به گزارش خبرنگار مهر، این کتاب هفتاد و پنجمین عنوان از مجموعه «ادبیات امروز» انتشارات افق است. نویسنده در توضیح درباره این اثر میگوید: «اگر بخواهم خیلی مختصر بگویم، مجبورم به این جمله اکتفا کنم: این کتابی است که من، آن را بین آشغالها پیدا کردم. همین! عین واقعیت است که میگویم. اما چطور گذرم به این آشغالدانی افتاد؟ ناچاری! قدیمها هم وضع نشر رونق چندانی نداشت، اما اینهمه ناشر هم مثال قارچ یکباره از زمین نمیرویید. بنابراین مسائل زمانه حاضر را نداشتیم؛ نه یک دفعه هوا میرفتیم و نه یک جابهجا شدن قیمت کاغذ از بندی فلان به بهمان، میتوانست ناشری را که چند دهه است کار میکند، زمین بزند.»
حاجیلو نسخه اول این رمان را در یک سررسید نوشته است که مدتها در انباری پشتبام، در میان آشغالها بوده و درباره متن کتاب این توضیح را میدهد: بعضی از سطرها به خاطر نم کشیدن سررسید و نفوذ آب، خوانا نبودند، برخی جاها هم نویسنده رو کلمات و جملهها خط کشیده که لابد منظورش حذف آنها بود. در هر دو حال، ما این موارد را با [...] مشخص کردهایم که ربطی به ممیزی کتاب و اینجور چیزها ندارد.
این رمان با روایت اول شخص نوشته شده است که یک شخصیت دانشجو است و در واقع در حکم یک فرد بیپناه در جامعه گرگهاست و سعی میکند تا همرنگ این جامعه نشود اما به هر میزان که تلاش میکند، همرنگ جماعت میشود. در این رمان لحظات زیادی وجود دارد که راوی ذات یا ناخودآگاه خود را نشان میدهد و به خواننده کتاب ثابت میکند که استعداد بد شدن را ندارد.
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
باد میپیچد لای شاخوبرگ درختها و به جنب و جوش میاندازدشان. آن وقت است که شاخهها آرام آرام تکان میخورند و انگار لالایی میخوانند برایت. چقدر خوب است که تابستان باشد و سوز نباشد و بخوابی توی بالکن، در حالی که این شاخهها، مثل بادبزنی بزرگ، بادت بزنند.
دارم برای خودم از زندگی لذت میبرم که صدای دادوبیداد ابافیل بلند میشود. خطر نزدیک است. بیسروصدا، برمیگردم به آشپزخانه و در را مثل اولش، پشتسرم میبندم. تابه را میگذارم روی گاز. داغ و آماده میشود. تازه یادم میافتد تخممرغ پختن روغن میخواهد. اما در بساطی که دیگر بساطی نیست، مگر روغن پیدا میشود؟ کمی آب میریزم توی تابه و تخممرغها را میپزم. غذای گندی شده. نمیبرمش توی اتاق. سرپایی حسابش را میرسم و بعد با هیجانی که از کشف بالکن بهم دست داده میرم که چندمین شب را هم گوش بسپارم به جیرجیر تختها و نالهها و سرفههای هماتاقیهام. ولی مگر میشود خوابید؟ هرچه وول میخورم بیفایده است. کمکم دارم از دست خودم عصبانی میشوم. وقتی همه خوابند، من هم باید کپهی مرگم را بگذارم و بخوابم. این کاملا روشن است...
این کتاب با 176 صفحه، شمارگان هزار و 100 نسخه و قیمت 9 هزار و 500 تومان منتشر شده است.