علیرضا گلدوزیان، تصویرگر برگزیده نمایشگاه بولونیا (معتبرترین نمایشگاه تصویرسازی کتاب کودک) در گفتگو با خبرنگار مهر، تصویرگری را بخشی از یک محصول فرهنگی به نام کتاب دانست و افزود: واقعیت ماجرا این است که نظام آموزشی ما بیمار و منفعل است؛ حال آنکه در یک سیستم سالم و پویا، دانشآموزان استعدادیابی میشوند و برای هرکس به اندازه توان و استعداد و گرایشهایش، برنامهریزی میشود. یعنی گروهی از جامعهشناسان و روانشناسان و برنامهریزان آموزشی هستند که بچهها را دستهبندی میکنند و برای هر گروه به تدوین یک شیوه آموزشی خاص میپردازند.
به گفته تصویرگر کتاب«مداد سیاه مداد قرمز»، هیچ خلاقیتی در کتابهای ما -چه درسی و چه غیردرسی- وجود ندارد. بچهها از خواندن کتاب درسیشان، لذت نمیبرند حال آنکه این گونه کتابها، مهمترین و جدیترین کتابهایی است که در اختیار بسیاری از آنها قرار میگیرد. سیستم آموزشی غلط است و در این سیستم، جایگاهی برای مخاطب تعریف نشده؛ پس چگونه میتوان انتظار داشت بچهها کتابی را دوست داشته باشند که برای انها نوشته نشده و بدون توجه به مخاطب تولید شده است؟! اصلا وقتی این همه کتاب کمک آموزشی وجود دارد یعنی نقصی در این نظام و در کتابهای درسی هست که مخاطبان به مکمل پناه میبرند.
گلدوزیان، تصویرگر را یک حلقه از زنجیر دانست و افزود: منِ نوعی، یک حلقه از زنجیرم و به تنهایی نمیتوانم، یک سیستم آموزشی را دگرگون کنم. باید یک تفکر مخاطب محور وجود داشته باشد که ندارد از سوی دیگر ما معیارها و فرهنگ و نوع نگاه خاص خود را داریم و نمیتوانیم سیستم آموزشیمان را با نسخه غربی جلو ببریم. پس بهتر است به یک تعریف درست از آموزش دست پیدا کنیم و تا وقتی به این جایگاه دست پیدا نکنیم، وضعیت همین آش شله قلمکاری است که میبینیم.
تصویرگر«جوراب سوراخ» با اشاره به اینکه کودکان ما از یک سلیقه خاص، بیبهرهاند، گفت: زمانی که درباره تاریخ و جغرافیا و ادبیات و هنر با بچهها صحبت میکنیم میتوانیم به سلیقه آنها جهت دهیم اما چنین نمیکنیم. چند نفر هنرمند از خود پرسیدهاند جغرافیا به چه کارمان میآید چون ضرورت دانستن آن را درک نکردهاند.برعکس این ماجرا هم صادق است. اما یک مهندس پتروشیمی در آلمان از خود نمیپرسد هنر به چه کار من میآید؟ چون ضرورت وجود هنر را در زندگی خود دریافته است.
گلدوزیان با اشاره به اینکه نظام آموزشی ما آدمها را تک بعدی پرورش میدهد گفت: در کشور ما همه جزیرهای رفتار میکنند. یعنی نویسندگان، نقاشان، معماران، پزشکان و.. جزایر پراکندهای را تشکیل میدهند و معمولا ارتباطی بین این جزایر وجود ندارد و شاید ریشه این مساله را بتوان در نظام اموزشی کشور جستجو کرد که آدمهایی تک بعدی پرورش میدهد.
تصویرگر کتاب«روباه دُم بریده» براین است که تصویر میتواند سلیقه بصری را بالا ببرد و متولیان فرهنگی و مسئولان آموزش و پرورش باید به این باور برسند که تصویر، جنبه تزئینی ندارد و ذوق و سواد بصری بچهها را بالا میبرد.
گلدوزیان با اشاره به اینکه در دنیای امروز، رقابت شدیدی میان کتاب و رسانههای دیگر وجود دارد، گفت: زمان ما این همه رسانه نبود. یک تلویزیون بود با دو شبکه که تنها یک ساعت در روز کارتون پخش میکرد. در نتیجه بچهها زمان داشتند کتاب بخوانند و از دیدن تصاویرش لذت ببرند. اما در دنیای امروز بچهها با بمباران تصویر روبهرو هستند. تصویر را میشناسند و انچه برایشان اهمیت دارد کیفیت آن است.
تصویرگر«خانم معلم و آقای نقاش» با اشاره به اینکه در کشورهای پیشرفته، یک تیم مهندسی وجود دارد گفت: ممکن است، ایدهای در ذهن من تصویرگر وجود داشته باشد که با نویسنده کتاب در میان بگذارم و او، ایده مرا پروش دهد اما در ایران، هر کس کار خود را میکند. واقعیت این است که ما نمیتوانیم با سرعت برخی از این کشورها جلو برویم. کتابهای درسی ما چگونه میتوانند با کتابهای آنان رقابت کنند. چه توانی در نظام اموزشی ما وجود دارد؟ سیستم آموزش و پرورش ما دچار زندگی نباتی شده است و منِ تصویرگر نمیتوانم در جسم مردهاش، روح تازهای بدمم.