به گزارش خبرنگار مهر، نشست نقد و بررسی رمان «واحه غروب» نوشته بهاء طاهر نویسنده مصری، عصر روز سهشنبه 20 خرداد با حضور بلقیس سلیمانی، عظیم طهماسبی و رحیم فروغی مترجم این کتاب در موسسه فرهنگی شهر کتاب در تهران برگزار شد.
فروغی مترجم کتاب «واحه غروب» در ابتدای این نشست در سخنانی درباره نحوه انتخاب این اثر برای ترجمه به زبان فارسی، گفت: ترجمه از یک حسرت شروع میشود؛ حسرت اینکه ای کاش لذتی که از خواندن این متن بردم، دیگران هم میتوانستند تجربه کنند. در این دایره، مترجمان سرشار از حسرت هستند، حسرتی شیرین اما برآورده نشده. کتابهایی که ترجمه و منتشر میشوند، تنها بخشی از این لذتها هستند که امکان به اشتراک گذشتنشان فراهم شده است.
وی سپس با نقل خاطرهای افزود: من در یکی از روزهای آبانماه سال 89 در منطقه صالحیه دمشق از پلههای دفتر مجله اسامه بالا میرفتم. این مجله برای کودکان منتشر میشود. اما نمیدانم انتشارش هنوز ادامه دارد یا خیر؟ رباب هلال سردبیر این مجله، خود داستاننویس است و من در یک هفتهای که در دمشق بودم، با وی و دوستانش درباره ادبیات عرب به گپ و گفت نشستم. از این داستاننویس خواستم تا آثار مهم و جالب ادبیات داستانی عرب را به من معرفی کند. او هم لیستی نوشت و من آن لیست را به کتابفروشیها دمشق بردم. در نتیجه همه پولی که برای سوغاتی در نظر گرفته بودم، صرف خرید کتابهایی شد که «واحه غروب» اولین آنها بود.
این مترجم در ادامه گفت: به محض رسیدن به تهران، خواندن کتاب را شروع کردم و دوباره و سهباره آن را خواندم. کمکم وسوسه ترجمه کتاب، جان من را تسخیر کرد. بنابراین نشستم و آن را ترجمه کردم. سپس آن را به ناشر دادم و چنانچه میدانید برای ناشر مشکلاتی پیش آمد. در نتیجه امسال این کتاب توسط ناشری دیگ (انتشارات نیلوفر) به چاپ رسید. «واحه غروب» کتابی است که مانند آینه عمل میکند و ما هنگام خواندنش، خودمان را در آن میبینیم. یعنی من به عنوان یک ایرانی که در ایران زندگی میکنم، خودم و شرایط جامعهام را در این اثر مشاهده میکنم. خود نویسنده هم اشاره کرده است که دوست دارد هر کسی که این کتاب را میخواند، آن را لمس کند و از این جهت، چندان به تکنیک اهمیت نمیدهد.
فروغی گفت: در این رمان، مسائل ایران را میبینیم. ابتدای رمان، سپاه 50 هزار نفری کمبوجیه حضور دارد و جلوتر، سید جمالالدین اسدآبادی را میبینیم که جلسات و کلاسهایی را با شاگردانی از جمله محمد عبدو دارد. شخصیت اصلی رمان هم که تلنگر خورده و نسبت به استعمار انگلستان حساس میشود، در جلسات سید جمال ریشه دارد. پس «واحه غروب» رمانی نیست که تحولات مصر را نشان بدهد. وقتی نویسنده تبعید میشود، مسائل را منطقهای میبیند. یک فصل از رمان را اسکندر مقدونی روایت میکند و در آن، به نیکی از ایرانیان یاد میکند.
وی ادامه داد: این رمان مشابهتهایی با زندگی ما دارد. ما و مصر هر دو، گذشته باستانی درخشانی داشتهایم که در طول تاریخ افول کرده است. اسلام وارد دو کشور شده و مردمانشان مسلمان شدهاند. هنوز هم مصائبی وجود دارد که هم ما با آنها درگیر هستیم هم مصریها. مانند نگرش به گذشته یا استعمار. درست است که ما هیچوقت مستعمره انگلستان نبودهایم ولی بحث سیاستهای انگلستان همیشه در کشورمان مطرح بوده است. نکته دیگر این رمان، درگیریهایی است که شخصیتهای آن دارند. مانند درگیری با طبیعت. ابتدای رمان با طوفان شن شروع میشود. درگیری با استعمار انگلستان، واحه سیوه و... از دیگر درگیریهای این رمان هستند و از همه بالاتر این که شخصیت اصلی داستان، هم با خودش درگیر است.
در ادامه عظیم طهماسبی دیگر مترجم حاضر در جلسه نیز در سخنان کوتاهی با اشاره به تاریخ مصر و اشغال آن توسط ناپلئون گفت: ظاهرا ناپلئون بر اساس علاقهای که به فرهنگ شرق داشته، به مصر حمله کرده است. او شخصیت تا حدودی رمانتیک داشته و حملهاش به مصر هم توجیه رمانتیکی داشته تا عقلی. او 3 سال در باتلاق مصر گرفتار بوده تا اینکه بعد از این مدت از مصر عقب مینشیند و برمیگردد. وقتی درباره تاریخ تحولات خاورمیانه صحبت میشود، درباره حمله ناپلئون به عنوان حادثهای تاثیرگذار صحبت میشود که البته درست نیست چون این اتفاق، به خودی خود، تاثیری در روند تحولات اجتماعی مصر نداشت. چون رابطه مردم مصر با فرانسویها، خصمانه بود. اما تاثیر حمله ناپلئون به مصر از این جهت مهم است که روی روحیه مردم مصر تاثیر گذاشت و این مردم متوجه شدند که نظامشان، نظامی شکننده است. به هر صورت بعد از رفتن فرانسویها، محمدعلی پاشا با استفاده از بسیج مردم و تودههای مختلف، به راس کار آمد.