چه بخوانید و چه نخوانید. معلوم است که چنین نگاهی باید حدف شود. پس ممیزی همان سانسور است و سانسور باید حذف شود.

وی افزود: چرا باید مخاطب را بی‌شعور دانست؟ این نگاه آسیب‌های زیادی به همراه داشته که یکی از آن‌ها ریزش تعداد مخاطبان و عدم اعتمادشان بوده است. علی‌رغم آمارها و شعارهای کذبی که می‌دهند، تعداد شمارگان کتاب در ناشران خوبمان هم به 500 نسخه رسیده است. نشر قطره این روزها با 450 نسخه تیراژ، کتاب چاپ می‌کند و این یعنی یک فاجعه ملی. در دهه 60، شمارگان معمول کتاب‌ها 5 هزار نسخه بود اما دلیل این که شرایط امروزمان این شده، این است که مخاطب دیگر اعتمادی به فضا ندارد. ما امروز شاهد پدیده نشر زیرزمینی هستیم که البته من زیاد با آن مخالف نیستم چون در شرایطی که آثار صادق هدایت و صادق چوبک ممنوع است،‌ می‌توانیم به مدد نشر زیرزمینی، این کتاب‌ها را در پیاده‌روهای خیابان انقلاب ببینیم. برخلاف کتاب‌هایی که در جوایز دولتی و به طور رایگان پخش شده و جایزه می‌گیرند و می‌گویند که به چاپ صد و بیستم رسیده‌اند در حالی که در واقع به چاپ چهارم هم نرسیده‌اند؛ کتاب‌های هدایت و چوبک، بیشتر می‌فروشد.

این نویسنده در ادامه گفت: علی‌رغم وجود نگاه امنیتی 8 سال گذشته بر صنعت نشر و علی‌رغم اینکه یک غریبه با نشر را سر کار آوردند که ماموریتش زمین زدن صنعت نشر بود و البته موفق هم بود و بعد از پایان دوره‌اش دوباره به سراغ کارهای غیرفرهنگی‌اش رفت، ممیزی ناکارآمد است چون در مقابل هر فیلتر یک آنتی‌فیلتر قوی‌تر وجود دارد. امروز طبق یک آمار 11 میلیون و طبق آماری دیگر 17 میلیون نفر در ایران عضو فیس‌بوک هستند. در حالی که این سایت فیلتر است و مردم به راحتی راه دور زدن این فیلتر را بلدند. خُب درباره کتاب هم چنین شرایطی وجود دارد. فایل PDF کتاب‌های ممنوع در اینرنت وجود دارد، نویسنده کتابش را در افغانستان چاپ می‌کند و آن را برای من می‌آورد، انگار که من آن را در ایران خریده باشم. یا کشورهای اروپایی را داریم که تعدادی ناشر در آن‌ها به انتشار کتاب ایرانی‌ها مشغول‌اند. بنابراین فایده اداره کتاب این است که چیزی که بیت‌المال نام دارد، توسط عده‌ای پشت پرده نشین، حرام شود و سانسور هم محل کسب درآمد آن‌ها باشد.

فرجی گفت:‌ در این سال‌ها شاهد ژله‌ای بودن سانسور بوده‌ایم. چون روح ادبیات با سانسور همخوانی ندارد. ممیزی اساساً قانون‌پذیر نیست و نمی‌شود برایش قانون وضع کرد. در زمینه ادبیات، هر کسی دنیای خودش را دارد؛ دنیای کوندرا و داستایوفسکی با یکدیگر متفاوت است. حالا چطور می‌شود همه این‌ها را با یک قانون سانسور، ممیزی کرد؟‌ شاید بتوان گفت کتاب‌های علمی و مثلاً کتاب‌های مارکس چاپ نشود، اما نمی‌توان درباره ادبیات چنین کاری کرد. نمی‌خواهم مثال مصداقی بزنم اما برای نمونه می‌گویم که سال 85 وقتی کتابم زیربغلم بود و به ارشاد رفت و آمد می‌کردم، درباره داستانم به من گفتند، هر جا که شخصیت زن داستان سیگار می‌کشد،‌ باید حذف شود. حالا ماجرا این بود که زن و شوهر که محرم هم هستند، در خانه هستند و زن به شوهرش می‌گوید یک نخ سیگار بده من بکشم. من جرات نداشتم به آقای سانسورچی بگویم که یک کتاب دیگر چند وقت پیش توسط همین دوره ارشاد مجوز گرفت و چاپ شد که در آن شخصیت زن داستان، کل روز را در وان بود و مرتب سیگار می‌کشید. یعنی من شانس نداشتم که کتابم به دست آن سانسورچی مهربان بیافتد تا مجوز بگیرد!

وی ادامه داد: نمی‌خواستم مثال بزنم اما بگذارید یک نمونه دیگر را هم بگویم و آن اینکه در یکی دیگر از داستان‌هایم، اشاره کرده بودم که تلویزیون خیابان‌های فلسطین را نشان می‌داد و زنی که بالای جنازه فرزندنش ناله و گریه می‌کرد. بررّسی که کتابم را خوانده بود، متن را عوض کرده بود و گفته بود تلویزیون در آن لحظه فوتبال نشان داده است. یعنی به جای من فکر کرده بود. جالب بود که در یک کتاب تاریخی درباره مصر باستان نوشته بودند که مصریان در فلان زمان، خوک نگهداری می‌کردند و سانسورچی ارشاد به جای خوک، نوشته بود «بُز». یعنی تا حد تحریف تاریخ نیز پیش رفته‌اند. به این ترتیب نسل آینده نمی‌تواند بفهمد در تهران دهه 90 چه اتفاقاتی رخ داده است چون ادبیات آینه جامعه است و اگر نباشد، نمی‌توان از فقر، فساد و بی‌عدالتی‌های جامعه آگاه شد. این مطالب را ادبیات می‌تواند بگوید که وجود سانسور، این بخش از روح جامعه ایرانی به نسل‌های بعدی منتقل نخواهد شد.

فرجی در پایان سخنانش گفت: ابتذال آنجاست که کتاب‌های بی‌کیفیت کودک را که وهن ائمه و معصومین (ع) است، با بدترین نقاشی، طراحی جلد و مبتذل‌ترین شکل ممکن در همه‌جا از جمله بقالی‌ها منتشر می‌کنید؛ نه آن‌جا در کل یک رمان، یک خط به ابراز علاقه یک مرد به یک زن مربوط می‌شود و خبرگزاری فلان از آن بولتن‌سازی می‌کند.

مظفر نیز در ادامه سخنان فرجی گفت: جالب است که تعدادی از کتاب‌های انتشارات کویر اجازه چاپ نداشتند. اما خدا را به شهادت می‌گیرم که یک ماه مانده تا این دولت جدید سر کار بیاید، از ارشاد گفتند بیایید مجوز کتاب‌هایتان را بگیرید. من بسیار تعجب کردم! مگر شما نبودید که محافظ دین بودید؟ مگر شما نبودید که حافظ عفت عمومی بودید و مگر کتاب‌های ما خلاف دین و عفت نبود؟ پس چه شد آن همه اعتقاد سفت و محکم؟ ولی به این نتیجه رسیدم که آقایان دیدند بوی الرحمن‌شان بلند است و قرار است بروند. تازه عده‌ای‌شان هم مشغول جمع‌آوری امضا شدند تا در دوره بعدی بتوانند پست بالاتری احراز کنند.